داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

پست فطرت ها

از خواب پریده بودم و هم اتاقیام با تعجب دورم حلقه زده بودن چهارمین سالی بود که هم خوابگاهی شده بودیم و رفیق صمیمیم محسوب میشد با لیوان آب توی دستش نشست کنارم بازم کابوس دیده بودم طولانی ترین کابوس عمرم از ۸سالگی تا۲۲سالگی از اون تابستون لعنتی تا همین امروز
ظهر بود و هوا گرم حوصله ام سر رفته بود پدرم سر کار و مادرم مشغول خیاطی بود کیف استخرمو برداشتم و از مادرم اجازه گرفتم که برم استخر،فاصله ی چندانی با خونمون نداشت و اولین بارمم نبود که تنهایی میرفتم اونجا به لطف کلاسای تابستونه شنا رو‌ یاد گرفته بودم و یکی از بهترین تفریحاتم همین استخر و شنا کردن بود دوش و وا کردم و قطرات آب ولرم پوستم رو نوازش میداد وارد محیط استخر شدم ساعت حوالی یک تا سه بود توی استخر من بودم و سه تا پسر جوون و یه پیرمرد و یه نجات غریق که دوست صمیمی پدرم بود تو حین آب تنی یکی از اون سه تا پسر سعی میکرد خودشو بهم نزدیک کنه و باهام حرف بزنه حس شیشم فوق العاده ام به کمکم اومده بود و میدونستم قرار نیست اتفاقای خوبی بیفته بار آخر از زیر آب دستشو روی رون من گذاشت و با لبخند چرک آلودش گفت:این چشمای سبزو خریدی یا مفتی دادن بهت و خودش و رفیقاش زدن زیر خنده دلم ریخت و ترس توی جونم رخنه کرد از توی آب زدم بیرون ‌و خودمو رسوندم به رختکن کلید و انداختم که در کمد و وا کنم که دستی روی دهنم صدای جیغمو خفه کرد اشکام مثل سیل از گونه هام جاری شده بود استرس داشتم و میلرزیدم یکیشون تیغ کارتر دستش بود و با چشمای لعنتیش بهم زل زده بود گفت اگه بچه خوبی باشه زود کارمون تمومه وگرنه کاری میکنم دیگه هیچ وقت مادر پدرتو نبینی مایو مو تا زانو پایین دادن لمس شده بودم انگار یه تیکه یخ باشم بدنم میلرزید و گریه میکردم شاید دلشون به رحم بیاد سرمو گرفت و خمم کرد گرمای کیرشو روی معقدم حس میکردم نمیدونم ترسید داد بزنم یا دلیل دیگه ای داشت هیچ فشاری نیاورد و با همون لاپایی ارضا شد از بوی آبش و حس تجاوز بهم حالت تهوع دست داد اون یکی موهای بلندی داشت رو به روم واستاد و با لبخند کریهش لبامو رو کیرش تنظیم کرد با مقاومت من یه سیلی خوابوند تو گوشم به محض اینکه کیرش وارد دهنم شد حالم بهم خورد دوباره سیلی دیگه ای زد تو گوشم و این بار رفت پشتم درد عمیقی توی وجودم حس کردم و صدای فریادم به آسمون رفت چشام سیاهی می رفت و آرزوی مرگ میکردم یکی از نجات غریق ها صدامو شنید مثل فرشته ی نجات بود با لگد در آلومینیومی رو باز کرد و من و با اون سه تا دید واز چهره وحشت زده من تا ته قصه رو خوند اون سه تا بازداشت شدن و پدر و مادرم سر رسیدن زبونم بند شده بود و با هیچ کس حرفی نمیزدم بعدها شنیدم که اونی که آلتشو فرو کرد اعدام شده‌ و اون یکی هم شلاق خورده و حبس کشیده اما هیچ کدوم از حس نفرت من کم نکرد هر شب کابوسم شده بود تکرار اون صحنه ها و حس انتقامی که تا ابد بی پاسخ میمونه بعد اون جریان من اون آدم سابق نشدم و به کوچیکترین لمس بدنم واکنش نشون میدم اگر این داستان و میخونی و قصد داری به بچه ای تجاوز کنی نمیگم نکن چون تو یه حیوونی و نمیفهمی چکاری داری میکنی اما بعد تجاوزت اون بچه رو هم بکش چون اون بچه نوجوون میشه جوون میشه مرد میشه و توی این مدت هر روز ارزوی مرگ میکنه

نوشته: من خود آن سیزدهم

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها