داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

پسر معمولی و زن داداش

دوستان من 29 سالمه.یه پسر لاغر خیلی معمولی.هفته ایی یه بارو جق میزنم و تحت تاثیر داستانهای خانوادگی.من یه برادر 32ساله دارم که زنش همسن خودمه و اسمش در اینجا ملیحه است.قدش 165،تو پر .کون گنده.یکمی پهلو و شکم هم داره.سینش 75.به شدت مهربون.اینا طیقه پایین خونه زندگی میکردند و زیاد خونه هم بودیم.ظاهرشم شلوار و پیراهن و سرلخت بود جلوم اما نه خیلی راحت. این مقدمات بود.

من یه مدتی خیلی حس وابستگی بهش میکردم و فکر معاشقه کردن باهاش و کردنش.تا جایی ک وقتی نبودن چون کلید خونشونو میذاشتن بالا، من میرفتم و لباسای زیرشو بو میکردم و بعدشم یه جق اساسی.و تمیز و مثل اولش میذاشتمش سرجاش ک نفهمه.حتی یه بار که مسافرت بودن و میدونستم جن روز نمیان شورتشو پوشیدم، از شق درد تو اون روز سه بار جقیدم.اما نمیخواستم عملی بشه که خیانت به داداشم بشه و هم فکر خیانت ارامش فکری ملیحه رو بگیره که برام خیلی عزیز بود.به هر حال گذشت تا گفتم هرچه باداباد.یه روز سوار ماشین کردم مثل همیشه ببرمش حالا یه جایی(در نبود داداش من اونو میبردم اینور اونور)،بعد که کارش تموم شد پیشنهاد دادم بریم یکم بگردیم اونم طفلی قبول کرد .رفتیم دور دور و در مسیر برگشت گفتم دوس دارم این رفتنمون بین خودمون بمونه.گفت چرا؟ گفتم اینطوری به صلاحه اونم گفت باشه .خلاصه از اونروز کما بیش چت باهاش شروع کردم هر چند چتامون خیلی کوتاه بود چون حرف چتی و خصوصی نداشتیم باهم و اصرار که چت ها رو پاک کن داداش یه وقتی نبینه.هر وقت تو خونه رو مبل بود منم یه جوری میشستم که پاهام به پاهاش بخوره.میدونید اولین برخوردها چقدر هیجان داره دیگه .و اونم زودی پاشو میکشید .بعد یکی دو هفته جسارتم بیشتر شد و وقتی پاشو میکشید دوباره پامو میذاشتم رو پاش.(اینو بگم من چون کار بیرون نداستم اکثر اوقات خونه بودم و به هوای پسر داداشم زیاد میرفتم خونشون.با ملیحه هم خوب بودیم و دوست های معمولی،اونم اصلا تو این وادی ها نبود)حلاصه ایندفعه اعتراض کرد به خنده که پاتو نچسبون به پام بدم میاد.منم پررو گفتم حالا مثلا چی میشه؟! اونم گفت بدش میاد .میگف پاهات کثیفه.منم گفتم دستام تمیزه بده ماساژش بدم.اونم طفلی داد یک دیقه ایی پاشو ک مالوندم فکر کنم با خودش گفت چرا پای من الان باید تو دستای علی باشه؟ پاشو جمع کرد سریع.گفتم چی شد اونم گفت که چت شده تو علی؟ من گفتم اخلاقم با تو عوض شده،این چتها،لمس پا،بیرون رفتنهای یواشکی…اینارو متوجه نشدی یعنی؟ گفت چرا…ولی چرا عوض شده…گفتم بگم حسمو بهت؟ گفت لازم نکرده و ب شدت بهم ریخت و ناراحت شد.منم گفتم ای بابا… عجب کاری شده ها…بهش گفتم الان برم از خونه بیرون بهتره؟ و یوقتی تنهایی بلایی سرت نیاد؟! گفت برو بیرون.منم خیلی ناراحت از اینکه ملیحه رو ناراحت کردم تا این حد اومدم بالا تو اتاقم.خیلی دلم گرفته بود تا فرداش پیامشو دیدم ک بابت رفتار دیروزش معذرتخواهی کرده.و اینه این مسآله رو باید حلش کنیم.منم گفتم مساله حل شدس.من پیشنهادی دادم و تو رد کردی.فارغ از نتیجه پیشنهاد تو برای من همون زنداداش عزیز و مهربونی و امیدوارم تو هم نگات عوض نشه به من.ولی در حواب بهم گفت که برای من حل نشدس…گفتم یعنی چی و اون شروع کرد از روابط سردی ک بین خودشو داداش اتفاق افتاده توضیح داد و انگاری یکیو میخواس برای دردودل.میگفت طلاق نمیگیره فقط برای بچشون و الا الان کلا جدا از هم زندگی میکنن با اینکه زیر یه سقف اند.اصلا نمیخورد که رابطشون تیره و تار باشه.منم شروع کردم به صحبت و همدلی و القا امیدواری که رابطشو با داداش میتونه اوکی کنه.فراموش کردم بگم که من دانشجوی روانشناسی ام در مقطع دکتری .به هر حال یه چن روزی رابطه من و ملیحه بیشتر شد از طریق چت و گفتگو مستقیم و تلفنی تا صنیمیتمون خیلی زیاد شد و شروع کردن کندوکاو مسائل جنسی شون که متوجه شدم بله…داداش من با توجه به اینکه معمولا سکس یه طرفه داشته با زنداداشم یعنی بدون امادگی نزدیکی میکرده بهش،و حس عزت نفسو ازش گرفته بود و لطماتی ک بابت رابطه کنترل نشدش به زنداداشم وارد کرده بود مثل بارداری و سقط و عفونت و همچنین عدم ارضا شدنش، کلا از سکس سرد شده و رفته رفته میرفت که ادم بی روح و به قولی خاکستری تبدیل شه و برادر منم چون زنش اینطوری شده بود رو اورده بود تا جایی ک برمیاد ازش،خانم بازی کردن و کم و بیش مخدر و در نتیجه عدم مسئولیت پذیری در زندگیش.منهم لازم دونستم که خودمو بعنوان یه مسکن وارد زندگی اونا کنم و تجویز شکستن تعهد بصورت موقت رو به زنداداشم پیشنهاد دادم که چون هدف ترمیم رابطه بود نه تولید هیجان و لذت، اسمشو خیانت نگذاشتم.ضمن اینکع رابطمون با یه حاشیع امن قوی همراه بود.خلاصع کنم ک اونم پذیرفت اما همچنان سرد .و فقط منو برای گفتگو و تامین نیاز عاطفی دوس داشت ولی اصلا نیاز جنسی نمیدید در خودش.ولی من نیاز جنسیمو به زنداداشم داشتم و گفتم ولی اون گفت دوس دارم کاری واست بتونم انجام بدم ولی بدم میاد.اگه میخوای میتونم از دوستام واست اوکی کنم.ولی من اونو میخواستم چون ارضا جنسی با اون هم ارضا فیزیکی بود که با خودارضایی هم اوکی میشد هم ارضا فکری روانی چون قلبا دوستش داشتم.از طرفی تلاش برای برقراری رابطه باهاش توسط من متجر به این میشد که سردیش درمان شه و رابطشون بازسازی شه.با خودش درحریان گذاشتم و اوکی داد.خلاصه این پروسه رو شروع کردم و از ماساژ پاهاش شروع کردم و کم کم عشق بازی و لب بازی تا مالوند آلت تناسلیش و ممه هاش و اونم از رو شلوار کیرمو میمالید ک ارضا شم (البته چند بار فقط) این پروسه ایی ک تو چن خط گفتم حدودا سه ماه طول کشید تا به اعتماد به یه سکس دوطرفه درش اوکی شه.تو این مدت هم چند باری با تشویق من سکس های با کیفیت تری با داداشم انجام داد که چون نتایح مثبتشو واضح تو زندگیش میدید اعتمادو دوستیش به من بیش از اندازه شده بود.البته از روز اول هشدار رو بهش داده بودم که اگر رابطه من با تو تاثیر منفی بخواد بذاره رو رابطت با داداشم اونموقع اسمش میشه خیانت .که من و اون مراقب این موضوع بودیم . خلاصه گذشت تا خودش احساس نیاز کرد که سکس داشته باشه با من.منم یه خونه مرتب امن اوکی کردم.شیو شده و کمر سفت شده اومده بودم فقط اونو ارضاش کنم.حلاصه ناز و نوازش و لب و عشق بازی و مالوندن و خوردن و لیسیدن و برای اولین بار دخول کیرم به کسش.یچه ها بعد چند ماه اولین باری بود ک کسشو دیدم.یه کس بی عیب و نقص .گرم و لذیذ.یه بوی خیلی ملایم تلخ ک سکسی ترش کرده بود .خلاصه یه سکس نسبتا حرفه ایی تا ابم میخواس بیاد ک دراوردم و باز سروع کردم به خوردن و مالوندن.دوباره گاییدم تا ابم اومد.ولی من کات نکردم،ادامه دادم.چچولشو میخوردمو میلیسیدم و با یه دستش دیواره بالای داخل کسشو میمالوندم تد نقطه جی هم تحریک بشه تا با تحریک شدن پروستاتش شانس یه ارضا با خروج پرفشار آب رو داشتع باشه که بحمدالله شد.یه ارضا حرفه ایی مث این فیلم پورنها.راستش باورم نمیشد که بتونم.و بعدش آغوش گرم و امن هم و کمک بهش برای دوش و حمام.چن باری سکس اینطوری حالا با یکم غلظت بیشتر و کمتر داشتیم تا لذت دوباره سکس و اعتماد و امن دونستنش درش زنده شدو یاد گرفت چیجوری هیچ وقت صحبت در موردشو با داداشم به حاشیه نرونه و بگه و بخواد تا بتونه اونم همزمان و مساوی کسب لذت و کامجویی داشته باشه.خوشبختانه روابطشون کاملا اوکی شد و من بعنوان یه دوست همراه،خوشحال از خوشحالیش باهم رابطه دوستانه داریم و نیازی به رابطه جنسی با هم نداریم جون یکی از دوستاشو با من لینک کرد و رابطه خوب و سکسی با دوستش دارم.
دوستان هدف داستان این بود اگر متاهلید نکات مطروحه در داستان رو جدی بگیرید.حتی نزدیک ترین اعضای خانوادتون از حضور بیش از اندازش اجتناب بشه البته بدون اینکه بخواد شمارو بدبین و شکاک کنه.و آخر دوستانی که تمایل به رابطه با محارم دارند بدونید که عواقب ذهنی سنگینی داره.حتی اگر خودتونو بتونید توجیه کنید معمولا خانومها نمیتونن.بنابراین شما از ناراحتی عزیزانتون حتما ناراحت خواهید شد.
داستان من یه مورد استثنایی بود که پشتش به هر حال مدیریتی از علم روانشناسی بود که اتفاقا مفید فایده واقع شد و به نوعی ناجی زندگی نباتی گونه یک زوج بود که این سبک زندگی اسیب جدی روحی بچه رو به همراه داره.
بنابراین توصیه من به این عمل فارغ از نگاه عرف و مذهب و قانون ،بدون اینکه بخوام قضاوتی از خوبیش یا بدیش کنم، اینکه که اجتناب کنید یا حداقل قبل از عملیاتی کردنش،عواقبش رو تحقیق و مطالعه و مشاوره کنید.موفق باشید و هیچ وقت خودتون رو باقضاوت کردن مورد سرزنش قرار ندید

نوشته: علی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها