هرجایی 65

دخترم چقدر ناز و خوشگل بود مامان به فداش . هرچند هنوز زود بود که بره تو دوره های تخصصی تر و یه سری فعالیتهای بیمارستانی ولی گاهی با توجه به واحد هایی که پاس می کردن گذارش به بیمارستان هم می افتاد . اگه اون بخواد ازدواج کنه . اگه از کس و کارش بپرسن من چی بگم . اینا به درک ولی اگه یکی بخواد بیاد و یه تحقیقاتی بکنه . هرچند مدتها یود که من در محل زیاد فعالیتی نداشتم . پنج شش تا از مرداش فقط تجربه سکس با منو داشتند و زنا هم که اگه سرسوزنی می دونستند یه آدم خطری دور و برشون قرار داره تا حالا صد دفعه عذر منو خواسته بودند . دلم واسه جهیزنیلوفر جوش می زد . اگه با یکی از همکلاساش دوست شه و بخواد باهاش ازدواج کنه . گاهی وقتا که بهش نگاه می کردم اشک تو چشام جمع می شد . من هنوز خودم جوون بودم . هنوز چهل سالم نشده بود ولی از درون داغون بودم .  اگه به خاطر اون نبود یه لحظه راضی به زندگی نبودم . دخترم فکر می کرد که از سود سپرده ای که داریم امورات ما پیش میره .  در این مورد چیزی نمی پرسید که چقدر گیرم میاد . فکر کردن به تنها امید زندگیم سبب شده بود که دیگه مثل قدیما حسرت یه زندگی بی دغدغه رو نداشته باشم . این که خونه منتظر باشم تا مرد من از راه برسه . تا براش غذا بپزم . تا غرغرای اونو گوش کنم . دلم می خواست که شوهر خیالیم بیاد و ازم عصبی شه سرم داد بکشه  . منم فریاد بزنم و بعد با هم قهر کنیم . بعدش بیاد نازمو بکشه و با هم آشتی کنیم . چقدر این زندگی رو دوست داشتم . ولی حالا دیگه هیشکدوم از اینا واسم مهم نبود . به مرور زمان تونسته بودم یه ده میلیونی رو جور کنم . ولی در تهران بزرگ نمی شد رو این پول حساب کرد . شاید اون موقع می شد یه گوشه پرت زیر کوهها که آب و برق و تلفنش هم معلوم نبود یکی بیاد یه آپارتمان پیش ساخته چهل متری بخره  . ولی فکر نمی کردم پول اونم بشه . اما می شد کلی جهیز واسه دخترم بخرم . .-نیلوفر تو میری تعلیم رانندگی ;/; تو که اصلا از رانندگی خوشت نمیومد . اصلا ماشینت کجاست ;/; -حالا مامان  چند سال دیگه که دست و بالم  ردیف شد  می تونم واسه خودم جورش کنم . -من می ترسم . نکن این کارو . اومد منو بوسید و گفت مامان خوبم تا من تو رو با پول خودم مکه نفرستم نمی میرم . این حرفو که زد بغضم ترکید . بغلش کردم . صورت گرم و سفید و لطیفش بوی بچگی هاشو می داد . اشکام صورتشو خیس کرد و اونو به گریه انداخت -مامان واسه چی گریه می کنی . من که حرف بدی نزدم . نمی تونستم حرفی بزنم . نیلوفر کوچولوی من بزرگ شده بود .  خیلی زود گواهینامه شو گرفت . . یه روز دیدم که اون و دوستش فرشیده که یکی از همکلاساش بود و باباشم وضعش خوب بود از یه رنوی سفید خیلی شیک پیاده شدند و اومدن خونه مون . اوایل از این که خونه شیکی نداریم خیلی سختم بود . راستش واسه نیلوفر خجالت می کشیدم . دلم نمی خواست دخترم احساس سر افکندگی کنه . ..من و نیلوفر که رفتیم آشپز خونه گفت مامان دیدی چه ماشین خوشگلیه ;/; خیلی تمیزه . با این که یک و نیم میدن ولی یک هم حاضره ردش کنه . یه پراید هاش بک شیک و تمیز گیر آورده می خواد اینو یکی یه دوروزه ردش کنه .. اونم خب ضرر نمی کنه . نمی دونم چرا حس کردم نیلوفر دلش می خواد که این ماشینو داشته باشه . نمی دونم چرا در مقابل اون این قدر احساساتی بودم . اصلا همش کم می آوردم . دختر دختر فقط وقتی کوچولو بودی گاهی قاقا لی لی ازم می خواستی . چرا نباید هیچی ازم بخوای . چرا باید من دستتو بگیرم و ببرمت بازار خرید ;/; نمی دونستم چیکار کنم . یه میلیون از پولم باید کم می شد و اونو می دادمش برای خرید ماشین . برای اون که حتی یه دوچرخه هم نداشت و هیچوقت در حد ده بیست هزار تومن هم پول همراش نبود این مبلغ خیلی سنگین بود . خوب که به صورتش خیره شدم حس می کردم که حسرت داشتن اون ماشین رو دلش نشسته . ولی چیزی بهم نگفت و نمیگه . اینو هم می دونست که  من یه مقدار پول تو دست و بالم هست ولی واسه هزینه های ضروری کنار گذاشتم . . دودل بودم . اون ازم انتظار داره ;/; یعنی می خواد ;/; پس من جهیزشو چیکار کنم . فرشیده خیلی خاکی و خونگرم بود . نیلوفر بی خیال تر نشون می داد ولی من توی دلم یه آشوبی بر پا بود . از اتاق که رفتم بیرون دیدم نیلو و فرشیده دارن راجع به رنو با هم حرف می زنن .-خب نیلو تو اگه دوست داری می تونی ماشین منو بگیری -پولشو ندارم -نمی تونی از مامانت قرض بگیری ;/; اون نداره . نمی دونم من هیچوقت چیزی ازش نمی خوام که سختش باشه . خجالت بکشه . رودرواسی گیر کنه . اصلا ولش کن آدم خیلی چیزا دلش می خواد . مگه می تونه همه چی رو داشته باشه ;/; ….. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا