داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

کابین 18 چرخ قلچماقم

سلام من تازه عضو شدم دلم میخواد یه داستان بنویسم این داستانی که میگم واسه 3 ماه پیشه … اسم من طاهره 31 سالمه بچه ها بهم میگن میری چون سیدم راننده تریلی م یه ماک قلچماق نارنجی دارم که تو سرویس تهران بندر کار میکنم یه شاگرد داشتم به نام سجاد که از یه سال پیش با هام میاد سرویس … خیلی کوسکش بود … چند باری تو خواب جیبمو زده بود من به روش نیاوردم چون پدرش زندان بود خواهرشم جنده بود گفتم شاید درست بشه و دیگه دزدی نکنه دلم به حالش میسوخت … ولی با خودم عهد بسته بودم که اگه یه بار دیگه دزدی کنه دنده رو بکنم تو کونش …

یه بار که تو کابین خواب بودم دیدم یه چیزی روم وول میخوره فهمیدم بله سجاده و داره بازم جیبم رو میزنه بهش فرصت دادم تا دستشو بکنه تو جیبم تا مچشو بگیرم … اما دیدم دستشو برد رو کیرم یه چند دقیقه ای مات شدم چیکار داره میکنه بعد کیرمو مالید … اهل بچه بازی نیستم وگرنه تا حالا میتونستم هزار بار بکنمش … بلند شدم گفتم مرتیکه چیکار میکنی از کیر من بارفیکس میری؟ … گفت به خدا میری هیچی من فقط داشتم میمالیدمش گفتم گه خوردی … یه دونه خابوندم تو گوشش ترسید و خودشو کشید عقب در و باز کرد پیاده شد … تاریک بود کسی هم اطراف نبود بین راه کنار یه پارکی نگه داشته بودم تا استراحت کنیم … ساعت 3 بعد از نصفه شب بود تاریک تاریک … یه خورده آروم شدم رفتم سمتش گفتم خیال کردی نمیدونستم تو خواب جیبمو زدی … گفت غلط کردم جبران میکنم…گفت اخه دیوث پدرت تو قزلحصاره تو هم که هیچ گهی نیستی چه جوری میخوای جبران کنی؟ گفت با خواهرم … منم که میدونستم خواهرش جنده ست حرفشو باور کردم بد جوری هم تو کف من بود … بد جوری هم خوشگل بود … گفتم بیا تو کابین خلاصه نشستم تو کابین که سجاد هم اومد بالا گفتم حالا چه جوری میخوای به سارا (خواهرش) بگی ؟ … گفت همه چیش با خودم… خودم ردیفش میکنم … گفتم باشه فعلا بگیر بخواب صبح ساعت 9 منو بیدار کن گفت چشم و گرفت خوابید …

داشتم به این فکر میکردم که 10 بار باید خواهرشو بکنم تا بدهیش به من صاف بشه… خلاصه خوابیدم صبح سجاد بیدارم کرد صبحانه رو زدیمو راه افتادیم ساعت 12 شب بود که رسیدیم تهران سجاد گفت بریم دم در خونه مون تا خواهرمو بردارم گفتم باشه خونشون تو خلیج بود (محله ی پایین تهران) رفت به آبجیش گفت و آبجیشو اورد با یه چادر مشکی قیافه ش سکسی بود اومدم پایین و عین همیشه سلام کردم و سجاد هم به بهونه ی اینکه تو خونه تنها نمونه اورده بودش و هنوز بهش نگفته بود همیشه تنها میموند خونه چون مادرشون ترکشون کرده بود اونم یه جنده ای بود مثل خواهرش … یهو چشش افتاد به بولدوزر گفت وای من خیلی از این ماشین بزرگا دوس دارم آخه بارم بوژی بود (کمرشکن ) … بولدوزر اورده بودم از بندر یه کاترپیلار زرد مشتی …خلاصه نشست تو کابین و ما هم حرکت کردیم بار رو قرار بود میدون نماز تحویل بدم یه کمپانی که تو خرید و فروش ماشین آلات عمرانی بود صاحب بار بود… رسیدیمو نزدیک یه ساعتی شد بارو تحویل دادیم سارا بهم گفت خوابش میاد گفتم تو کابین بخواب رخت خواب هست خلاصه رفتیم گاراژ بوژی(کف) رو گذاشتیم و حرکت کردیم به سمت خلیج ( خونه سجاد و سارا ) تو راه که بودیم به سجاد چشمکی زدم گفت حلش میکنم رسیدیم سارا رو بیدار کرد گفت رسیدیم سارا و سجاد هم از تریلی پیاده شدن سجاد سارا رو برد تا در خونه و اومد پیش من گفت میری جان 10 دقیقه صبر کن تا بهت بگم بیای تو … گفتم نه اهل رودست خوردن نیستم ب آبجیت بگو بیاد تو تریلی… گفت باشه… گفتم در ضمن خیلی به من بدهی داری نزدیک به 300 هزار تومن به خواهرت بگو ده بار باید بهم بده … گفت باشه حله اون از خداشه …گفت حلش میکنم …رفتم کنار تریلی یه سیگار کشیدم یه 5 دقیقه ای گذشت دیدم خبری نشد واسادم باز دیدم نه خبری نشد 10 دقیقه ی دیگه هم وایسادم گوشی رو برداشتم زنگ بزنم به سجاد که یهو در خونشون باز شد و … انتظار ساراو داشتم ولی سجاد اومد گفت میری جان حلش کردم فقط برو چند تا خیابون پایین تر وایسا یه موقع کسی نبینه آبرومون بره … گفتم جون من آبرو هم داری ؟؟؟ …گفت من نوکرتم برو تا 5 دقیقه ی دیگه میارمش … گفتم باشه … رفتم 5 تا خیابون پایینتر واسادم بعد 5 دقیقه دیدم دارن میان سجاد درو باز کردو سارا نشست تو تریلی سجاد هم خواست بیاد بالا که گفتم نیا برو خونه … سارا یه جورایی خوشحال شد سجاد رفت … منو سارا موندیم تنها … گفت کجا بریم ؟؟؟؟… گفتم یه جای خوب خلاصه بردمش تو یه جاده خاکی حوالی همون خراب شدشون گفتم برو بشین عقب … گفت چشم … منم تریلی رو خاموش کردم نشستم کنارش گفت خوب … و یه خنده موذیانه زد پرده بین کابینو صندلی رو کشیدمو بهش گفتم سجاد بهت گفته واسه چی اینجایی ؟؟؟ لباشو چسبوند رو لبام خوب که لبای همدیگه رو خوردیم لبامون از هم جدا شد… گفتم پس اینو به عنوان جواب در نظر میگیرم … گفت میشه یه سوال بپرسم؟؟؟ … گفتم بگو … گفت تو که نه ماه با برادرم کار کردی این همه اومدی خونمون رفتی اینهمه بهت چراغ دادم چرا یه بار نخواستی بدون اینکه سجاد بفهمه کاری کنی … گفتم سجاد یه غلطی کرده که میخواد با تو جبرانش کنه … گفت میدونم ازت دزدی کرده و فقط یه دفعه قرار نیست که باهات بخوابم تا بدهیتون صاف شه …باشه قبول ولی سجادو کنار نذار منم ازش قول میگیرم که دیگه ازت دزدی نکنه … گفتم باشه حالا لباساتو در بیار درسته جنده بود ولی خیلی پوشیده لباس پوشیده بود روسریشو باز کرد وای چی میدیدم مو هاش جان خیلی سکسی بود فر خورده قهوه ای روشن لبامو بردم سمت موهاشو از موهاش بوس کردم وای که چه بویی میداد حشرم بد جور بالا زده بود چون کارمم جوری بود که ماه به ماه زن نمیدیم … پیرهنشو در اوردو از اون کرست های سکسی تنش بود وای که چیم میدیدم باورم نمیدش زیر چادر مشکی کرست توری مشکی سکسی تن کنه … کرستشو کشیدم پایین یکی از سینه هاش مثل ژله پرید بیرون سینه شو میخوردم که اون یکی سینه شم خودش در اورد بیرون و میمالوند به سرم با اون یکی دستشم کیرمو لمس میکرد خیلی ماهر بود … ولش کردمو دستشو برد … گوشه های شلوارشو گرفت و اروم و خیلی سکسی با خنده موذیانه ش کشید پایین … یه لحظه به خودم اومدم گفت میری چیکار میکنی؟؟ با یه جنده… تو جاده خاکی … تو تریلی … پلیس نیاد چوب تو کونمون بکنه …بهش گفتم سارا پلیس این طرفا میاد؟؟؟؟ . … با یه خنده موذیانه گفت اره بعضی موقع ها گشت میزنن ولی خرجش یه بوسه یه بوس مفت بهش میدم میره … بیخیال بچسبون … بعد خندید منم خندم گرفت گفتم خیلی هفت خطی … خندید و یه ماچم کرد منم پیرهنم رو در اوردم بعد زیپ شلوارمو کشیدم پایین و تیمورو (اسم کیرمه) در اوردم گفت وای چقدر بزرگه وای… سریع یه کاندوم انداختم رو کیرم… دستش گرفت منم بد جوری حال میکردم گفت میترسی بهت قالب کنم گفتم نه محض احتیاط … تو دلم گفتم (آره جون خودت تو قالب بکن نیستی ؟) بعد گرفت دهنش خیلی ماهرانه ساک میزد با زبونش اطرافشو لیس میزد بعد خایه همامو میگرفت دهنش وای که چه حالی میکردم کیرمو از دهنش کشیدم بیرونو شلوارمو کامل در اوردم یه لبی ازم گرفتو گفت طاهر خان میخوام جرم بدی جوری که واسم خاطره بشه … گفتم به روی چشم شروع کردم به لیسیدن سینه هاش وای که چه حالی میداد مثل هلو بود … البته یه خورده آب لمبو بود اونم به خاطر شغل شریفش بود …شرتشو در اوردمو پا هاشو از هم باز کردم خواستم کوسش بلیسم که حالم به هم خورد کوسش مثل سیرابی ریخته بود بیرون اه اه اه اه … تو عمرم همچین کوس زشتی ندیده بودم … نشستم کنارش گفتم چرا کوست اینجوریه ؟؟با عشوه گفت شبیه بهشته؟؟؟؟ گفتم نه بیشتر شبیه جهنم میمونه چرا اینجوریه؟؟؟ … گفت زیاد کیر تو خودش جا داده … گفتم من نمیکنم … گفت باشه قبول دارم کوسم زشته ولی کونم خوبه برگشت به شکم خوابیدو کونشو داد هوا و قمبل کرد … حالم بد شده بود کوسش همه رنگ داشت … بنفش سیاه قرمز زرد اه اه اه اه ولی تا کونشو دیدم کیرم دوباره راست شد گفت بکن دیگه به امتحانش که می ارزه … گردنشو خوردمو تا بالای کونش لبامو کشیدم خیلی حال میکرد با دستام دو لپ کونشو از هم باز کردمو همین که باز کزدم بو ی گه اومد بیرون حالم به هم خورد اطرافشم میکروبا داشتن با هم خوش و بش میکردن کوبوندمش رو زمینو گفتم اه اه اه چه قدر گشادی تو … به جان خودم گشادی ش اندازه اگزوز ماک بود گفتم پاشو پاشو از تو خیری نمیرسه …بد جوری بهش برخورده بود یه جورایی بغضم کرده بود نشست گوشه و خودشو جمع کرد زانو هاش رو بغل گرفت …گفتم لباساتو بپوش خودمم لباسامو پوشیدمو نشستم پشت فرمون استارت زدمو راه افتادیم سمت خونشون همون جایی که سوارش کرده بودم وایسادم با تمسخر گفتم خوش اومدی … گفت به سجاد بگو بیاد منو ببره خونه …گفتم از تاریکی میترسی؟؟؟ … گفت نه اینجا ها امن نیست زنگ زدم سجاد بعد از 10 دقیقه با موتورش اومد سارا هنوز تو تریلی نشسته بود سجاد اومد گفت چیشید میری جان خوب حال کردی نه؟؟؟ … گفتم ورش دار ببر خونه… خلاصه سجاد که فکر میکرد یه شاه کوس رو به ما داده با افتخار خواهر کیریشو از تریلی پیاده کردو با هم رفتن … نشستم و راه افتادم سمت گاراژ تو را عجیب خایه هام درد گرفت یه جوری که دو سه بارداشتم از درد خایه تصادف میکردم خلاصه رفتم گاراژ و …

ادامه دارد…

نوشته: طاهر

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها