داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

ندای عشق 72


پنج طبقه ساختمون و یه دریا جا داشتیم .اون وقت رو یه تخت یه نفره دو در یک ولو شده بودیم . عشق و هیجان با ندا بودن این جای تنگو واسم به اندازه یه دنیا بزرگ نشون می داد . تماس تنش با بدن من یه لذت وصف نا پذیری در من به وجود می آورد .. خودشو یه پهلو کرده بود تا با تمام وزن بدنش رو من قرار نگیره ولی قسمت بالای بدنش رومن قرار داشت . نوازشمو شروع کردم . یه طرف صورتش رو سینه هام قرار داشت ویه سمت دیگه اشو می تونستم نوازشش کنم . همونی که حاضر بودم و حاضرم زندگیمو واسش بدم خودشو به من سپرده بود با گرمای تن و حرکات دستم هر لحظه خوابش سنگین تر می شد .با یه دست به سختی دفتر خاطراتشو ورق می زدم . نمی شد همه شو یک شبه اونم با تمرکز خوند . دوست داشتم اول برم اون جاهایی رو که به من کلک زده و با درایت خودش همه کار ها رو جور کرده بخونم . اولین قسمتی رو که تر جیح دادم بخونم مر بوط می شد به فاصله بین باز گشت بیناییش تا زمانی که من و اون با هم پیام رد و بدل می کردیم و من مثلا فکر می کردم که اون منو نمی شناسه و نفهمیده کی هستم . اینم قسمتی از اون مطالب …… نمی دونستم کجا دنبالش بگردم . انگار توی زمین آب شده .. کاسه ای زیر نیم کاسه هست که من باید حتما ته و توی قضیه رو در بیارم . فکرم از کار افتاده . اون چه که بیشتر از همه دیوونه ام می کنه اینه که نکنه نوید هیچوقت دوستم نداشته ولی می دونم اون دوستم داشته .غیر ممکنه این بار اشتباه کرده باشم . چشام جایی رو نمی دید . ولی من گرمای وجودشو خون گرم عشقشو تن داغشو احساس می کردم .  حس می کردم که اونم عاشق منه . اگه دوستم داشته پس چرا تنهام گذاشته . پدر و مادرم هیچی در مورد غیبتش به من نگفتند طوری با من رفتار می کردند که انگار اصلا همچین آدمی هیچوقت تو زندگیشون وجود نداشته .همین منو بیشتر به شک میندازه . نه .. نه اون نمی تونه بیوفا باشه .. گریه هاش … خنده هاش … نفس کشید نش .. وقتی که دستشو تو دستام میذاشت … وقتی که نوازشم می کرد وقتی که لبای داغشو رو لبام قرار می داد وقتی که می دونستم هردومون غرق در هوسیم ولی حاضر نبود بهم دست بزنه و به همون یه بوسه قانع بود … پس اینا می تونه نشونه چی باشه ;/; یعنی یک شبه دود شده رفته ;/; اگرم تحت تاثیر حرفای یکی قرار گرفته باشه واقعا نامردی کرده ولی من اونو دوست دارم به این سادگیها نمی تونم و نباید که دست از سرش بر دارم .من نباید تسلیم شم باید به چنگش بیارم . اونوقت می تونم اونو گوشمالیش بدم . حساب همه اونایی رو که با احساسات من بازی کردند می رسم . به پدر و مادرونعیم مشکوکم . این اواخر نعیم خیلی خیطش می کرد وپدر هم مثل سابق باهاش گرم نبود . ممکنه نوید من یه سری به سایت بزنه .. طبق معمول رفتم و خاطرات خودمو از طرف یه خواننده یا نویسنده نوشتم به این امید که نوید من شاید عقلش برسه و بتونه احساسات منو درک کنه ولی اون اگه از پیش بابا رفته باشه و بیکار باشه دیگه پولشو واسه خریدن کامپیوتر حروم نمی کنه وتازه عقلشم شاید نرسه که می تونه این جوری از حالم با خبر شه اونم در صورتی که دلش بخواد و بهم گرایش داشته باشه . نمی تونم باورکنم که فریبم داده . نمی تونم باور کنم که بابام اجیرش کرده تا ادای عاشقا رو در بیاره ومنو به زندگی امید وار کنه . می دونستم که پدرم هیچوقت راضی به انجام چنین کاری نمیبشه ………….خسته شدم از بس هرروز میام و می بینم که هیچ پیامی از اون واسم نمی رسه . آیا نوشته هامو خونده ;/; یعنی کامپیوتر خریده ;/; شایدم خونده و نمی خواد جواب بده .. خسته شدم از بس به جای خالی اون نگاه کردم . دلم برای چهره ای که هر گز ندیده بودم تنگ شده بود . این روزا گاه با خودم حرف می زدم و نوید خیالی خودمو صدا می کردم .. چقدر اتاق من و دنیای من بدون اون سوت و کوره من فقط اونو میخوام .امروز یه بار دیگه با همه دعوا افتادم . از روی لج اون وقتایی رو هم که باید عینک بذارم رو چشام نمیذارم .. وقتی که جلو پنجره و رو به آفتاب با مامانم صحبت می کردم چشام حساس شده و بی اختیار اشک ازش میومد . همه جارو واسه چند دقیقه تیره و تار می دیدم . فشار عصبی و محیطی داشتند منو از پای در می آوردند . در همین لحظه پدرم هم رسید . اون ومامان دو تایی به سر و صورتشون می زدند -دختر چرا جلوی نور شدید عینکتو نمیذاری و چرا به اعصابت فشار میاری ;/;-من میخوام کورشم . این همون چیزیه که شما میخواین . می دونم دلم گواهی میده اگه دوباره نتونم ببینم اون بر می گرده . دوباره دستمو می گیره . من می تونم بخونم و اون برام می نویسه . اون این کارو می کنه . چرا راستشو به من نمیگین . دارین بچه گول می زنین ;/;  خواهش می کنم بابا تو که دوستم داشتی . من که واست خیلی عزیز بودم -عزیزم حالا هم هستی -پدر راستشو بگو اتفاقی واسش افتاده . من آمادگیشو دارم خبرای بدو بشنوم . راستشو بگو اون مرده ;/; …ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها