داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

هیوا ، زن زیبای کورد (۳)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

این قسمت: خواهر هیوا

در لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه نوشتم که هیوا ، فانتزی های متنوعی داشت . این زن واقعا حشری بود. و در سکس ، سیرمونی نداشت .
انواع فانتزی ها را باهم اجرا کردیم .
از سکس تو ماشین ، تا سکس در حمام، از سکس در بالکن خانه تا سکس در اتاق خواب خودشون،
اما یه روز واقعا غافلگیرم کرد .
در حالیکه سر سفره شام ،در خونه هیوا بودیم ،
هیوا بهم پيام داد و نوشت :
برای فانتزی جدیدی خودت را آماده کن ، فردا صبح انجامش میدیم.
هرچه نوشتم فانتزی جدیدت چیه ؟ چیزی ننوشت . فقط نوشت ، خوب خودت را تقویت کن ، قرص هم بخور که قراره از کمرت خوب کار بکشم.
دیگه چیزی ننوشت .
فقط بعد شام‌، به همه اعلام کرد ،که فردا صبح ،تا ظهر کلاس خیاطی داره ، و مریم زن من باید زحمت ناهار را بکشد .
فردا صبح ، بعد صبحانه، هیوا آماده شد و به بهانه کلاس خیاطی ، همراه شوهرش از خانه زد بیرون .
من هم به خانمم و‌بچه ها گفتم که ماشینم به کم کار تعمیراتی داره ، و زدم بیرون.
هیوا حدود ۲۰ دقیقه بعد از رفتن ، پيام داد که بیا سمت لوکیشنی که برات فرستادم.
من هم رفتم و دم درب خیاطی ، هیوا منتظرم بود .
سوار شد ،
گفتم خانم‌ خوشکل کجا تشریف می برند؟؟؟
محکم ضزیه ای به بازوم زد و گفت مرض!!!. ببین بخاطر تو چه کارهایی میکنم ؟ !!!
من هم نیشگونی از ران های زیبا و تپلش که تو ساپورت تنگ و‌مشکی اش خودنمایی می‌کرد، گرفتم و گفتم وظیفته خانمم !!!
یه لب ازم گرفت و گفت حرکت کن .
رفتیم و درب خانه ای توقف کرد ، و گفت پیاده شو .
من هم اطاعت امر کردم .
هیوا زنگ درب خانه را زد و لحظاتی بعد درب باز شد .
وارد ساختمان ویلایی بزرگی شدیم .
هرچه گفتم هیوا اینجا خانه کی هست ؟ چیزی نگفت .
تا اینکه در چارچوب درب ، یه پری زیبا و دوس داشتنی را دیدم.
خدای من . این ، ” نرمین ” خواهر هیوا بود .
شوکه شدم . قلبم رو هزار بود .
سلام کرد و دستش را جلو آورد . محکم دستم را فشار داد . و من هم کم نیاوردم و گفتم عزیزم و بغلش کردم . لب و لپش را بوسیدم. .خوب نگاهش کردم و دوباره بغلش کردم .
گفتم ” نرمین ” چقدر خوشکل و ناز و بزرگ شدی .!!!
گفت لطف دارین آقای بی وفا ،،،،،

رفتیم تو ‌ خونه و هیوا سریع لباس هاش را درآورد.
سمت من آمد و ضمن بغل کردنم . دگمه های پیراهنم را باز کرد و لباس هام را تک تک درآورد . گفت . نرمین خواهر نازم ، بیا این هم محسن جان ، عزیز دلت ، خاطرخواه جوانی ات. برات آوردمش.
نرمین شربت آورد و خوش آمد مجدد گفت .
رو مبل سه نفره ، من وسط نشسته بودم و‌هیوا و نرمین دو طرفم .
هیوا فقط شورت پاش بود . به نرمین اشاره کرد که لخت شود . ولی نرمین خجالت می‌کشید و مقاومت می‌کرد.
خودش بلند شد و لباس هاش را در آورد . حالا دوتا خواهر و من فقط شورت پامان بود . هیوا رو ران من نشست . دست نرمین را گرفت و رو پای دیگرم نشاند.
حالا به نوبت ، لب هام را میخوردن و من هم سینه هاشون را مالش میدادم و به نوبت ازشون لب میگرفتم.
نرمین گفت ، نامرد ، چرا اونسال منو انتخاب نکردی ، هنوز در حسرت اون سال میسوزم. خیلی دوستت داشتم و دارم.
گفتم نرمین جان ، سعادت نداشتم که صاحب این جمال زیبا بشم . من ضرر کردم نه تو …
گفت من دلمو باختم و ۲۰ ساله در حسرت تو میسوزم . گفتم چرا بهم نگفتی ؟؟؟؟
گفت به هیوا گفتم …
هیوا را کنار زدم
نرمین را بغل کردم و بردم سمت اتاق خواب . روش دراز کشیدم و لبهاش را به لب گرفتم. با سینه هاش بازی کردم ‌ و دست رو کوسش گذاشتم .
هیوا چارچوب درب بود و نگاه میکرد . کفتم ، امروز من دربست در اختیار نرمین هستم . ، حسرت نخور . بشین و نگاه کن .
وسط پاهای نرمین نشستم. کوسش را زبان کشیدم. مث مار بخودش می پیچید و فریاد می‌زد. می‌گفت محسن تو راخدا دارم آتش میگیرم . نکن . نخوررررررر.
من بی توجه، به ناله های نرمین ، کوسش را میخوردم. دستش به کیرم رساند .یه دفعه شوکه شد .و بلند شد . و نگاهش کرد . گفت واااای ، اینقدر بزرگه!!! این ‌چطور تو کوس من جا بشه ؟؟؟؟
خوب با دستاش باهاش بازی کرد . نرمین خیلی ظریف و ناز بود . و قطعا زیر کیر من جر می‌خورد.
گفت محسن جان ، خواهشا مراعات کن . بخدا پاره میشم.
حسابی باهاش حال کردم . تمام بدنش را لیس زدم .
گفت محسن توراخدا زود باش.
کوسش حسابی آب انداخته بود .سر کیرم را تو دهانش گذاشتم . خوب خیسش کرد . هر دو پاش را تو شکمش جمع کردم‌ و آرام سر کیرم را وارد کوسش کردم . واقعا تنگ بود . و داخل نمی رفت. . شورتش را تو دهانش گذاشتم و گفتم اینو گاز بگیر . چون خیلی ناز و ظریف بود ، مراعات کردم و کیرم را سانت به سانت و آرام فشار میدادم. صدای ناله اش در شورتش خفه میشد ولی واقعا درد میکشید. در حالیکه چشاش کامل ، از حدقه بیرون زده بود ، تا آخر در کوسش فرو بردم . ناخن هاش ، رانم را خراشیده بودند.
کیرم را ته کوسش با فشار نگه داشتم. و روش دراز کشیدم. قربان صدقه اش رفتم و در گوشش حرف های عاشقانه زدم ‌
گوشش را میخوردم .
گفت محسن جر خوردم . بخدا احساس میکنم از وسط پاهام نصف شدم.
یه لحظه دیدم هیوا با خایه هام بازی می‌کند. نگاهش کردم . در حالیکه کوس خواهرش کامل توسط کیرم پر شده بود . اونهم یا بیضه ها بازی می‌کرد. و کم کم کیرم را از کوس نرمین بیرون می‌کشید و دوباره فشارش میداد. . با دستش هم اطراف کوس نرمین را نوازش می‌کرد.
شروع به تلمبه زدن کردم . با هر تلمبه ، نرمین عاااااااااای عااااااای بلندی سر می داد .
یه چشمام نگاه میکرد ، و لبخندش دیوانه ام می‌کرد. هر از گاهی محکم سرم را رو سینه اش می‌گذاشت و میکفت عااااای محسن چه خوبه که دارمت الان.!!!
در حالیکه زبانم را کامل در دهانش گذاشته بود و می‌ مکید، و تند تند تلمبه میزدم ، محکم بخودش فشارم داد و ارضا شد. من هم دو دقیقه بعدش ارضا شدم و تمام آبم تو کوسش خالی کردم .
حدود ده دقیقه بی حرکت روش بودم و اون هم منو محکم بغلش گرفته بود .
عجب سکسی بود .
واقعا بهم چسبید…

نوشته: محسن ،

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها