کتانی ال استار من و دوتا زن داداشم
سلام ارش هستم و این دومین داستان فتیش من هستش داستان قبلیم کتانی صاحبکارم عاطفه بود که فرستادم این داستان تقریبا دو سال قبل از داستان فوق اتفاق افتاد که براتون تعریف میکنم من دوتا زن داداش دارم زهرا و مریم من یک کتونی ال استار چرم قهوه ای برای مدرسه خریده بودم و باهاش میرفتم سال آخر دبیرستان دو ماهی از بازگشایی مدارس گذشته بود که من تو فکر پاها ی دوتا زن داداشم بودم که پای هر دوتاشون تپل و خوشگل هست از صبح که رفتم مدرسه فکر این بودم که یجوری کتونی خودمو بدم بپوشن و به همین بهانه هم به پاهاشون دست بزنم و هم از گرمای پاشون که کتونی منو پوشیدن و عرق کرده لذت ببرم پس مدرسه که ۱۲ تعطیل شد رفتم سمت خونه مریم که زن داداش بزرگم بود و خونشون نزدیک مدرسمون بود مریم قیافه و پایین تنه تپل و خوشگلی داره که هبلش بودم رفتم خونشون زنگ زدم دیدم نیست و کلی حالم گرفته شد که ریدم تو این شانس کلی استرس داشتم و بار اولم بود که میخواستم کتونی خودمو با یک زن حضوری عوض کنم پس واستادم و نیومد رفتم نا امید سرکوچه دیدم از دور با میوه هایی که خرید کرده بود داره میاد در کونم عروسی بود اومد بهش سلام کردم و گفت اینجا چیکار میکنی گفتم کیفم خاکی شده و اومدم از حیاط اب بزنم بهش در رو بار کرد الکی رفتم سمت شیر آب و دستم رو خیس کردم و کیف رو تمیز کردم داشت میوه ها رو جابجا میکرد استرس شدید گرفته بودم که حالا بگو کی بگو گفتم زن داداش من این کتونی رو تازه خریدم فکر کنم پاهامون هم اندازست گفت سایز پات چنده گفتم ۴۰ گفت آره مال منم ۴۰ هستش گفتم میای پات کنی ببینم اندازته نشستم لب پله و با کمال ناباوری اومد نشست بغلم و منم در حالی که دستام میلرزید و در کونم عروسی بود لنگه چپ رو در آوردم دادم بهش ی جوراب پارزین مشکی پوشیده بود و لاک ناخن هاش که قرمز بود از زیر جوراب معلوم بود ی کم تقلا کرد چون کتونی ام نیم ساق بود و پاهای اون تپل بود نرفت پاش نشستم روبروش و بنداشو شل کردم و پاشنه پاشو گرفتم جان چقدر سکسی بود و نرم خلاصه پاش کرد و بعد سریع درآورد گفتم چرا در آوردی بپوش برو بچه رو از مدرسه بیار و دوباره پاش کرد و اون یکی لنگه رو هم کمکش کردم پوشید رفت دنبال بچه اش ساعت یک ربع به ۱ بود رفت و ۱ و نیم اومد تو این ۴۵ دقیقه که رفته بود من کیرم سیخ شده بود که بیاد و کتونی رو ازش بگیرم و گرمای پاشو حس کنم اومد گفتم چطور بود ؟گفت خوبه راحته گفتم دیگه وقتشه که برم چون باید پیش اون یکی زن داداشم هم میرفتم قبل از اینکه داداشم بیاد نشست بغلم رو پله و یکی رو در آورد و بلافاصله از دستش گرفتم و پامو کردم توش وای حس عالی بود کتونی ام گشاد و گرم و خیس شده بود و کیرم هم سیخ گفتم گشاد شده کتونیم گفت آره دیگه پاهام تپلیه و اون یکی لنگه هم تا درآورد سریع قاپیدم و پوشیدم بندارو شلخته وار سریع بستم تا به قرار بعدیم برسم گفت چقدر عجله گفتم دیر شده فردا امتحان زبان دارم زدم بیرون و پاهام خیس شده بود و کتونی گشاد و کیرم همینطور سیخ که آخ جان چه حالی داد برم حال بعدی خونه اون یکی زن داداشم سه تا خیابون اونور تر بود و ۲۰ دقیقه راه که پیاده دوان دوان رفتم رسیدم نزدیک خونشون از دور دیدم خواهر زهرا با دوستش هم پشت درن که برن بالا یعنی صحنه ای که دیدم باورم نمیشد شل شدم ی کم نشستم و چند نفس عمیق کشیدم و رفتم جلو در که چه عالی امروز روز شانسته و کلی استفاده ببر زنگ زدم خونشون طبقه دوم بود رفتم بالا به بهونه همون کیف خاکی گفت بیا تو ی آب بخور منم از خدا خواسته یهو چشمم به جلوی در افتاد که دوتا کتونی زنونه سفید و آبی که برای خواهرش و دوستش بود جلو در هستش رفتم تو و گفتم حالا چیکار کنم نفسم بند اومده بود و چشمام تار میخواستن سه نفری برن پارک منم که اون روز روز شانسم بود گفتم زهرا کتونی داری میخواید برید پارک پیاده روی ؟گفت آره چطور مگه گفتم میخوای من کتونیمو بدم ببینی چطوره ؟گفت مگه اندازه منه گفتم ۴۰ دیگه فکر کنم اندازمه حالا امتحان میکنم چیزی که شنیدم مصادف بود با سیخ شدن و شخ درد توامان دو تا مهمون هاشم زل زده بودن به حرفای ما خلاصه سرتونو درد نیارم آماده شدن که برن و زهرا گفت میای تو یا میمونی تا داداش بیاد گفتم میام بریم اومدن جلو در اپارتمان و من که پام شل شده بود با صدای لرزان گفتم امتحان کن ببین اندازته پاهای خوشگلش که ی جوراب راه راه سفید مشکی مچی بود کرد توش برعکس مریم راحت رفت و اون یکی هم پوشید ی کم راه رفت گفت خوبه اندازست فقط آیی چقدر عرق کردی چون روک هستش منم کم نیاوردم گفتم بدبخت امروز دو نفر رو جابجا کرده گفت کی گفتم مریم گفت آ چرا منم الکی گفتم از مدرسه تعطیل شدم به گوشیم زنگ زد گفت ارش کتونیتو قرض بده برم حدیث رو از مدرسه بیارم کفشام تو کمده کلیدش نمیدونم کجا گذاشتم تا بعد در بیارم
زهرا گفت پس منم سهم دارم منم میپوشم اینو گفت دیگه لال مونی گرفتم و از خوشحالی داشتم بال در میآوردم گفتم باشه فقط من چجوری بیام ؟گفت راست میگی نمیخوا د بیا من برای خودمو میپوشم گفتم نه نه …بپوش چون اگه در می آورد نقشه هام نقشه بر آب میشد زهرا گفت خوب چه کاریه تو که نمیتونی کتونی منو بپوشی چون صورتیه بعد ی نگاه به دوستشون آمنه کرد و گفت البته برای آمنه سفیده و معلوم نمیشه ببین اگه اندازته بپوش زهرا گفت آمنه بده کتونی تو آمنه هم که پوشیده بود و بنداشم بسته بود دوباره باز کرد و ی لنگه رو داد پوشیدم ی سایز کوچیک بود برام ولی گفتم عالی دیگه داشتم بال در می آوردم از خوشبختی زهرا گفت آمنه پس تو کتونی منو بپوش بریم دیره خلاصه زدیم بیرون و منم هی تقلا برای قائم کردن کیر شق شدم تا رسیدیم پارک دوست داشتم جلوشون کیرمو در بیارم بهشون بگم دونه دونه کتونی هاتونو بدید بکنم توش و ابشو بریزم رو صورتتون از شق درد داشتم میمردم و هیچی هم نخورده بودم گفتم بریم پیراشکی مهمون من رفتیم سه تا پیراشکی گرفتم خوردیم ی خورده جون گرفتم گفتم زن داداش فردا امتحان دارم باید برم گفت چرا اول نگفتی پس کتونی آمنه رو بده و کتونی تو بدم برو کتونی آمنه رو یواش یواش در آوردم چون بهترین صحنه هایی بود که میدیدم و میخواستم تموم نشه آمنه هم با جوراب مشکیش و اون پاهای لاغرش پاشو از کتونی صورتی سکسی زهرا در آورد و داد به زهرا و زهرا هم پاشو با جورابای راه راه از کتونی در آورد و داد پوشیدم وای خیس عرق شده بودم وقتی ال استار هام رو پام کردم ی گرمای نازی توش بود که کیرم داشت از جاش کنده میشد دوست داشتم به هر سه تا شون بگم پاهاتون رو در بیارید بخورم خلاصه خداحافظی کردم و با کلی ایده برای جق زدن دوان دوان به سوی خونه رفتم کتونی رو در آوردم و بو کردم دیدم بوی بهشت میده چون سه تا بوی پا دختر ناز توش بود رفتم سریع تو اتاق و یک جق جانانه زدم و جوراب رو هم نشستم و چند روز نشسته پوشیدم تا خاطرا ت زنده باشه اینم از داستان امیدوارم خوشتون اومده باشه
نوشته: آرش