داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

کامی و کاملیا (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

احمد در رو باز کرد و داخل شدم. در رو که بست فوری از روی شلوار جینم چنگ انداخت روی کونم و مالیدش و با یه حالت حشری گفت
_بگو که پوشیدیش
_پوشیدم
_جووون
دیگه مهلت نداد و همونجا وسط هال، شلوارمو از پام درآورد و زل زد به شورت قرمز زنونه ای که پام بود
_اوووف چه نشسته به تنت
شروع کرد کونمو از روی شورت دستمالی کردن و بعد روی زانوهاش نشست و شورت رو بو کشید و گفت
_اوووف بوی کوس آبجی جونتو میده!
یه نفس عمیق کشید و گفت آییییی ریه هام پر کوس شد و بلند خندید و دست انداخت روی کونم و گفت حالا این کون کردن داره !هلم داد سمت اتاق خواب و گفت امروز خواهری ازت بگام! بعد از یه ساک حسابی، شورتمو از پام درآورد و توی تموم مدت سکسمون هی بوش میکشید و قربون صدقه کاملیا و کوس و کونش میرفت. بعد از چند بار سکس باهاش دیگه به این حرفاش عادت کرده بودم و رسمن بی غیرتم کرده بود. البته میدونستم مخالفت کردن باهاش بیشتر عصبانی و وحشیش میکنه و هم توی سکس بیشتر اذیتم میکنه هم واسه اینکه بهم بفهمونه نمیتونم جلوشو بگیرم بیشتر درباره خواهرم حرف میزنه پس ترجیح میدادم تحمل کنم و چیزی نگم تا کارش تموم بشه. دیگه آخر سکسمون بود که منو خوابونده بود روی شکم و افتاده بود روم و شلاقی توی کونم که مث ژله زیر ضربه هاش میلرزید، میکوبید و همزمان درباره کاملیا حرف میزد و بالاخره آبش اومد. سریع از روم بلند شد . نشست و شورت کاملیا رو کشید دور کیرش و آبشو با صدای آه و اوووه توش خالی کرد.
_چیکار میکنی؟ چرا شورتشو کثیف کردی؟
_جووون کی بشه خودشو کثیف کنم!
_حالا من اینو چجوری ببرم بزارم سر جاش؟
_لازم نیس ببریش، میخوام یادگاری نگه دارم
_بی خیال شو تو رو خدا آخه میفهمه گم شده
_خوب بفهمه مثلن میاد سراغ شورتشو از تو بگیره و بپرسه )صداشو یجوری عوض کرد مثلا یه دختر حرف میزنه(داداشی شورت منو بردی واسه بکنت بپوشی؟!
میدونستم بحث کردن باهاش فایده نداره پس پاشدم برم دسشویی که داد زد
_دفه بعد میخوام لگشو واسم بپوشی یا اصلن مانتوشو…
_همین شورتم با هزار ترس و لرز و دزدکی رفتم برداشتم حالا فک کن مانتو به اون بزرگی…
بعد از اولین باری که وسط سکس اسم آبجیم رو آورده بود، روز بروز بیشتر رو مخم میرفت و بعد یه مدت اصرار و بعد تهدید لو دادن فیلمهایی که ازم داشت ،مجبورم کرده بود که برم سر لباسای کاملیا و شورتشو واسش بپوشم. از سرویس اومدم بیرون و برگشتم اتاق خواب و شروع کردم لباسامو بپوشم. احمد روی تخت دراز کشیده بود و سیگار میکشید. متوجه شدم زل زده بهم
_چیزی شده؟
_بدجوری تو کفشم
طبق معمول ترجیح دادم خودمو به نشنیدن بزنم و سعی کردم زودتر بپوشم و از اون خونه بیرون بیام. با این همه بازم یه لحظه چشم تو چشم شدیم
_باید بکنمش… آره باید بکنمش
سریع لباسام رو پوشیدم و حرکت کردم سمت هال که شلوارم که اونجا افتاده بود روی زمین رو هم بپوشم که داد زد
_باید واسم جورش کنی
خودمو به نشنیدن زدم و شلوارمو کشیدم بالا که دیدم پرید توی هال و بیخ گلومو گرفت و چسبوندم بدیوار
_با توام مگه کری خواهر جنده؟ باید جور کنی بکنمش
نمیدونم از شدت عصبانیت بود یا استرسی که شنیدن حرفاش بجونم انداخته بود که بدنم شروع کرد بلرزیدن و تپش قلبم رفت روی هزار و با همه زورم هلش دادم عقب و با صدای لرزون داد زدم
_دیوونه شدی مرتیکه کوسخول؟
_خودت میدونی اگه بحرفم گوش ندی فیلماتو خیلیا میبینن
_هر غلطی می خوای بکن این یه کارو دیگه نمیکنم
_پس نمیکنی؟
بازم استرس اینکه فیلمارو به کسی نشون بده افتاده بود بجونم ولی همچین کاری هم نشدنی بود
_تورو خدا یکم منطقی باش آخه مگه من میتونم به آبجیم بگم بیا بریم به دوستم بده تا فیلمای کون دادن منو پخش نکنه؟
انگار بالاخره یکم شهوتش خوابیده بود و التماس و حرفای من روش تاثیر کرده بود. رفته بود تو فکر و چند قدمی راه رفت و گفت:لازم نکرده تو کاری بکنی خودم جورش میکنم! کنجکاو شده بودم
_چجوری اونوقت؟
_مخشو میزنم
ناخواسته نیشم باز شد و گفتم عمرن!
_میگی نمیتونم؟
_عمرن بهت پا بده
_حالا که اینطوره جلو خودت خاهرتو میگام
اومدم سمت در که بیام بیرون و گفتم خواب دیدی خیره که پرید مچ دستمو گرفت و گفت شرط میبندی؟
_شرط چی؟
_وقتی گاییدمش کیرمو از کونش در میارم و میزارم دهنت که ساک بزنی و ضمنن بعد اون دیگه میشی زن گوش بحرف من و هر چی بهت گفتم فقط میگی چشم … بی چون و چرا
_خخخ …گفتم که خواب دیدی
_خخخ و کیر خر! داریم شرط می بندیم تو بگو چی می خوای
یه فکری کردم و گفتم اگه نتونستی دیگه هیچوقت جلوی من نباید اسم کاملیا رو بیاری حتی تو اوج سکس و حشری بودنت… دیگه هم لباساشو واست نمیپوشم باشه؟
_قبوله فقط باید چند بار موقعیت رو جور کنی که من باهاش چند دیقه ای تنها باشم
منکه مطمئن بودم خواهرم عمرم پا که هیچ حتی رو هم بهش نمیده گفتم
_قبوله

قرار گذاشتیم نهایتن سه بار و هر بار واسه یه رب تا نیم ساعت با کاملیا تنهاش بزارم و ببینیم کی شرط رو میبره. پدر و مادرم هر دو دکتر بودن و تقریبن هر روز از عصر تا آخر شب مطب بودن و من و احمد هم همکلاسی بودیم و تایم امتحانات پایان سال هم بود پس قرار گذاشتیم به بهونه درس خوندن بعضی شبا بیاد خونه ما و هر بار به یه بهونه ای از خونه بیام بیرون و تنهاشون بزارم.
شب اول که احمد اومد خونه ،کاملیا یه تاپ سفید و یه شلوار لش گشاد تنش بود و موهای بلند و سیاهش ریخته بود دور سر و گردنش و با وارد شدن احمد به خونه باهاش سلام و احوالپرسی کرد و راه افتاد که بره سمت اتاقش، با اینکه لباسش نه چسبون بود و نه لختی ولی بازم احمد چشمای هیزش رو چسبونده بود به پشتش و با یه نگاه به من با لباش یه جووون بیصدا تحویلم داد و بعد بلند گفت خوب کامی جون بریم سراغ درسمون؟
وقتی وارد اتاق من شدیم یه دست چسبوند به کون من و با یه دست کیرشو مالید و آروم گفت اوووف پسر عجب چیز درستیه… لعنتی… راست کردم واسش!
وقتی آبجیم واسه شام صدامون کرد من به بهونه اینکه برم نوشابه بگیرم سریع لباس پوشیدم. کاملیا گفت
_حالا خیلی هم واجبم نیست
_آخه احمد ،نوشابه نباشه شام نمیخوره
آبجیم یه نگاه به احمد کرد و گفت آخه راستشو بخواین تو خونه ما یجورایی نوشابه قدغنه
_کاملیا خانوم اگه قدغنه که منم نمیخورم … نمیخواد کامران جان بیا بشین
_واسه شما که قدغن نیست بعدم شما مهمونی بشین من پنج دیقه ای اومدم
احمد یه حالت خجالتی بخودش گرفت و به کاملیا گفت:باید ببخشین دیگه اسباب زحمت شدم و یه چشمک بمن زد و من از خونه زدم بیرون و بیست دیقه ای شد تا برگشتم
وقتی برگشتم متوجه چیز خاصی نشدم و شام خوردیم.بعد از شام ، احمد خیلی سعی داشت توی جمع کردن بشقاب و ظروف کمک کنه و حتی به کاملیا میگفت
_کاملیا جان شما بشینین من خودم جمعشون میکنم! اصلن ظرفارو خودم میشورم
_نمیخواد زحمت بکشین .شما برین درستون بخونین. ظرفارو هم ماشین ظرفشویی میشوره
_آخه من شرمندتون میشم اینهمه زحمت میکشین!
خندم گرفته بود و تو دلم با خودم میگفتم اگه این رفتارا و حرفا استراتژی احمد واسه مخ زدنه که عمرن بتونه موفق بشه! بعدم برگشتیم اتاق منو با اینکه داشتم از کنجکاوی جر میخوردم ولی روم نمیشد ازش بپرسم تو اون تایمی که نبودم واسه زدن مخ خواهرم حرکتی زده یا نه، یکی دو ساعت بعدم احمد رفت خونشون بی اینکه در اون مورد حرفی بزنه

چند شب بعد بازم به بهونه درس خوندن اومد خونه ما و منم باز با بهونه ای اینبار واسه نیم ساعتی تنهاشون گذاشتم. وقتی برگشتم دیدم احمد پشت میز شامه ولی کاملیا نبود. وقتی صداش کردم از اتاق خودش اومد بیرون و با یه حالت حول شدگی گفت اومدی داداش؟ الان شام رو می کشم. وقتی شام میخوردیم حواسم به جفتشون بود که انگار سعی میکردن چشمشون رو از هم بدزدن و نگاهشون بهم گره نخوره. پیش خودم فکر میکردم احتمالن تو نبود من دل رو بدریا زده و آبجی هم پسش زده و واسه همینه که کاملیا تا اومدن من تو اتاق خودش مونده بود و احمد پشت میز بود و الانم اینجور نگاهشونو از هم و حتی از من میدزدن.
اما وقتی برگشتیم توی اتاق، احمد شروع کرد منو دستمالی کردن حتی لب میگرفت و میگفت
_اووف داغ شدم امشب… میکنم این آبجیتو… صبر کن و ببین چطور زیرم ناله میکنه
_حالا مثلن چیکار کردی امشب که من نبودم؟
_بماند
کنجکاوی مث خوره بجونم افتاده بود و اونم نمیخواست نم پس بده
_اذیت نکن دیگه بگو ببینم چی شد
_بعدن میفهمی
_داری لاف میای
_حالا فک کن لافه، وقتی کوس خواهرتو از کیرم پر کردم می فهمی!
بعد دوباره دس انداخت روی کونم و باز حشری شد
_اوووف ببین کیرم راسته
دست گذاشتم روی شلوارش و واقعن راست کرده بود
_بخواب رو تخت میخوام ترتیبتو بدم
_بی خیال اینجا که نمیشه
_بخواب چرا نشه
_سر و صدا می کنیم تابلو میشیم…تو هم که کمرت سفته به این راحتیا آبت نمیاد
_نترس اونقده حشریم زود آبم میاد
ول کن نبود آخرش با قول اینکه فردا عصر برم خونشون و امشبم با ساک و جلق زدن واسش آبشو بیارم راضی شد. نشست لب تخت و کیرشو گذاشت دهنم و شروع کردم به مالیدن و خوردنش و اونم چشماشو بسته بود و رفته بود تو حس و کم کم ناله هاش شروع شد و واقعن هم آبش زود اومد و من که انتظارشو نداشتم، غافلگیر شدم و آبش پاشید ته حلقم و تا بیام بخودم بیام سرمو محکم گرفت و تا تهش رو توی دهنم خالی کرد. اینجور حشری شدن و حول زدن و زود اومدن آبش یجورایی بیشتر مطمئنم کرد که نتونسته مخ کاملی رو بزنه و همین بیشتر حرصیش کرده و شهوتی شده الانم که حرصشو تو دهن من خالی کرده
بعد از اینکه رفت تا صبح توی تخت وول میخوردم و خوابم نمی برد. یه چیزی مث خوره افتاده بود بجونم یجورایی داغ شده بودم. فکر اینکه وقتی داشتم واسه احمد ساک میزدم و کیرشو توی دستم بالا پایین میکردم آبجیم پشت در و توی همین خونه بود بدجوری حشریم می کرد. قبلن با حرفای احمد یجورایی به اجبار بی غیرت شده بودم. بزور هم بهش کون داده بودم و زوری کونی هم شده بودم. اما این یه حس تازه بود. یه چیز عجیبی توش بود که منو حشری میکرد و ناخودآگاه دستمو میبرد سمت کونم که بمالمش و بیشتر حشری بشم. مخصوصن وقتی که فکرش میومد تو سرم که اگه احمد با ساک زدن آبش نمیومد احتمالن می خواست هر جور شده روی همین تختی که الان روش خوابیدم ترتیبمو بده و اگه کاملیا صدای آه و نالم رو زیر کیر میشنید! خیلی خطرناک و یه آبروریزی کامل بود اما نمیدونم چرا فکرش منو بدجوری حشری میکرد. احمد اونشب حسابی دستمالیم کرده بود و با وجود لب و بوسه هایی که ازم گرفته بود و حرفایی که در مورد خودم و کاملیا زده بود ولی ترتیبمو نداده بود و نمیفهمیدم چرا این موضوع تا این حد روی مخم نشسته و داره اذیتم میکنه. یجورایی ته دلم میخواستم با اون کیر کلفتش جرم میداد تا بتونم راحت بخوابم. با اومدن فکر کیرش توی ذهنم بیشتر حشری شدم و ناخودآگاه دستم رفت لای چاک کونم و بیاد کیرش و سکس باهاش سو اخ کونمو می مالیدم. آخر سر مجبور شدم برم دسشویی و دستی بکیرم بکشم و بیاد کونهایی که بهش داده بودم آبمو بیارم تا یکم شهوتم بخوابه! وقتی برگشتم و توی تخت، خوابیدم خوب میدونستم که رسمن کونی و ابنه ای شدم.
فرداش با اینکه مث روز واسم روشن بود که توی سکس باهاش اذیت میشم ولی همش منتظر بودم که زنگ بزنه و قرار عصر رو بزاره که برم خونشون و طبق قولی که دیشب گرفته بود بهش بدم. ولی تا بعد از ظهر خبری ازش نشد و نزدیکای عصر بود که بالاخره توی واتساپ یه پیام صوتی فرستاد
_چطوری چاقال! میدونم که قول دادم امروز بکنمت و الان داری له له میزنی که زیرم ناله کنی! اما چه کنم که نمیشه آخه بابام اومده خونه وماشینشم گذاشته تعمیرگاه فک نکنم چند روزی بشه کاری کرد بعدم که تایم استراحت داداشم میشه و یه هفته از عسلویه میاد خونه . خلاصه شرمنده که کونت چند روزی باید از کیرم بی نصیب بمونه!
_اعتماد بنفست تو حلقم! تو چقد متوهمی که فکر میکنی سکست واسه من لذتی داره
بعد ازین پیام تو دلم گفتم خبر نداری که واقعن کیرتو میخام و فکرش داره دیووونم میکنه. البته خودمم میدونستم که نباید این موضوع رو بروش بیارم اگه نه پررو میشه. چند روزی گذشت و بخاطر فصل امتحانات، احمد رو فقط روز امتحان و فقط برای یکی دو ساعت میدیدم و خبری از سکس نبود و حتی حرفشم نمیزد و این بیشتر روی مخم بود. با خودم میگفتم شانس مارو ببین اون موقع که ازش گریزون بودم چپ و راست مجبورم میکرد برم بهش بدم اما حالا که من تو کف کیرم هیچی به هیچی! نمیدونستم واقعن از حال دلم خبر داره و عمدا با کم محلی وسکس نکردن داره آتیشمو بیشتر میکنه یا اینکه واقعن موقعیت جور نیست. بالاخره دل رو بدریا زدم و بعد از یکی از امتحانا تو راه خونه همراهش شدم و دم ساختمونشون که رسیدیم گفتم امتحانا داره تموم میشه نمی خوای امشب بیای خونمون درس بخونیم؟ و یه چشمک بهش زدم و گفتم طبق قول و قرارمون آخرین فرصته ها!
با بی خیالی گفتم نه نمی خواد اصلن اونو ولش کن!
_اوووف پس آب پاکی رو ریخته رو دستت!
_حالا تو اینجوری فک کن
_باشه فقط شرطمون که یادته؟
با نگاهش ته کوچه رو نشون داد و گفت حالا این حرفا رو ولش کن این داداش دیلاق ما هم برنمیگرده عسلویه که بتونم خودتو یه دل سیر بکنم
ته کوچه رو نگاه کردم و داداشش محمد رو دیدم. که سمت ما میومد. تقریبا ده سالی از ما بزرگتر بود و بر خلاف حرف احمد نه تنها دیلاق نبود که خیلی هم خوشتیپ و قد بلند بود و عین احمد اهل ورزش بود و بدن ساخته ای داشت. وقتی بما رسید بهش سلام کردم و در جواب گفت
_به آقا کامران خوشتیپ بیا بالا
_مرسی شما بفرمایید

تقریبا ده روزی از شب دومی که احمد اومده بود خونمون گذشته بود و امتحانات تموم شده بود که گوشیم زنگ خورد و همینکه جواب دادم بی مقدمه و حتی سلام و علیک گفت
_امروز ساعت پنج عصر
_سلام پس بالاخره داداشت رفت؟
_جووون انگار قند تو دلت آب کردن!
راست میگفت اینقد تو کف کیر مونده بودم که با شنیدن صداش و قرار گذاشتنش دیگه اصلن حواسم نبود که خودمو بی میل و بی خیال نشون بدم و طاقچه بالا بزارم. از صدام معلوم بود که منتظر این خبر بودم!
_برو بابا دلت خوشه
_آره جون خودت تو که راست میگی!

بعد از اینکه لختم کرد و یه دل سیر کونمو مشت و مال داد و لبامو خورد بالاخره منو نشوند لب تخت و خودش وایساد جلوم و کیرشو داد دستم و من اینبار نه با حس چندش که دلبخواهی شروع کردم به بوسیدن و لیسیدن و بعدم مکیدنش، هر چه بیشتر میخوردم انگار بیشتر حشری میشدم و میلم بیشتر میشد. یجوری محکم میکش میزدم که از تحمل احمد خارج بود و با یه دست موهامو چنگ زده بود و آه و ناله میکرد. بعد اینکه کیرش توی دهنم حسابی سفت و کلفت شد همونجا که نشسته بودم سرمو داد پایین و خوابیدم روی تخت و اونم پاهامو آورد بالا تا کونم گرد و قلمبه بشه. با دستش سر کیرشو تنظیم کرد و با یه فشار تپوند توی سوراخم و توی بغلم خوابید. با فشار اول، دردم اومده بود و خودمو یکم جمع کردم اما وقتی خوابید توی بغلم گرمای بدنش و بی حرکت بودن کیرش منو شل کرد و کم کم دردش رفت. دستاشو انداخت زیر گردنم و سرمو آورد بالا و همینطور که لب میخورد و بیخ گوشام نفسای داغ و حشری میزد و لاله گوشامو میک میزد از زیر هم کم کم تقه های آرومش شروع شد. آروم اما عمیق و با نفسای داغش بیخ گلو و گوشم انگار کون منم لحظه به لحظه بیشتر واسه کیرش داغ میشد و دوس داشتم داد بزنم محکم تر محکم تر بزن… احمدآقا بزن جرم بده! اما روم نمیشد و میدونستم که مسخرم میکنه و روشم زیاد میشه. بالاخره بعد از چنتا تقه محکم و پر قدرت از روم بلند شد دستاش رو دو طرفم ستون کرد و بین بدنامون فاصله داد تا بتونه راحت و محکم و تند تند تلمبه بزنه. با سرعت گرفتن تلمبه ها صدای شلپ شولوپ خوردن کیر و خایه هاش به باسنم کل اتاق رو برداشته بود و رسمن داشتم جر میخوردم اما همزمان یه لذت گرمم توی بدنم ریخته بود و حال میکردم که احمد از من و بدن و صورتم اینقد خوشش میاد و لذت میبره ازم! میخواستم بازوهای سفت و قویش که دو طرفم ستون شده بودن رو بمالم و لذت ببرم از قدرتی که تو آغوشش بودم و حتی دستام یه لحظه به اون سمت دراز شدن اما خودم رو کنترل کردم و نگذاشتم مشتم پیشش باز بشه. احمد که از شدت تلمبه زنی عرق کرده بود واسه نفس تازه کردن سرعتشو کم کرد و دوباره افتاد تو بغلم و یه لب دیگه گرفت و گفت آخ که چقد دلم واسه این کون داغت تنگ شده بود! دلم می خواست داد بزنم پس چرا اینقد این کون منو منتظر گذاشتی نامرد!
بالاخره کشید بیرون و بهم گفت برگرد. همونطور که خیمه زده بود روم و دستاش دو طرفم ستون بودن تو بغلش یه چرخ زدم و اینبار شکمم رو گذاشتم لبه تخت و خوابیدم روی سینه و شکم در حالی پام روی زمین بود و احمد روی من، کیرشو یکم مالید توی شیار کونمو بعد سرشو گذاشت دم سوراخمو افتاد روم. بغلم کرد و تقه هایی میزد که نه فقط ناله من که حتی ناله تخت هم بلند شده بود. وقتی سرعت تلمبه هاش به حداکثر رسیده بود و من فقط نفس نفس میزدم و زیر تقه ها آه آه آه میکردم یه لحظه از تلمبه زدن دست کشید و دست دراز کرد گوشیش رو برداشت.
_چرا نمیکنی؟ بزن تمومش کن دیگه
_عجله نکن میخام یکم باحالترش کنم
گوشیشو باز کرد انگار یه ویدیو رو پلی کرد و صدای آه و ناله سکس از گوشیش بلند شد. گوشی رو انداخت روی تخت جلو صورتم جوری که قشنگ صفحه گوشی رو ببینم و افتاد روم و دستاش رو انداخت زیر شکمم و کشید بالا که کامل قمبل کنم و همینجور که تلمبه میزد گفت ببین و لذت ببر! همینجور که احمد محکم بهم چسبیده بود و وحشیانه ضربه میزد داشتم فیلم سکسی که پلی کرده بود رو هم میدیدم. فیلم سکس یه دختر بود که به حالت داگی قمبل کرده بود و پسره همینجور که تلمبه میزد از بالای کونش فیلمم میگرفت و رفت وآمد کیرش توی کون رو فیلمبرداری میکرد و صورت توی فیلم مشخص نبود. صدای آخ و اوخ هر دو طرف بلند بود. بعضی وقتا دختره غیر آخ و اوخ یه چیزای نامفهوم دیگه هم میگفت ولی یه جایی قشنگ داد زد آخ یواش وحشی پارم کردی !
با شنیدن صداش انگار یخ کردم. صدا صدای کاملیا بود یا حداقل خیلی شبیهش بود. با بلند شدن اون صدا، احمد هم اومد یکم بالاتر و بازوشو حلقه کرد دور گردنم و همینجور که محکم تلمبه میزد با خنده گفت فهمیدی کیه؟ بعد انگار دیوونه شده باشه قهقهه میزد و می گفت بالاخره خواهرتو گاییدم؟خواهرتو گاییدم لعنتی!
من تمام حس شهوت از سرم پریده بود و همینجور گیج و ویج مونده بود و فقط تقه های محکمش رو تحمل میکردم و چشمم به صفحه گوشی بود که ویدیوش با همون جمله” یواش وحشی” تمام شده بود و اینبار متوجه شدم که فیلم دقیقن روی همین تخت گرفته شده. توی اون فاصله ده روزه که احمد سراغ کونمو نگرفته بود و میگفت موقعیت و مکان نداره. توی یکی از همون روزا روی همین تخت کاملیا رو…
بالاخره آبش اومد و همینطور که با چنتا تکون و لرزش آبش رو تا آخر توی سوراخم خالی کرد. افتاد روم و با دراز کردن دستش سیگار و فندک رو پیش کشید همینطور که هنوز کیرش توی کونم بود و خوابیده بود روم گفت
_خوب که گفتی شرطمون یادم باشه هان؟ پس از الان دیگه تو زن حرف گوش کن منی و هرچی گفتم در جا میگی بله مگه نه؟
هنوز تو شوک بودم و چیزی نمیگفتم پس موهامو محکم کشید و زد تو سرم و گفت
_زن خواهر جنده من کیه؟هان؟
بعد چنتا ضربه دیگه بسرم و گیر دادنش خیلی یواش گفتم
_من!

ادامه…

نوشته: ساسان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها