کیر تو کونم بود که زنم رسید

همه آقایان ترس بزرگی که دارن اینه که با یکی دیگه باشن و زنش با خبر بشه یا در نبود زنش یه زن دیگه را خانه برده و زنش از راه برسه که چه واویلایی میشه …
اما داستان بدبختی من خیلی بدتر ازینهاست که خلاصه در چند خط بگم … از بچگی عاشق گی بودم و بارها با دوستان گی با هم داشتیم و من بیشتر از اینکه کون میکردم از کون دادنم لذت بیشتری داشتم و تا حدود 18 سالگی بارها تکرار میشد که دیگه با بزرگتر شدن نمیشد ادامه داد اما همیشه در افکارم یه کیر خوشگل را تصور میکردم که در کونم است و لذت میبردم … دو سه سال گذشت و دیگه هیچ گی نداشتم و ازدواج کردم و با شروع رابطه جنسی با زنم خیلی خیلی لذت میبردم و برام بسیار زیبا بود چونکه تمام رابطه های جنسیم با پسر بوده و هرگز با دختر و زن نبوده ام و این بود که لذتی فراوان داشتم چندین ماه از ازدواجم گذشت بارها از خانمم سکس از عقب را خواستم اما از ترسش هرگز نذاشت و منم بدجور به فکرم افتاده بود سکس مقعدی کنم و هربار که در سکس با خانمم ارضا میشدم بعدش حس اینکه حالا باید دیگری خودشو ازم ارضا کنه از خیالم نمیرفت … محمد امین پسر عموم که از سن 9 سالگی با همدیگه گی داشتیم و تا 18 سالگی هم ادامش دادیم و حالا چند سال میگذشت و دیگه تکرارش نکرده بودیم اما حالا که متاهل شده ام بدجور خوره بجانم افتاده و هوس کیر و داشتم و با محمد امین صحبت کردم و او هم خیلی دلش خواست و با هم قرار گذاشتیم … روز موعود رسیده بود خواهر خانمم زایمان کرده بود و خانمم بیمارستان رفت و فرصت خوبی بود و سریع محمد امین و با خبر کردم و آمد فرصت زیاد نداشتیم و باید دست بکار میشدیم شانس کثیف من همیشه اول من کون میدادم و سپس کون میکردم اما اینبار فرق داشت و هردو لخت شدیم کمی وازلین به کیرم زدم و تو کون محمد امین کردم حالا کمی تنگ شده بود و معلوم بود دیگه کون نداده است شروع به تلمبه در کونش کردم و حدود 7 دقیقه طول کشید که ارضا شدم و طبق عادت همیشگی آبمان تو کون هم میریختیم محمد امین کون خودش را پاک کرد و حالا نوبت من شد بخوابم وقتی کیرش به دهانه کونم رسید بحدی احساساتی شدم که اگه صدای توپ میامد به گوش من نمیرسید کیرش و فرو کرد تو کونم و شروع به تلمبه کردن کرد خیلی لذت بردم من قشنگ کونم و به بالا داده بودم که کیر محمد امین تا آخر بره و در حال لذت بودیم طبق همیشه محمدامین از اسپری استفاده کرده و هی تند تند تو کونم تلمبه میزد … لحظه عزا رسید … ما که تو عالم دیگه ای بودیم ناگهان در خانه باز شد و زنم داخل شد خدای من چه کنم حالا زنم مات و مبهوت مانده و داره نگاه میکنه که پسر عموم داره کون شوهرش میذاره … همه مثل برق گرفته ها شده بودیم که با غش کردن زنم سریع لباس را پوشیدیم و محمد امین رفت و منم فقط بدین فکر کردم که بذار خانم و به هوش بیارم بعدش بلایی سر خودم میارم سریه لوانی آب اوردم و به صورتش پاشیدم تا به هوش میامد و چشمش به من افتاد با دوسه تا سکسکه باز از هوش رفت بالاخره اورا تو تخت بردم و بهوش آمد و فقط مات نگاهم میکرد همین سکوتش بدجور عزابم میداد هیچی نگفت و من سرم و پایین ریختم و از خانه زدم بیرون و فقط یه درد بزرگ تو فکرم بود که خدایا همیشششششه که من اول کون میدادم این بار چرا اول کون کردم و اگه من اول میخوابیدم و کون میدادم و بعدش نوبت من میشد حداقل زنم تو حالتی منو میدید که داشتم کون میکردم تا حالا که یه کیر بزرگ را تو کون شوهرش دیده است تو جاده قدم میزدم و داشتم بدین فکر کردم که چکار کنم که فکرم به خودکشی فقط رسید دوتا عطاری رفتم قرص برنج نداشتن و ادامه دادم عطاری های دیگه پیدا کنم که صدای پیامک گوشیم آمد از طرف خانمم بود که اینو نوشته بود : کاری به کارت ندارم پیش هیچکی نمیگم فقط و فقط باید چند روزه توافقی بدون خبر کسی طلاقم بدی … شروع به پیام بهش کردم و به غلط کردن افتادم اما گوشیش را همان لحظه پیام داده بود خاموش کرده بود و منم با بدبختی خودم خانه بابام رفتم و صبح روز بعد خانه خودم رفتم معلوم بود همان دیروزی خانه مادرش رفته بود و حالا 13 روز میگذره هنوز خبری ازش نیست و دمش گرم هیچ حرفی هم نزده و خانواده ها فکر میکنن دعوامان شده و قهر کرده است … خیلی بلا تکلیفم نمیدانم چه پیش خواهد آمد حتی اگه خانمم بخواد برگرده من نمیتونم تو رویش نگاه کنم نمیتونم ادامه بدم … شرمندگی و افسردگی حالا شده تمام زندگی من بدبخت …

نوشته: یه شرمنده …

دکمه بازگشت به بالا