داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

هرجایی 53

نیلوفر من دختر خیلی خوب و مهربون و بسازی بود . خیلی خوشگل و ناز .. روز به روز خوشگل تر می شد . جالب اینجا بود که شباهت بیشتری به هر دو مون پیدا می کرد به من و بابا رحیمش .. هیچوقت نمی گفت اینو واسم بگیر و اونو واسم بگیر . من خودم هر وقت حس می کردم چیزی نیاز داره براش تهیه می کردم . اون وضع و مشکلات منو می دید .. با این که درس داشت خیلی کمک حالم بود . چهارده پونزده سالش بود و تازه رفته بود دبیرستان . هر چی بهش گفتم دختر  زمستونه بیا و یه کاپشن گرمتری برات تهیه کنم می گفت نه مامان خوبه من همینی رو که دارم استفاده می کنم -عزیزم این نازکه سرده .. به گوشش نمی رفت . با همون بلوزایی که چند سالی می شد زمستونا تنش می کرد و هیچوقت هم ازم چیز نویی نمی خواست می رفت مدرسه .. اهل جانماز آب کشیدنم نبود ولی کارش درست بود . ایمانش قوی بود . اون برام مادر بود دختر بود رفیق بود خواهر بود همه چیز من .. چه روزای تلخی رو پشت سر گذاشتم تا به اون روزا برسم . هر چه اون زیباتر می شد منم  از زیبایی ام کاسته می شد . با ترس و لرز هر وقت اون خونه نبود یه مردو می آوردم خونه . همش از این بیم داشتم که اگه فلان ساعت کلاسشون تعطیل شه مثلا معلم نداشته باشن و زود بر گرده چی میشه . من چه بهونه ای می تونم بیارم . مدتها بود که دیگه به لذت سکس فکر نمی کردم . شاید فصلی یک بار به ار گاسم می رسیدم . بیشتر وقتا خیلی هنر می کردم اگه با کیر های کلفت می تونستم تا حدودی حال کنم اونم ترسم از این بود که  کوسم بیشتر از ریخت و قیافه بیفته . خسته شده بودم از این زندگی . هر چند نیلوفر از بس گیرایی  مطالب درسیش قوی بود نیاز خاصی بهم نداشت ولی در مواردی که باید یه خورده ای کمکش می کردم این کارو انجام می دادم . ظاهر بعضی در سا  عوض شده بود . یه خورده فقط به مسائل رو بنایی توجه کرده بودند . از این خنده ام می گرفت که در بسیاری از موارد  و مطالب کلمات فارسی رو به عربی تغییر داده بودند و خر حمالی برای عرب های بیگانه از همون سالها شروع شده بود و اینا واسه خالی نبودن عریضه بعضی از کلمات من در آوردی فارسی رو در کتابهای فارسی جایگزین عربی کرده بودند . ارواح ننه شون هر کی نمی دونست فکر می کرد که چه فارسی پرستی باشن .. مثلا به واحد اندازه گیری می گفتن یکای اندازه گیری .. در هر حال یه دور کتابارو مطالعه می کردم با دخترم کار می کردم -مامان خودتو خسته نکن .. همون اول که یه خورده کنارم باشی دیگه بقیه  شو رفتم . راست هم می گفت چون روز بعدش جای معلم و شاگرد عوض می شد . نیلوفر من تیز هوش بود .. به یه زمستونی رسیده بودیم که هوا خیلی سرد و یخبندون بود . بیشتر روزاش هوا برفی و سوز ناک بود . یکی از این صبحهای سرد که نیلوفر من  رفته بود مدرسه از اون طرف  دو تا بچه دبیرستانی اومدن سراغم . از اونجایی که دست و بالشون تنگ بود زیاد ازشون پول نگرفتم . اون موقع نرخ جنده ها یه خورده بیشتر شده بود . اوایل دهه هفتاد بود . نفری سه هزار تومن ازشون گرفتم .نرخ قابل قبول پنج تومن بود ولی خب دلم سوخت .. دوتایی شون مدرسه رو ول کرده بودند و اومدن سراغ من . یه دوسالی رو از نیلوفر بزرگ تر بودند . داشتم خودمو سریع لخت می کردم که دو تایی شون  تر جیح دادند نرم نرم این کارو انجام بدن . مثلا به خیال خودشون می خواستن بهم حال بدن . فکر کردن دختر بچه چهارده ساله کیر ندیده هستم . هر کاری هم کردم که حالیشون کنم که اصلا هم از این بر نامه ها نیست و من ناراحت نمیشم اگه مقدمه چینی نکنن فکر کردن دارم تعارف می کنم -بچه ها بچه ام از مدرسه میاد زود باشین .. اینو که گفتم دو تایی شون سریع تر شدند . دیگه نگفتم بچه ام دختره . دلشو نداشتم که یه وقتی به نیلوفر پاک من نظر بد داشته باشن . همون که داشتند مادرشونو می کردند واسه هفت پشتشون بس بود . .حالا وقتی بهشون نگاه می کردم بهتر و بیشتر متوجه می شدم که اونا کوچیکن . ولی وقتی که به سن اونا بودم این حسو نداشتم . یادم میاد وقتی که می رفتم مدرسه . پسرای جوونو می دیدم که به جای تحصیل و سرشون توکتاباشون بودن به دخترا متلک میگن اونا رو خیلی بزرگ می دیدم و اون بزرگایی که حالا کوچیک شده بودند حالا داشتند باهام حال می کردند و با این احساس بزرگی خودشون می خواستند بهم حال بدن . راستش از این که پول توجیبی اونا رو بزنم به جیب یه خورده هم احساس شرم می کردم ولی به خودم و دخترم که فکر می کردم بی خیال می شدم . یادم میاد یه بقالی  که اومده بود باهام سکس کنه بهم می گفت که اون اوایل که می خواست جنس بفروشه خجالتش میومد که از مشتریا پول بگیره . ولی این دو تا جوون هم خیلی دوست داشتند منو سر حالم کنند . یه نموره ای لذت می بردم ولی نه اون جوری که بخوام با وجود اونا به آخر عشق و حال برسم  …. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها