داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

همه چیز سکس نیست

سلام
اسمم فرزاده.داستان و اسم خودم واقعیه اما اسامی دیگه مستعاره.
داستان برمیگرده به حدود ۱۴ سال پیش.تقریبا سال ۸۸.
من یه پسر ورزشکار بودم و فوتسالیست.خب طبیعتا ن شکم داشتم ن چیزی مصرف میکردم.اما الان هم شکم دارم هم سیگاری شدم.بریم سر داستان.
من تازه از خدمت اومده بودم و داداشم توی میدون بهارستان تهران یه کار برام پیدا کرد و من مشغول کار شدم.خب مثل همه کار های دیگه شب عید کارمون زیاد میشد و من توی هفته ۴ شب توی کارگاه میخوابیدم.یه شب که میخواستم اونجا بخوابم مادرم زنگ زد که امشب بیا خونه فردا صبح بریم بیمه منم ماشین نداشتم باید با تاکسی برمیگشتم.اینم بگم که توی اون دوران که همه ما پسر ها تجربش کردیم ی کم کلمون باد داره و همش دنبال دعوا و خودنمایی هستیم.
موقع برگشت سمت میدون خراسان بودم که دیدم یه دختر توی ایستگاه بی آر تی نشسته و دوتا پسر مزاحمش شدن.منم با توجه ب اون کله باد کرده رفتم سمتشون و با دعوا و یه مقدار کتک کاری اون دوتا پسر رو دک کردم رفتن.ولی وقتی گریه دختر که اسمشو میذارم نازنین رو دیدم حالم بد شد.به پسر خالم که شبا توی کارخونه توی محلمون می‌خوابید و خیلی باهم رفیقیم زنگ زدم گفتم یه نفر رو میخوام بیارم پیشت.اونم گفت اوکی.من نازنین رو بردم پیش پسر خالم تو کارخونه که البته کار نمی کردن پسر خالم حکم نگهبان داشت اونجا چون کارخونه تعطیل شده بود و ی مدتی بود کار نمیکردن.وقتی نازنین رو بردم اونجا ترسیده بود ولی من بهش اطمینان دادم که نگرانیش بی مورده و بهم اعتماد کنه.به پسر خالم هم سپردم که این دختر بهمون پناه آورده و پسر خاله منم که دوسال ازم کوچکتره رو حرف من حرف نمیزنه.خلاصه من اون شب اون دختر رو اونجا گذاشتم و رفتم خونه و صبح کارای بیمه مادرم رو درست کردم و برگشتم پیش پسر خالم.نازنین گفت که آقا مهدی(پسر خالم)تا صبح توی کارخونه خوابیده و خودش توی اتاق نگهبانی.خلاصه بگم ک خیلی باهاش حرف زدم تا تونستم راضیش کنم بره پیش پدرش.اینم بگم یک هفته پیش ما بود ولی حتی موهاش رو هم ما ندیدیم.میترسید بره پیش پدرش که خودم یه پنجشنبه جمعه وقت گذاشتم و و بردمش پیش پدرش و با پدرش حرف زدم و مشکلشون برطرف شد.و نازنین برگشت پیش خانوادش.
راستی مشکلشون هم این بود ک پدر نازنین که وضع مالی خوبی نداشتن(معتاد نبود اما از کار بیکار شده بود)میخواست به زور نازنین رو به عقد یه مرد همسن خودش ولی پولدار در بیاره که نازنین مخالفت می‌کرد.اینم بگم که اصفهانی بودن و خونشون اصفهان بود.
اینکه من از کجا فهمیدم از خونه زده بیرون همون شب بهم گفت جا نداره و فرار کرده.
اتفاقا سال ۹۵ بود پدرش زنگ زد و دعوتم کرد عروسیش.رفتم و چقدر تحویلم گرفتن و خوش گذشت.نازنین به من میگه داداش و باباش همیشه بهم زنگ میزنه و دعام میکنه.
خواستم بگم بعضی اوقات چیزای مهمتری از سکس هست.من خیلی هاتم و هر وقت سکس کنم بازم کمه اما بعضی وقتا امتحان میشیم.
ببخشید سرتونو درد آوردم یا حق

نوشته: فرزاد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها