داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

گی با همکلاسی مومن

منو سالار از پنجم دبستان با هم همکلاسی بودیم و سالار منو خیلی دوست داشت و از طرفی سالار خیلی پسر مومنی بود . تا اینکه سال کنکور یعنی سال ۹۱ یکم باهاش از اینکه دوست دختر داره یا نه حرف زدم که کمی هم حرفای سکسی بینمون رد و بدل شد . چون من دیدم سالار خیلی منو دوست داره گفتم شاید بشه باهاش رابطه داشته باشم ، یواش یواش میون حرفام این تقاضا رو ازش کردم اما شروع کرد به نصیحت کردن که نه این کار بدیه . یه روز که تو راه روی خونشون بودیم بغلش کردم و کیرمو چسبوندم به کیرش ، مقاومتی نکرد اما راضی هم نبود . من تصمیم گرفتم فشارو روش بیشتر کنم و بهش گفتم اگه قبول نکنی باهات قهر میکنم ، گفت اگه میخوای در حد لب گرفتن قبول میکنم و منم گفتم که نه یه رابطه کامل میخوام و باهاش قهر کردم ، سه ماه گذشت بهم زنگ زد گفت باشه اگه آشتی میکنی قبول میکنم و منم گفتم خونمون خالی شد بهت زنگ میزنم . چند روز بعد خونمون خالی شد و بهش پیام دادم و اونم گفت نیم ساعت دیگه اونجاست ، سالار اومد و من بردمش بالاترین قسمت راه پله خونمون تا از پنجره اونجا بتونم اطراف رو زیر نظر داشته باشم ، یه پتو انداختم و لخت شدم ، سالارم لخت شد و همون لحظه گفت چقد لذت بخشه من اگه میدونستم لخت شدن اینقدر لذت داره زودتر قبول میکردم ، اینو گفت و من شیرجه زدم روش و بدن هامونو میمالیدیم به هم و لب میگرفتیم ، بعد یکم برا همدیگه ساک زدیم و گفتم بخواب به پشت رو زمین که بکنمت ، پاهاشو داد بالا و منم به کونش کرم زدم و تا سر کیرمو گذاشتم دیدم که تا آخر رفت داخل به حدی که شکمم چسبید به کونش و من با تعجب گفتم چطوری انقد گشادی که گفت قبل اینکه بیام یه دلستر رو کردم تو خودم و من شروع کردم به تلمبه زدن و وقتی آبم داشت میومد گفتم بریزم توش و اونم گفت بریز و آبمو ریختم توش . بعدش نوبت اون شد به من گفت که رو شکم بخوابم رو زمین که میخواد از پشت بکنه ، گفتم اینجوری تو نمیره بزار مثل تو بخوابم و گفت نه من فانتزیم همینه ، وقتی اومد سر کیرشو داخل کنه من درد خیلی شدیدی احساس کردم و جیغ کشیدم و اونم چون منو خیلی دوست داشت گفت که بیخیال پس فقط بیا با دستت ارضام کن ، و من ارضاش کردم و حدود نصف لیوان آب با سرعت ازش خارج شد چون سالها بود جق نزده بود و آبشو ریخت رو زمین و رفت ، بعد اون چند بار ازم خواست که دوباره رابطه داشته باشیم و گفت عاشق کون سفیدت شدم ولی من احساس گناه میکردم و قبول نکردم و اینبار من اونو نصیحت کردم تا اینکه دو سال بعد اون ازدواج کرد و دیگه همو نمیبینیم

نوشته: حمید

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها