کارن

اواخر دوره دانشجوییم بود.
یه دوستی داشتم که اسمش هومن بود.زشت.لاغر.با یه دماغ کج و کوله. ولی عشق و حال زیاد میکرد.
من اما هرچند خوش سروزبون و خوش تیپ بودم ولی اون زمان تو این خطها نبودم.
یه روز هومن بهم زنگ زد و گفت کامران یکی از بچه ها با یه زنه دوسته.زنه خیلی شهوتیه شوهرش ازش جدا شده رفته استرالیا با این حال زنه فقط به همون دوس پسرش حال میده.
تلفنشو بهم داد. گفت بهش زنگ بزنمو مخ زنه رو بزنم.بعد هومن به جای من بره بازنه حال کنه.
منم تریپ معرفت گرفتمو گفتم باشه.
اسم خانومه کارن بود تو تهران زندگی میکرد.منم تو یکی از شهرستانهای اطراف.
عصر بهش زنگ زدم.
من: سلام، خانم ببخشین منزل آقای حسینی؟
کارن: نه آقا اشتباه گرفتین.
من: آخ، خانم شرمندم.
قطع کردم دوباره شمارشو گرفتم.
کارن کمی ناراحت: بعلهههه
من:ای وای باز خونه شما افتاد؟؟
کارن :آره آقا.شمارتونو بگین!
من شماره رو خوندم واسش.
کارن:شماره درسته ولی اینجا حسینی نداریم. بهتون شماره رو اشتباه دادن.
من:خانم خیلی عذر میخوام .احتمالا اشتباه یادداشت کردم.
قطع کردم تلو.
دو روز بعد دوباره زنگ زدم خونشون . گوشیو برداشت.
من:ببخشید خانم مزاحمتون میشم.یه موضوع مهمی هست که حتما میخوام باهاتون در میون بذارم.
کارن:شما همون آقایی نیستین که دو سه روز پیش همش اینجا رو اشتباه میگرفتین.
من:چرا خودم هستم .چه حافظه خوبی دارین.کی بهتون زنگ بزنم تا باهاتون در مورد اون مساله مهم صحبت کنم؟
کارن: الان بگو.کدوم مساله.
من: الان نمیتونم موقعیت صحبت ندارم.اگه بشه شب زنگ بزنم. چه ساعتی باشه؟ 10خوبه؟؟
کارن: نه اون ساعت اینجا شلوغه 12 شب بزن .ولی الان بگو موضوع چیه نگران شدم.
من:بهتون میگم فعلا باید برم.شب بهتون زنگ میزنم خدا نگهدار.
گوشیو قطع کردم.از استرس داشتم میمردم.ولی هیجان این کار خیلی بهم حال میداد.ازش یه جورایی وقت گرفته بودم.حس میکردم بهم راه میده اگه غیر این بود باهام بد برخورد میکرد.
تمام مدت داشتم فک میکردم شب بهش چی بگم زمان خیلی کند میگذشت منم تا شب کاری نداشتم .
راس ساعت 12 بهش زنگ زدم.سریع گوشیو برداشت.
کارن با صدای آروم: بفرمایین.
من:کامران هستم خوبین؟؟
کارن :ممنون.آقا تو رو خدا بگین چی شده.من از نگرانی حالم بد شده.تو رو خدا قضیه چیه؟
من:خانم نگران نباشین چیز خاصی پیش نیومده.حقیقتش من از دو روز پیش که شماره خونه شما رو اشتباهی گرفتم تا الان همش بهتون فک میکنم.صداتون تو گوشمه.نمیدونم چم شده.نمیخواستم مزاحمتون بشم ولی یه سوال میخواستم ازتون بپرسم.شما ازدواج کردین؟؟
کارن در حال خندیدن: کار مهمت این بود؟؟منو که کشتی از نگرانی تو خودت چی ازدواج کردی؟؟
من: نه دانشجو هستم 22 سالمه.
کارن باز در حال خنده: 22 سال؟؟؟من 40 سالمه ازدواج کردم طلاق گرفتم دو تا هم بچه دارم.
من:جدی؟؟؟؟؟ باورم نمیشه . فک کردم حداکثر 20 سالتونه.آخی !! چرا جدا شدین ؟ ناراحت شدم اینو گفتین.
کارن که کم کم داشت میومد تو خط: دیگه زندگیه دیگه شوهرم رفت خارج الان 5 سالی میشه. اونجا زن گرفت . منم ازش جدا شدم . الان هم با دوتا بچم و پدرم که پیر شده زندگی میکنم.
من مثلا تعجب کردم : دوتا بچه؟؟ باورم نمیشه…
کارن:خب حالا راستشوبگو شمارمو از کی گرفتی؟؟
من با تته پته : راستش شمارتونو اون روز اشتباهی گرفتم بعد از صداتون خوشم اومد بعد دوباره زنگ زدم بهتون.
کارن: دروغ نگو.منو نمیتونی بپیچونی.ببین دو تا راه داری یا واقعیتو بگی .که در این صورت اعتماد منو جلب میکنی. یا رو همین حرفت اصرار کنی. منم تلفنو قطع میکنم.چون میدونم داری الکی میگی.
من بعد از کمی فکر:راستش شمارتونو یکی از هم دانشگاهیام بهم داده.
کارن:اسمش چیه؟
من : اسمش هومنه.هومن خدابنده.
کارن:اون ایکبیری؟؟عجب نفهمیه چرا این کارو کرده؟؟
من:والا ازم خواست باهاتون حرف بزنم بعد قرار بذارم ولی اون بیاد سر قرار.
کارن: تو هم قبول کردی؟؟
من: آره.آخه از شما خیلی خوشش میاد.
کارن: خیلی ساده هستی اون با دوس پسرم علی دوسته این نقشه رو کشیدن منو امتحان کنن تو بهش گفتی که به من زنگ زدی؟؟
من: نه چیزی هنوز نگفتم.
کارن:خوبه بگو هرچی زنگ زدی من جواب ندادم بهت و قطع کردم.
من:باشه هرچی شما بگین ولی حس میکنم هومن از شما خوشش میاد و دارین اشتباه میکنین.
کارن: من اشتباه نمیکنم هومن هم تازه ازمن خوشش بیاد محاله تحویلش بگیرم.ببین نکنه بهم کلک بزنی. همینو که گفتم انجام بده.تا ببینم چی میشه.یادت باشه کار درستی نیست با آبروی مردم بازی میکنی.
من:خانم من قصدم آبروریزی نبود.
کارن:خب حالا هرچی.اگه کار نداری من برم بخوابم خستم.
من:باشه مزاحمتون نمیشم.
کارن:خداحافظ.
قطع کردم تلفنو.
از دست خودم عصبانی بودم.مس بچه مدرسه ایی ها همه چیزو گذاشته بودم کف دستش.
فرداش هومن بهم زنگ زد گفتم زنه راه نمیده تا فهمیده قصدم دوستی هستش هرچی زنگ میزنم قطع میکنه.هومن گفت دیگه به اون شماره زنگ نزن.منم گفتم باشه.
دو هفته از اون موقع گذشت.ساعت 11 شب بود.یهو به خودم گفتم این چه کاری بود من کردم؟آخه هیچ احمقی از این کارا میکنه؟هم دوستمو لو دادم هم خودم نتونستم کاری بکنم. تو این فکرا بودم.
حوصلم هم سر رفته بود.میدونستم حدود ساعت 12 کارن میتونه حرف بزنه گوشیو برداشتمو بهش زنگ زدم.
بعد از 6 یا 7 تا زنگ گوشیو برداشت با صدای خواب آلود گفت بله؟؟فهمیدم خوابیده بوده ترسیدمو قطع کردم.
ولی ده دقیقه بعد دوباره وسوسه شدمو زنگ زدم اینبار ظاهرا خوابش پریده بود.
کارن:بله
من: سلام کارن خانم. کامران هستم.
کارن با صدای مشتاق: سلاممم…کامران جان خوبییییی؟؟ کجایی؟؟ چرا بهم زنگ نزدی؟؟
من: راستش نمیخواستم مزاحمتون بشم چون کاراون شبم اشتباه بود. ولی امشب خیلی به یادتون بودم واسه همین یهو تصمیم گرفتم تماس بگیرم.
کارن:نه عزیزم.این حرفا چیه؟ تو باعث شدی علی و هومن رو بهتر بشناسم بر عکس ، من متوجه شدم تو خیلی پسر خوبی هستی .چون اگه مارمولک بودی به اون راحتی واقعیتو نمیگفتی.
من:جدی؟ازم خوشتون اومده؟؟
کارن:آره من همیشه دنبال یه پسر جوون و ساده بودم که علی خورد به تورم ولی از بد شانسی ناتو از آب در اومد.
من:راستش منم از شما خوشم اومده.من کلا از زنای سن بالا خوشم میاد به سن پایین ها حس زیادی ندارم.
کارن:جالبه چون من برعکس تو هستم با سن پایینتر حدود 20 یا 30 خیلی حال میکنم و از مردای مسن بدم میاد.
من: کارن خانم پس من شبا بهتون زنگ میزنم موقعیت دارین که آره؟
کارن : آره همیشه موقعیت دارم ولی اگه زنگ زدی غیر خودم هرکی گوشیو برداشت قطع کن.در ضمن به هومن چیزی نگو چون صاف میذاره کف دست علی و رابطمون بهم میخوره.
من: باشه خیالتون جمع .
کارن :خوب کامران جان کاری نداری؟؟
من :نه خداحافظ
تلو قطع کردم.از خوشحالی نمیتونستم رو تخت دراز بکشم.باورم نمیشد.چه خوب پیش رفت قضیه.
یه کم خیالپردازی کردم تا خوابم برد.صبح رفتم دانشکده.حدود عصر برگشتم.
یه غذا خوردمو از بس خسته بودم خوابم برد .حدود 8 شب بیدار شدم.کارامو انجام دادم تا شد ساعت ده شب.
دوباره زنگ زدم به کارن.
من:علو سلام کارن خانم خوبین؟؟
کارن :سلام عزیزم تو چطوری؟چقد دیر زنگ زدی امروز همش تو فکرت بودم.
راستی دقت کردی اول اسم هردومون (کام) داره؟؟
من: نه متوجه نشده بودم.
کارن :تو چه جور دانشجویی هستی که این چیزای به این سادگیو نمیفهمی.راستی یه سوال!!
من:جان بپرسین.
کارن: دوس دختر داری؟
من: نه
کارن: راستشو بگو یعنی تا حال نداشتی یا بهم زدی.
من: راستش با یه نفر یک سال دوست بودم ولی بینمون بهم خورد چون واسش خواستگار اومده بود منم موقعیت ازدواج نداشتم.
کارن : باهاش رابطه داشتی؟
من: آره تا حدودی.
کارن: تا چه حدی؟
من:سطحی.
کارن:سطحی یعنی چقد توضیح بیشتری بده.
من:آخه چه جوری بگم سطحی دیگه. چه جوری توضیح بدم؟؟
کارن( با صدای شهوتناک) : باهاش لب میدادی وبا سینه هاش ور میرفتی یا بیشتر؟؟
من با تعجب: نه همون اولی.
کارن:خجالت نکش درست حرف بزن اونقدم منو شما شما خطاب نکن. یعنی تا بحال با هیچ زنی حال نکردی؟
من: نه تاحال پیش نیومده.البته خودم هم زیاد دنبالش نبودم.
کارن:یعنی آدم سکسی نیستی؟
من:چرا خیلی شهوتیم ولی تجربه سکس با یه زن رو نداشتم.
کارن:الان لباس چی پوشیدی؟
من (با تعجب و هنگ کرده) : رو تخت دراز کشیدم. فقط شورت پوشیدم .چطور ؟
کارن:اوفففف من لباس خواب تنمه. میخوای سکس با زنا رو تجربه کنی؟
من : آره ،احساس میکنم صدات یه جوریه .شورت و سوتین هم پوشیدی؟
کارن: آره میخوای در بیارم؟
من: آره در بیار.
کارن : دوس داشتی الان من تو بغلت بودم؟
من:آره.از خدام بود.
کارن :از دیشب که باهات حرف زدم تحریکم ولی نمیدونم میشه بهت اعتماد کرد یا نه ؟
من:چرا نشه من هیچ شیله پیله ای تو کارم نیست و مبنای دوستیم باهات صداقت و راستگوییه.
کارن:قد و وزنتو بهم بگو.
من:قد 180 وزنم هم 82
کارن :چاقی؟
من :نه استخون بندیم درشته.
کارن: خوبه از مردای قوی خوشم میاد حوصله این ریزه میزه ها و لاغرا رو ندارم .بدنت شق شده؟
من : آره بدجوری باد کرده.
کارن:منم دستم تو شرتمه.خیسه خیسه.وای دارم با خودم ور میرم تو چی؟؟
من : کیرم تو دستمه .دارم کیرمو میزنم.
کارن:کیرت کلفته؟
من با یه حالت اغراق آمیز: آره .کلفته!!
کارن: وایییی کاش اینجا بودی کیر کلفتت رو واست میخوردم . ساک زدن دوس داری؟؟
من :آره.مینداختم کیرمو تو دهنت جوری که حال کنی.
کارن : تو کدوم شهرستان هستی؟
من: مهرشهر.
کارن:ماشین داری؟؟
من:نه ولی ماشین پدرم هست چطور؟؟
کارن:رانندگی بلدی؟ میتونی بیای تهران؟خونمون تو تهران پارسه.
من : الان؟؟ بیام به نظرت؟؟
کارن :آره .اگه همین الان بیای تا صبح همه چیو بهت یاد میدم.ولی دهنت باید قرص باشه.
من:باشه حتما. آدرستو بده.
مس جت از جام بلند شدم. هیجان و استرس پاک خل کرده بود منو.رفتم سوییچ ماشینو از رو میز برداشتم.ماشینو خلاص کردمو هل دادم بی صدا از خونه بیرون.تو کوچه روشنش کردمو برو که رفتیم. همه جا تاریک بود با سرعت هرچه تمام رفتم به سمت تهران و تهران پارس.
سر کوچه خونه کارن اینا یه باجه تلفن بود.طبق قرار از اونجا بهش زنگ زدم.
پرسید : کجایی؟؟ گفتم : سر کوچه.
گفت : ماشینو جلو خونه پارک کن بیا من دم در هستم.خونه سه طبقه هستش میریم بالا پشت بوم اونجا لوازم خواب هست . تابستونا گاهی شبا رو پشت بوم میخوابیم.
قطع کردم.ماشینو پارک کردم.رفتم سمت در خونش.
پاهام میلرزید.درو هل دادم یه ذره باز شد.پشت در بود.رفتم تو.تا دیدمش یه سلام کردم و بی معطلی بغلش کردمو باهم لب دادیم.
وایییی باورم نمیشد.یه زن خیلی کیر شق کن با موهای بلوند.لبای قلمبه با یه لباس خواب که روش مانتو پوشیده بود.لبامون بدجوری گره خورده بود تو هم.
تمام لب و دهنشو داشتم میخوردم .اونم محکم سرمو نگه داشت بود و داشت میخورد لبامو.
اصلا نمیتونستم لباشو ول کنم.باورم نمیشد تیکه به اون نابی تو بغلمه.بوی عطری که زده بود منو بیحال میکرد.رژ لبش از بس خوشمزه بود طعمش هنوزم تو دهنمه.بدنش خیلی خوشتراش بود.قد حدود 165 ولی خوش استیل .وای اگه همچین تیکه ای رو تو خیابون میدیدم محال بود جرات کنم حتی برم بهش سلام بگم چه برسه لب و سکس.
تو گوشم خیلی آروم گفت بریم بالا.
پاورچین پاورچین از پله ها رفتیم بالا تا رسیدیم به پشت بوم.من اصلا طاقت نداشتم ، همونجا دم در شروع کردم لباشو خوردن.داشتم میخوردم لباشو که تکیه داد به دیوار.یهو دیدم همه جا روشن شد.وحشت کردم.ظاهرا تکیه داده بود به کلید برق و چراغ پشت بوم روشن شده بود.چراغو خاموش کردم.
منو محکم بغل کرد.هی قربون صدقم میرفت.دکمه های پیرهنمو باز کردم.سرشو گذاشته بود لای موهای سینم.
دستشو گذاشت رو کیرم.زیپ شلوارمو باز کردو کیرمو که حسابی گنده شده بود آورد بیرون و تو دستش گرفت.راستش داشتم میمردم اگه تکون میخوردم آبم میومد.
دیدم یه تخت چوبی کناره دیواره ، بردمش روتخت دراز کشیدیم.
دیوونه وار شروع کردم به خوردن سینه هاش حسابی داشت آه و ناله میکرد.
بهم گفت بیا لای پاهام .پاهاشو باز کردو کیرمو گذاشت رو سوراخ کسش.گفت فشار بده و آروم عقب جلو کن تا جا باز کنه.دو سه تا تلمبه که زدم .
کسش باز شدو کیرم لیز خوردو تا ته رفت تو سوراخش.اومدم تلمبه بعدیو بزنم که آبم کامل تو کسش خالی شد.
حس کردم به اندازه یه استکان آب دادم.بهش گفتم ارضا شدم ولی چند دقیقه اگه صبر کنه بازم میکنمش.
یه کم ناراحت شد.رفت خودشو شست.منم کیرمو تمیز کردم.اومد کنارم رو تخت دراز کشید.دوباره شروع کردیم به لب دادن.این بار کمی آرومتر شده بودمو چشمام باز شده بود.خیلی حرفه ای سینه هاشو خوردم و بعد رفتم پایین شروع کردم به خوردن کسش.
چوچولشو میخوردمو دست میکشیدم به ران پاهاش.دیدم داره کسشو محکم میماله به دهنم دوباره رفتم لای پاهاش.کیرو فرستادم تو سوراخش و شروع کردم به تلمبه زدن.چون یه بار آبم اومده بود دیگه خیالم جمع بود که از این به بعد دیر ارضا میشم و حالا حالاها میتونم بکنمش.
حدود پنج دقیقه گاییدمش.مس مار به خودش میپیچید.زیر گردنم رو لیس میزد و با قدرت اونجا رو میمکید.منم پشت هم تو سوراخش تلمبه میزدم.یه جورای فک کردم استعداد خلاف دارم که اینقد سریع کارام پیش رفته.
جاهامونو عوض کردیم.من اومدم زیرش. نشست رو کیرم.
شروع کرد چوچولشو مالوندن به بالای کیرم.پشماشو نگاه کردم.ظاهرا پشماشو مس موهاش رنگ روشن زده بود چون طلایی به نظر میرسید.
من دستامو دراز کرده بودمو داشتم نوک سینه هاشو میمالوندم.
بعد از چند دقیقه ، حرکت کس و کونشو سریعتر کرد و با یک سری آه و ناله آبشو آورد.
تا صبح یه بار دیگه کردمش.
وقتی برگشتم خونه همه داشتن بیدار میشدن.
پدرم پرسید کجا بودی؟ البته با لحن صمیمانه!! (چون من کلا تا اون زمان بچه سربراهی بودم .)
گفتم صبح اول وقت رفتم واستون حلیم خریدم.
پدرم تعجب کرد ، ولی خوشحال شد.
تا یک سال کارن رو هفته ای یکی دو بار میکردم.کارن به معنای واقعی از دادن لذت میبرد،جوری که گاهی فک میکردم موقع دادن بیهوش میشه.
حدود دو سه سال بعد شنیدم همون علی علیرغم اختلاف سنی ده ساله با کارن ازدواج کرده.
شاید وقتی من به هومن گفتم که زنه راه نمیده خیالش جمع شده ، در نهایت کارن رو گرفته.
شایدم چون کارن وضعیت مالی روبراهی داشت ، تو سکسم که کامل کامل بود .نمیدونم.

نوشته:‌ خدای مردان

دکمه بازگشت به بالا