داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

وقتی ورق برگرده

وقتی از شوهرم جدا شدم سی  سالم بود . بچه دار نمی شدم . توافق کردیم که از هم جدا شیم البته اون اول گفت با شرایط من می سازه ولی نمی دونم چرا نامردی کرد . با این حال  برای من یه آرایشگاه و یک خونه ردیف کرد  به اسم خودم بود  قبل از ازدواج بار ها می گفت که اگه بچه دار نشیم نباس جدا شیم .مگر این که من زهره این طوربخوام .. عاشقش بودم ولی حالا دیگه نبودم . . آرایشگری حرفه ای بودم . چند وقتی نگذشته بود که دیگه تصمیم گرفتم بی خیال شم . دیگه حس کردم چیزی به اسم عشق و عاشقی وجود نداره . گاهی فکر می کردم شاید می شد با همین شرایط کنار اومد . خلاصه  در این فاصله دو تا دوست پسر گرفتم . یکیشون دو سال ازم کوچیک تر بود و یکی دیگه پنج سال . سهیل و سامان .. هر دو تاشون خیلی خوش ترکیب بوده شبیه هم بودند . ولی سهیل سر حال تر نشون می داد . از وجود هم خبر نداشتند . دو تا گوشی تلفن و دو تا سیمکارت داشتم . گوشی ها هم به دو رنگ مخالف .. حواسم بود که هنگام صحبت اشتباه نکنم که اونا متوجه شن . دلم می خواست فقط از زندگی لذت ببرم و تلخیهای گذشته رو فراموش کنم . هر دو تاشون با تمام وجود دوستم داشتند و ازم لذت می بردند . منم به اونا حال می دادم . با هر کدومشون حداقل هفته ای یک بار بودم .. -زهره -چیه .. کاش می تونستیم با هم از دواج کنیم -سهیل دیوونه شدی اولندش من دختر نیستم دومندش من بچه ام نمیشه .. -واسه من مهم نیست . من به این چیزا اهمیت نمیدم -بابا مامانت چی .. -بیا این قدر لوس تشو .. وقتی همین چیز کلفتو فروش کردی تا آخر بره و حالتو کردی دیگه همه چی از یادت میره ..سهیل یک دستشو دور گردنم حلقه زد و با یه شوت توپشو فرستاد توی گل . -نههههههه ولم نکن سهیل .. آتیشم کن .. و چه آتیشی ! همچین منو سوزوند که دیگه فکزشو نمی کردم که بتونم به  آتش هوس دیگری بسوزم . سر تا پامو می لیسید . به من هیجانی دست داده بود که حتی شوهرسابقم که مدعی عشق بود نتونسته این طور بهم حال بده . خیلی راحت آبشو می ریخت توی کس و کونم . سعی می کردم این دو تا رو با فاصله دور روز بیارم خونه . هم هیجانش بیشتر بود هم این که بیشتر می شد احساس امنیت کرد .و مدارک جرم رو از بین برد ..این بار نوبت سامان بود -زهره خانوم من می تونم کمکتون کنم . ;/; -وقت شما گرفته میشه و خودتون هزار جور کار دارین . راضی به زحمت شما نیستم . خنده دار اینجا بود که سهیل کس براق می خواست و سامان دلش می خواست کس مو دار باشه . ولی این یه تیکه به در خواست سهیل شده بود . سامان منو رو دستای خودش بغلم کرد .. همونجا وسط پذیرایی  لختم کرد ومنو انداخت رو دوشش -کجا داریم میریم آدم دزد . اون که دیگه منو برد توی حموم و   منو کف کاری کرد .. خوب که نرم شدم دستشو روی کس کفی من گذاشته بود . -اوووووففففف سامان سامان داری چیکار می کنی -همون کاری که همیشه دلم می خواست . -نههههههه نکن .. ضخامت کف روی من خیلی زیاد شده بود . سرمو بر گردوندم . کیر پسر کف کونمو شکافت و رفت توی کس .. چقدر شادی آفرین بود این لحظات تاریخی . خدا کنه من تا حد نهایتش بتونم حال کنم .. -زهره چه کون ناز و بر جسته ای داری -ببینم برجسته ناز هم میشه; -تو که نمی دونی این چیه . زن هستی و سرت توی لاک خودته . کیرش از همون ثانیه اول با توپ پر اومده بود داشت منو می سوزوند -سامان چقدر آرومم می کنی ..سعی می کردم با هر کدومشون که هستم فراموش کنم که یکی دیگه هم هست . خلاصه حریص شده بودم .. پیش اونا سوتی هم نمی دادم .  ولی به جایی رسیده بودم که خسته شده بودم . نمی تونستم به این موش و گربه بازیها ادامه بدم . از بس دروغ گفته بودم خسته شده بودم . با یکی دیگه دوست شدم . اسمش بود مهرداد . به من گفت بریم ایران گردی .. منم موقتا آرایشگاه رو بسته همراش رفتم . مهرداد دو سال ازم بزرگتر بود . کیرش از اون دو تا پسر کلفت تر و دلچسب تر بود . دلم می خواست درسته قورتش می دادم یا اون قدر میکش بزنم که به من لذت بده .. -زهره تو خیلی محشری . من تسلیم کیر اون و خواسته های اون شده بودم . کیر کلفت و درازش می رسید تا ته کسم . چقدر این سفر بهم خوش گذشته بود . انگاری حس می کردم که دنیای من از این رو به اون رو شده ولی عاشق نشده بودم چون می دونستم که این مفهومی نداره . واسه زیر کیر رفتن اون عجله داشتم . کارای روزانه مو با اشتیاق هر چه تمام تر انجام می دادم .  دیگه با سهیل و سامان کاری نداشتم . پریودم عقب زده بود .. نتیجه آزمایش می گفت که بار دارم . ترس برم داشته بود که مهرداد با من چیکار می کنه . اونم خیلی خوشحال شده بود. به من پیشنهاد ازدواج داد . چقدر خوشحال بودم . کار خدا رو ببین ;/; چقدر دلم درد اومده بود . من چند بار آزمایش دادم و مشکلی نداشتم . ولی پزشکان به شکل و ساختمان درونی آلت تناسلی من گیر داده بودند .. می گفتند جراحی شاید واسه من مفید باشه ولی احتمالا یه خرابکاری دیگه ای به وجود میاره .. چند ماه بعد که دوباره ازدواج کرده بودم دیدم در می زنن . بهزاد بود شوهرم ..اومد بالا .. من رو صندلی ام نشسته بودم و میز جلوم قرار داشت . ازش عذر خواهی کردم که نمی تونم پا شم .. اشک و گریه و ندامت امونش نمی داد . می گفت که از دواج کرده و بازم بچه دار نشده .. مشکل از اونه . زنش ازش جدا شده . به منم گفت که منم مشکل دارم ..عیب از هر دو مونه . ازم بار دیگه تقاضای از دواج کرد .. -ببینم به نظرتو اشکال ممکنه از منم باشه .;/;..-آره زهره . هیشکدوم بچه دار نمیشیم ..-ناامیدم کردی بهزاد . می دونم مهرداد یه روزی دست و بالش این قدر باز میشه که خیلی راحت تر از اینا زندگی کنیم .. -مهرداد دیگه کیه -همسر من .. رنگ از روی بهزاد پرید .. شوهر تو ;/; از جام بر خاسته در حالی که دستمو رو شکمم می کشیدم گفتم آره شوهر من پدر این بچه .. پایان … نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها