داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

پیامک لعنتی

هراسیده دنبال گوشی موبایلم میگشتم
پسر دوساله ام خیلی بد خوابه و اگه بیدار میشد دمار از روزگارمون در میاورد
با چشمای خواب آلود اول به ساعت نگاه کردم
چهار و بیست دقیقه صبح
یعنی فقط یکساعت خوابیده بودم
شب جمعه بود و …
با همسرم عاشقانه ازدواج کرده بودیم و هرگز چیزی برای هم کم نمیگزاشتیم
دیشب هم خودش شروع کرده بود
وقتی پسر کوچولومون خوابید خودش انداخت تو بغلم و گفت دلم برات تنگ شده
هر دفعه بدنش رو یه طور جدیدی کشف میکنم
همیشه برام تازگی داره

مسیج رو خوندم
))مامان بزرگم مرد))
اول متوجه نشدم دو سه بار دیگه خوندم و به فرشته که آروم داشت سوال پیچم میکرد نشون دادم
شماره ناشناس بود
خواب از چشم اونم پرید
با شماره تماس گرفتم .ملیکا داشت گریه میکرد. فرشته هم زد زیر گریه
ملیکا 20سالش بود و برادر زاده بهترین دوستمون بود
زن و شوهری که در دوران مجردی هم دوست من و خانمم بودن و ما بانی ازدواجشون شده بودیم و حالا
دیگه مثل یه خانواده شده بودیم
منتظر بیدار شدن آرشام پسرم موندیم
سفرمون به شمال رو کنسل کردیم و رفتیم خونه سارا
فاتحه بود و گریه و زاری
دو روز گزشت و خاکسپاری انجام شد
ملیکا بی جهت و با جهت به من پیام میداد و منم احساس میکردم ناراحته و مهم تلقی نمیکردم
البته پیامک ها رو به همسرم نشون میدادم
دو هفته گزشت
یه روز پیام داد مهرداد داروخونه آشنا سراغ داری؟
از لحن بی ادبانه ش خوشم نیومد
18سال از من کوچیکتر بود
فقط نوشتم آره
جواب داد من یه دارو میخوام که نمیدونم به کی بگم برام بگیره
نوشتم اسمش چیه جواب داد ترامادول
انگار که برق از کله ام بپره چند بار خوندمش باهاش تماس گرفتم
بعد از کلی قسم و آیه گفت که برای خودش نیست و منم گفتم باشه اگه خونه داشتم برات میارم. توی داروهای قدیمی رو گشتم و براش پیدا کردم. اونم مدام اس میداد که چی شد؟نوشتم پیدا کردم میدمش به عمت سارا که سیلی از پیام به سمتم روانه کرد با این مضمون که ترو خدا این کارو نکن و به خودم بدش و …
از بس اس داد گفتم باشه و رفتم خونه سارا که بهشون سر بزنم
منتظر بود
خودش در رو باز کرد قرصا رو که ازم گرفت جلو در لبامو بوسید
شکه شدم اما زود خودمو جمع و جور کردم و رفتم تو
وقتی برگشتم به جز ماجرای بوسه همه چی رو به زنم گفتم
بعد از اون دیگه به طور مداوم اس میداد و منم ده تا یکی جواب میدادم تا اینکه چند روزی خبری ازش نشد و تلفنش هم خاموش بود . بعد اس داد که بیمارستان بودم.خودکشی کردم!پسری که دوستم داشت خودشو کشت؛منم همین کارو کردم!
از اون روز احساس نگرانی کردم زنم رو در جریان گزاشتم و شروع کردم کار کردن رو مخش که بتونه اعتیادشو ترک کنه پیام عاشقانه میفرستاد منم جوابشو میدادم ولی هر بار تاکید میکردم که نمیتونم دید جنسی نسبت بهش داشته باشم
میدونست که زن و بچه م رو خیلی دوست دارم و مدام میگفت من دور از زندگیت میمونم
این ادامه داشت تا اینکه مراسم عروسی برادرم پیش آمد
سه هفته از سارا و شوهرش کمتر خبر داشتم تا زمانی که عروسی تموم شد یه شب برای احوالپرسی رفتیم خونه سارا
جو خیلی سنگین بود.احساس بدی داشتم .یه ساعت بعد برگشتم خونه
فرداش با سارا تماس گرفتم کلی حرف زد و گفت حبیب شوهرش رفته ماموریت و هیچ کس نیست که ببردش سر مزار مادرش
میخواست که برم دنبالش و من ببرمش در ضمن گفت که باهام حرف داره
عصر فرشته گفت به خاطر پسرمون نمیاد سر مزار ومیره خونه مادرش و من باید تنها برم
رفتم در خونه سارا
پشت آیفون گفت بیا تو تا لباس بپوشم بریم
رفتم تو . دوباره همون نگاه سنگینو احساس کردم
گفت بیا تو کارت دارم میخوام یه چیزی نشونت بدم
کفشامو در آوردم رفتم تو
روی یه مبل دونفره نشستم و اونم اومد کنارم نشست. موبایلشو آورد و گفت میحوام در مورد اینا بهم توضیح بدی.تمام پیامهایی که من در جواب ملیکا نوشته بودم براش سند شده بود البته کاملا
یک طرفه شده بود و هر کسی رو به غلط مینداخت
چیزی جواب ندادم نفسم رو محکم از سینه بیرون دادمو گفتم مشروب داری؟
رفت یکی از مشروبای حبیبو آورد
برای جفتمون ریخت
سه چهار پیک که زدیم گوشیمو در آوردم و همه پیاما رو نشونش دادم
اشکش سرازیر شد خودشو تو بغلم انداخت
بدون هیچ حرفی تمام بطری رو خوردیم
نمیدونم چی شد که بهم گفت دوستم داره و منو بوسید
منم محکم بغلش کردم . فکرم مختل شده بود. میخواستم پوستشو حس کنم
میخواستم تو حرارت تنش عرق کنم بلوزشو در آوردم سینه هاش بیرون افتادن با تمام قدرتی که برام باقی مونده بود مکشون میزدم . صدای ناله های سارا در اومده بود.کیرمو از روی شلوار میمالید.سرم گیج میرفت. شلوارامونو در آوردیم
کیر مو میمالید و قربون صدقه ش میرفت
شرتامونو در آوردیم . بدن سبزه اون بدن سفید من بهم پیچیده بود
گفتم سرم گیج میره سارا
منو به پشت خوابوند و شروع کرد به ساک زدن صدایدهنش و قتی کیرمو میمکید دیوونه ام میکرد
برگشت و کسشو گزاشت جلو صورتم. باشدت کیرمو میمکید من محو تماشای کس زیباش بودم . روی کلیتوریسش یه حلقه بود زیباترش کرده بود
شروع کردم به مک زدن لیسیدن کسش
مزه خوبی داشت.بدنش طبیعی بدون مو بود انگتر که کس یه دختر بچه رو مک میزدی
حشری شده بود. دیگه کیرمو فقط میمالید و میگفت جون کیر میخوام مال خودمه مردم از حسرتش تو مال من بودیمیخوام اینو بزاری توم
منم بد جوری حشر شده بودم برش گردوندم و نشوندمش رو کیرم کسش مثل کس یه دختر کم سن تنگ بود تلمبه میزد و سینه هاش میلرزیدن گاهی هم سینه هاشو میاورد پایین که من بخورم میگفت میبینی من بهتر از ملیکام ندونستم چطور شد که کونشو رو کیرم تنظیم کرد و نشست روش
پوست کیرم در حال کنده شدن بود دادم در اومد
اومد پایین و من رفتم بالا
به هر زوری بود کیرمو تو کونش جا دادم و شروع کردم به تلمبه زدن
هم گریه میکرد هم قربون صدقه م میرفت نمیدونم چقدر طول کشید تا آبم اومد اما وقتی آبمو ریختم تو کونش از فرط خستگی بیهوش شدم
بعد از یکساعتی لباس پوشیدم و از اونجا زدم بیرون
و همه چیز خراب شد
به بهترین دوستم و بهترین همسر دنیا خیانت کردم

همه چی از یک مسیج شروع شد
لعنت به این تکنولوژی

1.با موبایل نوشتم و کیبوردش زال نداره
2خاطره ای بود با تغییر که یه زره سکسی بشه

3.فحش نده آدم سواد داری نقدش کنین نه اینکه فحش بدین بدین و عبرت بگیرین که خیانت کار زشتیه و اگههیچ کسم نفهمه وجدان درد پدر آدمو در یعنی

نوشته: متاهل

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها