داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

نامردی بسه رفیق 84

ستاره : من همه کارا رو انجام میدم . حتی اگه فرزان هم نیاد . دیگه می دونم چی به چیه ..
 -نه ستاره .. یه سری کارای مردونه هست ..یعنی سر و کله زدن با عمله و بنا .. چیزایی که کم داریم .. اونا رو باید یکسره خرید کنیم .
 ستاره : من که نمی خوام اونا رو حمل کنم ..
-سعی می کنم حالم بهتر شه …
ولی روز به روز بد تر می شدم  . خیلی برام سخت بود باور این که دیگه فروزانی در زندگیم نیست . عذاب می کشیدم . نمی تونستم باور کنم .. اینو هر لحظه به خودم می گفتم .  نه ..نهههههههه خدایا چطور یک زن می تونه در مدت زمان کوتاهی خودشو بندازه توی بغل دو تا مرد . اون چطور راضی شده با من این کارو انجام بده … دیگه  یواش یواش عادت کردم به این که با قرص بخوابم . قیافه ام طوری شده بود که هر کی منو نمی شناخت فکر می کرد که معتاد شدم . دست کمی از معتاد ها نداشتم . چشام گود افتاده دورش کبود شده بود . کم اشتها شده بودم . فشار عصبی شدیدی بر من وارد اومده بود . هر چی می خواستم فکر نکنم نمی تونستم . به ستاره گفتم که به پدر و مادرم و فرزانه چیزی نگن . آخه نمی خواستم اونا رو نگران کنم و از طرفی خواهرم  فرزانه هم تهرون کار داشت..  درس داشت و نباید اونو تنها می ذاشتن . نمی خواستم ستاره بیش از این اذیت شه . نمی خواستم اونو ناراحتش کنم .  اون به اندازه کافی بابت سپهر ناراحت بود .. و شاید هم واسه من که بهش اجازه نداده بودم عشقشو به من ابراز کنه . حالا دیگه اینم رفته بود روش که بد تر ولی با همه اینا از این که اون منو همراهی می کرد و رفیقم شده بود خوشم میومد . این که تنهام نذاشته بود . ولی همه اینا سبب نمی شد که من فروزانو فراموش کنم . من پیمان عشقمو با اون بسته بودم . اون اولین زن زندگیم نبود ولی اولین عشقم بود . من جز اون کس دیگه ای رو نمی خواستم . من عاشقش بودم . نه .. نهههههههه اون نباید در حق من نا مردی می کرد . چرا .. خدایا .. نهههههههه نههههههههه … من دارم می میرم . من دارم نابود میشم . من بدون اون می میرم … شبا کابوس می دیدم . شاید این خوابو چند بار دیده باشم . کابوسی که برای من یک واقعیت بود . ولی می رفتم به دنیای خوشی هام . به اون زمانی که من و فروزان با هم خوب بودیم .. اینو خواب می دیدم و بعد می دیدم که اون نامرد اومد و فروزانو از چنگ من درش آورد . همش خوابهای با محتوای  تکراری . من که این کابوسو  حسش کرده بودم . خدایا چرا باید این قدر زجر کش شم .. چند هفته گذشت . بچه ها یی که منو عمو و بابا صدام می زدند نگرانم بودند .. سعی می کردم ورزش کنم .. تغذیه مناسب داشته باشم ولی وقت و بی وقت به یاد  عشق از دست رفته ام میفتادم . چرا من قدرت اینو نداشتم که خودمو با این مسئله هماهنگ کنم . چرا نمی تونم دوری و جفای اونو تحمل کنم .  یعنی اون نمی تونست منو ببخشه ; اون نمی تونست تنهام نذاره ;! یه روز ستاره بچه ها رو آورد پیشم . خیلی خمار بودم .
ستاره : پاشو فر هوش . این بچه ها منتظر توان . اونا تو رو می خوان . هر قدر من با هاشون بازی می کنم   بازم تو رو می خوان . تو رو صدا می زنن .
 -میگی من چیکار کنم .
 ستاره : خودت رو در مان کن .
عصبی شده بودم . انگاری من خودم خودمومریض کرده بودم که باید خودمو در مان می کردم .
-ستاره تو شوخیت گرفته ; یا داری اذیتم می کنی . من نمی دونم از دستت چیکار کنم . ببینم یه دختر خوب سراغ نداری که من برم با هاش از دواج کنم و در مان شم ; از حرص و عصبانیت نگام کرد و گفت اگه یه بیوه بالای شصت باشه می خوای ; فرهوش دیگه منو دست ننداز .
 هر وقت تنها می شدم تا ساعتها گریه می کردم . یه شب خواب سپهرو دیدم . لبخند به لبش بود . با یه شاخه گل سرخ اومد سراغم . نمی دونم تعبیرش چی می تونست باشه ولی  به من لبخند می زد . یعنی از من راضیه ; حتما منو بخشیده . حتما از این که من دارم به بچه ها کمک می کنم خوشحاله . باید نشون بدم بهش  که می تونه رو من حساب کنه …. ورزش .. تغذیه خوب .. و کمی هم گوش دادن به موزیک شاد ..هر چند اون جوری که دوست داشتم اثر نداشت ولی بی تاثیر نبود … دو تا از دوستام از تهرون اومده بودند فکر کنم با همسراشون بودند . نمی دونستم که اونا از دواج کردند . ازشون دعوت کردم که بیان خونه من . مهران و میلاد وقتی که شنیدن سپهر مرده خیلی ناراحت  شدند ..حالا نمی دونم چی شد که قبول نکردن بیان پیشم و  فکر کنم دوست داشتن زن و شوهرا با هم تنها باشن .. ولی مهران بهم گفت که اونا دوست دختراشون هستن . یکه خوردم . واسم مسئله ای نبود . چون تا چند وقت پیش قبل از آشنایی با فروزان من خیلی بد تر از اونا بودم …. ادامه دارد …. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها