داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

هرجایی 87

عزیزم دخترم نیلوفر گل من . حواست باشه که نکنه یه روزی گیر یکی از این پیر مرد ها بیفتی . من داماد پیر مرد نمی خوام -نه مامان خاطرت آسوده . اگه دوست داشته باشی یکی از اینا رو برای تو جورش می کنم . -ای دختر شیطون حالا داری مامانتو دست میندازی ;/; -ببخشید مامان یه جوون بیست و پنج ساله خوبه ;/; -ووووووییییی دیوونه ام کردی .. چند روز بعد  دیدم که نیلوفر بیشتر از روزای گذشته دگرگون شده .. نمی دونستم موضوع چیه . چقدر من دست به دامان این دفتر خاطراتش شم . اون که منو عاصی کرده بود . چند روز پشت سر هم بود که خیلی بیشتر با خودخلوت می کرد . نمی دونستم این دختر درس نداره که این جور راحت داره با خودش کلنجار میره ;/; ……..این بار چقدر دفترشو سیاه کرده بود .. بازم نوشته های نیلو دقایقی سرگرمم کرد ……….بازم گوشه های از خاطران دخترم :  حس می کنم که قراره زندگی من متحول شه . من آدمای زیادی رو تا حالا دیدم که  به دنبال بچه هاشون باشن ..  چند روز پیش یه مرد پیری رو دیدم که وضع داخلی خرابی داشت . می گفتن سرطان معده داره . قسمتی از معده اون باید بر داشته شه و بعدش هم شیمی درمانی .. ولی هیشکی حوصله جراحی اونو نداشت .  همکارا می خواستن یه جوری از زیر بار این عمل شونه خالی کنند .  حس می کردند که اون زنده نمی مونه . -نیلوفر این کار خودته .. -ببینم هر کار سخت و پیچ خورده ای رو میدین به من ;/; پس سوگند شما چی میشه . نا سلامتی شما هم پزشک و متخصص هستید . – ما یادمون نرفته ولی  خانوم پاک عاشق هیجان که هست ما چیکاره ایم . -از دست شما من دق می کنم و می میرم .. پیر مرد حالش خیلی بد بود . اومده بود خونه یکی از دوستاش .. می گفت از شهرستان اومده . مشخصات هم همراهش نبود .. اما وضع مالیش بد نبود . می گفت بچه هاش توراهن .. پیرمرد با التماس نگام می کرد .. -چقدر این دست اون دست می کنین . هر چقدر که بخواین واریز می کنم . -پدر جان من حرفی ندارم . اینجا مقررات داره -مگه عزرائیل که می خواد بیاد مقررات حالیشه ;/; -عصبی نشو .  من که بهت بدی نکردم . بنده پول نیستم وقتی که بنده خدام . -من که می دونم مردنی هستم . بچه هام همه منتظرن تا من بمیرم پولامو بکشن بالا . .. خیلی عصبی بود . اصلا معلوم نبود چی داره میگه .. اون باور ش شده بود که بعد از عمل زنده نمی مونه . وگرنه برای زندگی عجله ای نداشت خسته شده بود .. وقتی شکمشو باز کردم  دیگه حال من یکی داشت بهم می خورد . معده سالم بوی گند میده وای به این که هر جا رو که نگاه می کردی جای عمران و آبادی نداشت . ولی حس کردم که می تونم به یاری خدا برای چند سالی زنده نگه داشته باشمش .. بعد از جراحی دیگه از پا افتاده بودم . هیچوقت از هیچ عملی تا به این حد احساس خستگی نکرده بودم . .. بعد از عمل دلم می خواست سر همکارامو می گرفتم و می کوبوندم به در و دیوار ولی احساس آرامش می کردم . خدا رو شکر کردم که نکشتمش . مریضمو میگم .. وقتی چشاشو باز کرد بالا سرش بودم . لحظاتی گذشت تا منو شناخت . ناله می کرد و خبر بچه هاشو می گرفت . -چرا گذاشتی زنده بمونم .. چرا نذاشتی بمیرم -پدر جان مگه من آدمکشم ;/; تازه  دور از جون شما اگه آدمکش هم می بودی من وظیفه داشتم برای نجات شما تلاش کنم . ولی خودمونیم خوب در رفتی .  خیلی ها نا امید بودن . ولی  تازه درمانت شروع شده . تا یه مدتی باید سوپ بخوری .. اونم به میزان کم با فاصله های کم .. -ولی بچه هام می خوان من بمیرم .. -مگه چه بدی در حقشون کردی پدر .. زیاد حرف هم نزن که باید استراحت کنی .. دستمو گرفت تو دستای خودش . چشاش پر اشک شده بود . منو به یاد بابای ندیده ام انداخت . هرچند عکسشو دیده بودم . -هر چی بیشتر بهشون می رسی بیشتر سگی میشن  دست آدمو گاز می گیرن -پدر جان میگن سگ که با وفاست -اونا از گربه هم نمک نشناس ترن . من پدر دلسوزی واسشون بودم .. -همه باباها مثل شما نمیشن .. بابای نامرد ما بچه که بودم ولم کرد و رفت . هنوزم ندیدمش . معلوم نیست مرده یا زنده .. اصلا هم واسم مهم نیست .. حالا دیگه بخواب . وقتی رفتی بخش بازم میام پیشت . .. اون مرد یه جوری نگام می کرد که منو بیشتر به یاد پدر ندیده ام مینداخت . پدری که  تیکه مربوط به اونو از عکس دو تفره اش با مادر پاره کرده بودم . وقتی  که مامان منو بار دار بود,  مامان بار دار با بابام عکس انداخته بود …….. روز بعدش رفتم ملاقاتش .. همکارام شروع کردن به شاخ و بال دادن به من .. -خجالت بکشین بیشتر شما مردین .;/; شما مرده این .  دوست داشتین اگه این مرد می مرد به اسم من تموم شه ;/; به کوری چشم شما زنده موند .. جدی و شوخی رو با هم قاطی کرده بودم . رفتم به همون مردی که اسمشو هم نمی دونستم و ظاهرا اورژانسی اومده بود و یه چیزایی رو پر کرده امضاءکرده بود و دوستش هم تایید کرده بود ..سر زدم .. دوستش هم اونجا بود .. -می بینم که خوبی .. -به لطف شما و خدا بله …… ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها