داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

کردن نازنین دخترخاله ام

نازنین دخترخاله پنج سالی می شه که ازدواج کرده و با شوهرش امیرحسین که مهندس هست تهران زندگی می کنند.
کل تابستون امسال دخترخاله ام با بچه اش شهرستان بودن. شوهرش هم دو‌هفته ای یا سه هفته ای یکبار سر میزد. من هم چون روابط خیلی خوبی با تنها خاله ام و خانوادش دارم تقریبا یک شب درمیون خونه شون بودم و دور هم پاسور و پی اس بازی می کردیم. من متوجه یه حرکاتی از دخترخاله ام شدم که احساس می کردم نازنین سر و گوشش می جنبه، مثلا یک بار داشتم چیز خنده داری براش تعریف می کردم، یک لحظه دید کسی حواسش به من و اون نیست خودش رو انداخت رو‌ی من که مثلا از خنده غش کرده، چند بار دستش رو انداخت دور کمرم.شوخی هاش با من یه جوری بود ، من اون زمان که دبیرستانی بودم خیلی تو کف نازنین بودم و‌حسابی با یادش جق می زدم ولی خوب اینکه نازنین پنج سال از من بزرگتر بود جرات مخ زدنش رو‌نداشتم. حرکات این تابستون نازنین رو سعی کردم پیش خودم اینجوری تفسیر کنم که بلاخره چون من زیاد خونه خاله هستم، نازنین منو مثل برادرش می دونه و قصد و غرضی توش نیست. ولی یکبار که شوهرش هم بود دقت کردم حتی یک دهم اون شوخی و راحتیش هم نبود، معلوم بود قبلا هم اتفاقی نبوده. یک روز ساعت چهار بعد از ظهر منو نازنین و پسر خاله ام خونه بودیم که با ماشین پسرخاله ام رفتیم در مغازه، من از ماشین پیاده شدم و پسر خاله ام رفت سمت مغازه خودش. رفتم در مغازه فهمیدم کلید رو خونه خاله جا گذاشتم. پیاده برگشتم خونه خاله و نازنین تنها خونه بود، بچه اش هم خواب بود، گفت چی شد برگشتی فرهاد؟
گفتم دخترخاله کلید مغازه ام فک کنم اینجاست.
گفت ای بابا فک کردم دلت برام تنگ شده برگشتی.
گفتم اون که همیشه دلم برات تنگه.
خلاصه رفتم تو خونه و دنبال کلید گشتم تا پیداش کردم.
نازنین گفت حالا یه چند دقیقه نرو یه چایی با هم بزنیم، قبول کردم. نشستم و داشتم تویه اینستا می چرخیدم که نازنین اومد کنارم نشست. گفت فرهاد چی کار می کنی .
گفتم هیچی دارم‌ اینستا گردی می کنم.
بازوم رو گرفت گفت دنبال دختر می گردی بری دایرکت،
گفتم نه بابا کی حوصله دخترا رو داره،
گفت تو‌ واقعا ادم سردی هستی، حوصله چیه، تو ۲۵ سال سن داری چرا باید تنها باشی، گفتم شانس منه دیگه، کسی پا نمیده.
گفت از خداشون هم باشه پسر به این خوبی، اینو که گفت دوباره بازمو گرفت. گفتم نازنین من فقط از دخترا یه چیزشو دوس دارم، همینجور که بازومو بادستش گرفته بود، گفت چی؟ گفتم بازومو بگیرن نوازشش کن.
بازمو ول کرد و خودشو جمع و جور کرد.
دیدم ناراحت شد. گفتم نازنین شوخی کردم ولی چیزی نگفت، بازوشو گرفتم گفتم بی جنبه، دوباره نزدیکش شدمو بهش چسبیدم. گفتم دخترخاله ناراحت نشو دیگه، یکمی حالش برگشت گفت من من، نزاشتم چیزی بگه، بقلش کردم.
دستم دور گردنش بود وسرمو گذاشتم رو شونه اش. دیدم اعتراضی نکرد. محکم تر بقلش کردم، یه چند ثانیه اروم تو بقلم بود، صورتش رو بوسیدم.یک لحظه به خیانتی که می کردم فک کردم ، ولی نرمی و لطافت یک زن منو بی خیال همه چیز کرده بود. صورتش رو برگردوند سمتم، لباش رو‌ بوسه ای زدم. دیدم بله همکاری می کنه، لبارو دوباره رو لباش گذاشتم و حسابی لباشو خوردم. تازه دیدم نازنین چه حرارتی در خوردن لب هام داره. یواش یواش اومدم پایین و لباساش رو دراوردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش. سینه هاش رو محکم می خوردم و اینقد هم طولش دادم که اه و ناله نازنین در اومد. یواش با لیس زدن اومدم پایین تر و شلوارش رو‌کشیدم پایین و از رو‌شرت که خیس شدم بود زبون رو‌کسش کشیدم، نازنین خیلی حشری شده بود. شرتش رو از پاهاش دراوردم و کس کم موش نمایان شد. یک دو سه دقیقه ای لیس زدم، کسش خیس خیس شده بود. لباسامو در اوردم. بهش گفتم نمی خوای برام بخوری، بلند شد رو‌ زانو و شروع کرد به خوردن کیرم. کیرم که حسابی راست شد. نازنین رو‌خوابوندم و پاهاش رو‌باز کردم کیرمو گذاشتم دم کسش، با یه فشاری کیرمو تو کسش که حسابی گرم و خیس بود جا دادم. یه اهی کشید و شروع کردم به تلمبه زدن. یه چند لحظه که گذشت اه و ناله نازنین بلند شد. اه و ناله می کرد و می گفت فرهادم خیلی خوشم میاد بکن، بکن…
چند دقیقه گذشت که دیدم ابم‌ میاد. با یک ضربه محکم تلمبه زدم و ابم تا آخرین قطره داخل کسش ریخت. چند دقیقه که روی نازنین دراز کشیده بودم و تازه عقلم سرجاش می اومد که چه غلطی کردم. گفتم نازنین چرا؟ چرا اینکارو‌ کردیم. گفت اشکالی نداره پسرخاله سکس یه نیازه و پیش میاد.
گفتم لعنتی قبل ازدواج بهم میدادی یه چیزی نه الان که شوهر داری ، گفت شوهر؟ شوهری که سکس نکنه شوهره؟ بعدش با اشک تو چشاش گفت من و امیرحسین شناسنامه ای زن‌و شوهریم و‌فقط سر این بچه پایه هم موندیم،اصلا شش ماه که جدا می خوابیم نفهمیدی من چقد تشنه سکس بودم بخاطر اینه که امیر حسین منو کاری نداره. خداحافظی کردم و رفتم مغازه که همه اش فکر می کردم الان کار بدی کردم ؟ که هنوز هم خودم رو‌ نتونستم راضی کنم که کار خوبی بوده.

نوشته: فرهاد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها