داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

هرجایی 50

بهترین سالهای جوانی خودمو تنها با دخترم و در اون خونه کلنگی می گذروندم . دوستان که چه عرض کنم همکارای زیادی پیدا کرده بودم . یواش یواش تجربه من زیاد تر می شد . دیگه مثل روزای اول هیجان و هوسی نداشتم . شاید هر یه ماه در میون اگه یه کیر کلفتی می دیدم که باهام مدارا می کنه به هیجان میومدم و ازش لذت می بردم و اونم باید خودمو می کشتم تا به ار گاسم برسم .روزایی بود که من و نیلوفر از ترس حمله موشکی همدیگه رو بغل می زدیم . اون فقط منو داشت . گریه می کرد . نمی دونست مردن چیه . من به خاطر اون ناراحت بودم .یه مدت سر و صدای حملات موشکی خوابیده بود و دوباره از نو شروع شد . نیلوفر من کلاس اولشو تموم کرده بود که اونایی که جنگو ادامه داده بودند دستور داده بودند که جنگ تموم شه . جام زهر سرکشیده شد و تا اثر کنه دو سالی طول کشید . یعنی از سال تا بازم می شد یه جورایی زندگی کرد . گوشه و کنار دزد وجود داشت ولی یه سری دزدایی که سرشونو مثل کبک کرده بودند زیر برف از به بعد ماهیت پلید خودشونو نشون دادند . منم دیگه علاوه بر کاسبی می دونستم قاپ بعضی مردا رو چه طور بدزدم . هر چند اونا هم می دونستن اهل حالم . تابستون سال بود و نیلوفر من کلاس دوم خودشو تموم کرده بود . قربونش برم خیلی خوشگل شده بود . هم شبیه من بود و هم باباش . هنوز سرد و گرم روزگارو نچشیده بود و من باید یه جورایی باید به فکر این دختر و آینده اش می بودم . یه مختصر پولی جمع آوری کرده بودم . خوب دور و بر خودم گشتم تا ببینم با کدوم رئیس بانک راحت تر میشه کنار اومد . کدومشون بیشتر اهل حال هستند . نزدیکی خونه مون یه بانکی رو که رئیسشو هیز تر و خوش تیپ تر دیده بودم انتخاب کردم . اسمش بود کمال . همون اول یه چراغ سبز بهش نشون دادم . اون موقع یکصد هزار تومن وام تعمیرات مسکن می دادند . قسطش هم ماهی حدود سه هزار تومن بود . می خواستم این پولو واسه دخترم بذارم کنار . خاطرم جمع باشه . -آقای رئیس من شوهرندارم و به این پول نیاز مندم -ببخشید خانوم پس قسطشو می خواین چطور پرداخت کنین -خب درسته شوهرم ازم جدا شده رفته امریکا چون من همسر دومش بودم و به هر حال نمی شد که منو نگه داشته باشه . ولی نفقه می فرسته هزینه دخترشو میده .. خواهش می کنم . با یه لبخند و یه چشمک کارو تموم کردم . خودش اومد ارزیابی . عشق به یکصد هزار تومن داشت منو دیوونه می کرد . کمال با این که خیلی چشم چرون و هوس باز بود ولی خیلی مرد بود . مرد از این نظر که با مرام بود . دلسوز بود . البته اون زنم داشت و از این نظر نسبت به زنش نامرد بود . اون درست ده سال ازم بزرگتر بود . من بودم و اون سی و هشت ولی کمتر نشون می داد . حتی بابت ارزیابی هم ازم پولی نگرفت . حال و هوای خونه منو که دید دلش واسم سوخت -ببینم خیلی سخته بی پدری بچه بزرگ کردن . -من هم مامانشم و هم باباش . اون روزی که واسه ارزیابی اومد صبح بود . یه روز گرم تابستون . من نیلوفرو گذاشته بودم کتابخونه یا همون کانون پرورش فکری تا یه خورده مطالعه متفرقه در حد و اندازه های خودش داشته باشه . دلم می خواست فکرش باز شه . هر روز این کارو نمی کردم . ولی اون روز بیشتر به خاطر این که یه حالی به این رئیس داده باشم این کارو انجام دادم . دلم می خواست صحبت در مورد تنهایی من ادامه داشته باشه .. دو تا از دگمه های بلوزمو باز کرده و سینه های بی سوتینو انداختم تو دیدش . سینه هام اون شادابی گذشته رو نداشت . یه خورده داشت شل می شد . کبودی دورش زیاد شده بود . هر چند نمی ذاشتم مردایی که باهام حال می کنن نوکشو و خودشو زیاد میک بزنن و تو چنگشون بگیرن ولی همه شون حرف گوش کن نبودند . بعضی ها هم به زور این کارو می کردند و موارد ی هم بود که من از بس به هوس میومدم خودم از اونا می خواستم که سینه هامو بخورن . از اینا شاید ماهی یه بار اتفاق می افتاد . در هر حال اون روز من و اون هردومون به مرادمون رسیدیم . هردومون دوست داشتیم اغفال شیم . .گذاشتم که سینه هامو بخوره . نمی شد نذاشت اگه این کارو می کردم شاید می فهمید که من یک زن بد کاره هستم . مثل بیشتر مردای عاشق پیشه با بوسه شروع کرد . دلش می خواست که من لذت ببرم . بهم حال بده .کاری کنه که دوست دختر یا دوست زن اختصاصی اون بشم . منم واسه وام و این کاراش دیگه مجبور بودم به سازش برقصم . وقتی سینه هامو  میک می زد و دستشم همون موقع گذاشت لای پام و کوس خیس شده امو تو چنگش گرفت دیگه از حال رفتم . شوق و ذوق پول و وام هوسمو زیاد کرده بود . بیشتر از کمال واسه رفتن به روی تخت عجله داشتم . اونم مدام به ساعتش نگاه می کرد . هم دوست داشت باهام حال کنه و هم این که فقط به معاونش سپرده بود که  یکی دو ساعتی کار داره و اگه مرکز متوجه می شد که اونا رو در جریان نذاشته شاید توبیخش می کردند . ولی وقتی کیرشو گذاشتم تو دهنم دیگه همه این استرسها رو فراموش کرد و اعصابش آروم گرفت .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها