داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

یک سر و هزار سدا 99

وای عجب صحنه ای شده بود . نمی تونستیم خودمونو جمع کنیم . نمی دونم چرا این در لعنتی با هامون لج کرده بود . به نظرمون میومد که اونو قفلش کرده باشیم . اصلا باورم نمی شد که پیمانه اومده و ما رو در اون شرایط غافلگیر  کرده باشه . افسانه دستشو گذاشته بود  جلوی کسش ولی آب کیر من از سوراخ کونش همچنان در حال چکه  کردن بود .. منم سریع شورتمو پام کردم . سعی کردم تو چشای پیمانه نگاه نکنم . ولی اون اولش به افسانه توپید ..
-ازت انتظار نداشتم .. که داشتین با هم درس کار می کردین ;! این بود اون درسی که داشتین می خوندین ;! یعنی به نظرت درسته محیطی که دو تا دختر دیگه هم درش هستن تو بیای و از این کارا بکنی ;
افسانه که به شدت عصبی شده بود گفت ..
 من برای اولین بارمه که با یکی به عنوان دوست پسرم بودم . تو خودت به کی میگی . هر چی هیچی نمیگم تو همین جوری تخت گاز گذاشتی و داری میری . بس کن دیگه . منم آدمم دیگه .. منم دوست دارم از زندگی خودم لذت ببرم . این که نمیشه همش تو به دنبال کیف و تفریح خودت باشی .
 پیمانه :من کی به دنبال تفریح خودم بودم ; من اصلا در این حد دوست پسر نداشتم 
-چرا خیلی خوبم داشتی . حالا من تو رو ندیدم .
 -پس ندیدی چرا بی خود قضاوت می کنی .
 -واسه این که از قیافه تو معلوم بود که با دوست پسرت حال کردی .
 دخترا همین جور داشتن با هم بحث می کردن ..
افسانه : ببین پیمانه تو کونت از جای دیگه ای می سوزه . من خودم امشب متوجه بودم که تو داشتی واسه شهروز ناز می کردی و اونم آدمی نبود که این جوری بخواد چند روزی خودش رو علاف تو کنه و ناز تو رو بکشه . اون وقت چی میشه . همینی میشه که  میگن سیلی نقد به از حلوای  نسیه ..
خیلی دوست داشتم به خاطر این حرفای شیرین و شاید هم تا حدودی منطقی افسانه لباشو ببوسم یا این که روبروی پیمانه یه دستی به کون و کپل افسانه می کشیدم . این  جور که مشسخص بود پیمانه بیش وپیش  از این که به خاطر سکس من و افسانه ناراحت باشه از این ناراحت بود که چرا خودشو قبل از اون در اختیار من نذاشته ..  حسادت می کرد از این که من و افسانه با هم حال کرده بودیم . اون دوست داشت که من ناز اونو بکشم و بالاخره پس از عشوه گریهای زیاد چراغ سبز نشون بده . غافل از این که دختری هست به نام افسانه که نقشه هاشو نقش بر آب کنه  ..
حالا پیمانه رو کرد به من و گفت برای تو هم متاسفم . یه حرفای قشنگی بهم می زدی . از اونایی که در کتابای عاشقونه هم نوشته نمیشه . ببینم از این حرفا به افسانه هم زدی افسانه : راستش من و اون زبون همو به خوبی می فهمیم . نیازی نبوده به این که بخوام دسیسه چینی کنم . ما به خوبی می دونستیم که چی می خوایم و از هم چی می خوایم . یه حس و نیاز مشترک ما رو به هم پیوند داد . من دختر شدم خون که نکردم . باور کن اگه زود تربه شهروز  جواب می دادی و یه جورایی اونو توی خماری نمی ذاشتی کار به این جا نمی کشید ..
 در همین لحظه در یه تکونی خورد .
 افسانه : همینو کم داشتیم .  آدم وقت نمی کنه لباساشو ردیف کنه
 ریحانه اومده بود .
 ریحانه : به به ..خوشم باشه .. ببینم ما رو هم دعوت می کردی . می ترسیدی از سهمیه ات کم شه ;
افسانه : تو دیگه با من کل کل نکن که حوصله تو یکی رو دیگه ندارم . به جای این حرفا و این کارا بشین درساتو بخون که فردا پس فردا باید درسو به استاد پس بدیم . ریحانه : میگم پیمانه جون کاش ما با افسان جون شریک می شدیم ..
 پیمانه : روت خیلی زیاد شده دختر . تو که داری این حرفا رو می زنی معلومه که خیلی اون جات می خاره ..
ریحانه : زبونمو باز نکن که هر چی دیدی از چش خودت دیدی . من که حرف بدی نزدم . گفتم که شریک شیم . الان یک مرد می تونه تا چند تا زن بگیره .. ولی یک زن فقط دلش خوشه به همین دور و برش ..
من که تا اون موقع ساکت بودم واسه این که یه حرفی واسه گفتن داشته باشم و اونا هم حساب کار دستشون بیاد که از این کار خودم متاسف نیستم گفتم ..
-خانوما من کجای کارم اشتباه بود ; من و این خانوم در اتاقش با هم یه رابطه جنسی بر قرار کردیم و هر دو مون هم از این عمل خود لذت بردیم . شما اگه می تونین یکی برای خودتون دست و پا کنین . پیمانه جون که تجربه شو داره .
 پیمانه : فکر کردی من یک دختر هر جایی هستم ;
-من در مورد هر چیزی به این سادگی ها فکر نمی کنم …. ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها