داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

نامردی بسه رفیق 1

فروزان با چشایی آبی و موهایی بلوند و صورتی سرخ و سپید که گاه مثل آفتاب می درخشید دلمو برده بود . خیلی دلم می خواست تورش می کردم و مثل بقیه دخترایی که از دستم امون نداشتن با اونم حال می کردم ولی نشد . من فرهوش و سپهر از بچگی با هم بزرگ شده بودیم و در یه محله زندگی می کردیم و از دبستان تا دانشگاه رو با هم بودیم .. فقط  محل خد متی بعد از آموزشی ما فرق می کرد که همین تنها وقتی بود که از هم دور مونده بودیم . سپهر پسر خیلی خوب و آقایی بود  در رفاقت چیزی کم نمی ذاشت و منم نسبت به اون همین طور بودم و اگه جنسم یه خرده شیشه هایی هم داشت در مورد اون رعایت می کردم . اون خیلی هم خوش قلب بود . شاید اون جوری خیلی مذهبی نشون نمی داد . ولی با همه اینا یک انسان بود . دوست داشت اگه یه چیزی داره با همه بخوره . ولی من شاید داشته هامو با سپهر قسمت می کردم تازه اونم به خاطر این که اون به من بها می داد ولی نسبت به بقیه زرنگ بازی در می آوردم .  دانشگاه که بودیم چند تا دوست دختر هم داشت ولی با هیشکدوم از اونا سکس نکرد یا بر نامه ای در همین مایه ها نچید . می گفت که من که فعلا قصد از دواج ندارم چرا وعده و وعید الکی بدم به دخترای مردم . در عوض من این جوری نبودم .  البته من خیلی خوش تیپ تر از سپهر بودم و به سر و وضع خودم بیشتر می رسیدم و گرایش دخترا به من بیشتر بود . این جوری نبود که مثلا کسی به سپهر توجه نکنه ولی اگه پای دو تایی مون وسط میومد دخترا منو انتخاب می کردن . خلاصه یه روز سپهر اومد و بهم گفت که قیمت زمینای طرفای دریا کنار و یه قسمت دیگه از زمینای بابلسر یهو داره می کشه بالا . و همین جور داره میره بالاتر .  اگه الان فرصتو از دست بدیم کلی ضرر کردیم . آخه یکی از همکلاسای دانشگاهی ما بچه شمال بود . و هوای ما تهرونی ها رو داشت . کلی سر مایه گذاری کرده و با پول وام از این و اون کلی زمین و خونه کلنگی خریدیم تا اونا رو بکوبیم و بسازیم . کارمون گرفت . سپهر می تونست خودش تنهایی مشغول شه و به من چیزی نگه اما مثل همیشه نیتش خیر بود . و در این میون یه دختر همشهری دیگه هم به گیر ما افتاد که دو سالی رو از ما کوچیک تر بود ولی اونم مهندس بود . اولش رو پروژه های سایرین کار می کرد ولی به این فکر افتاد که خودشم دست به کار شه . فروزان دو سال وخوردی  از من و سپهر کوچیک تر بود . اون سال داشت . ولی خیلی در کارش وارد بود . حالا زیاد به مقدمات آشنایی مون کاری ندارم فقط همینو می دونستم که سه تایی مون حس کردیم می تونیم یک هدف مشترک داشته باشیم و اون سود بیشتره . فروزان خیلی خوشگل بود . چشاش منو دیوونه کرده بود . طرز صحبت و حرفاش .. خیلی دلنشین بود . خیلی هم مهربون و صادق .. ولی حیف که من اهل از دواج نبودم . اون زیبا ترین دختری بود که تا به حال دیده بودم . دلم می خواست با هاش حال کنم . با هاش دوست شم .  اون یکی دو بار هم منو با دوست دخترایی که باهاشون حال می کردم دیده بود . اصلا دوست نداشتم منو ببینه .می خواستم سیاستمو حفظ کنم و مثلا خودمو خیلی خوب نشون بدم . اون فقط لبخند می زد . مثل فرشته ها . طوری بود که اصلا روم نمی شد بهش بگم می خوام باهات دوست شم . اون شخصیتش با همه دخترایی که تا به حال دیده بودم فرق می کرد .نه به این که بخوام زود قضاوت کنم . آخه ما سه تا ساعتهای زیادی رو در روز با هم بودیم . سپهر تا می تونست به اون کمک می کرد از این که بتونه زمین های ارزون قیمت بخره و یا این که بعضی جا ها اونو با خودمون شریک هم می کردیم در خرید زمینها .. می تونستیم این کارو نکنیم چون به نفع ما بود . در حساب و کتاب هم دوستم خیلی دقیق بود . می گفت باید به دقت سهم هر یک از ما حساب شه .. هر روز که می گذشت من علاقه بیشتری به فروزان پیدا می کردم .شاید به خاطر این بود که دوست داشتم زیبا ترین دختر دنیا رو داشته باشم . و به همه بگم این دون ژوانی که دخترا واسش سر و دست می شکستند و می شکنن تونسته بهترین و زیبا ترین رو برای خودش بگیره .. هر شب خواب اونومی دیدم . دلم می خواست اون مال من شه . اصلا از از دواج فراری بودم . بدم میومد . دو دل بودم . خدایا چیکار کنم . من عادت داشتم به این که حداقل ماهی با  دو تا چهره تازه حال کنم . ولی اگه با فروزان از دواج می کردم تمام این دوران لذت و خوشی من به انتها می رسید .دیگه نمی تونستم اون آزادی عمل رو داشته باشم . یه روز سپهر و فروزان اومدن پیشم . خسته از کار روزانه دور هم جمع شده بودیم . خیلی دلم می خواست فروزانو می گرفتم و با هم می رفتیم یه دوری و قدمی در ساحل می زدیم .
سپهر : فرهوش یه خبر خوب برات دارم .
-چیه داداش.
-من تصمیم گرفتم قاطی مرغا شم .. یعنی البته فقط یک مرغ ..
 فروزان لبخندی زد و ازمون فاصله گرفت .
-من و فروزان می خواهیم از دواج کنیم ..
 انگار آب سردی رو رو سرم خالی کرده باشن . فروزان نگاه خاصی بهم انداخت و سپهر بهم گفت مثل این که خوشحال نشدی ..
به زحمت بر خودم مسلط شدم .
 -گفتم چرا خیلی خوشحال شدم . اصلا باورم نمیشه . شوکه شدم . تعجب کردم . خیلی خوشحالم . چون اصلا فکرشو نمی کردم تصمیم به این کار بگیری . فقط امید وارم رفاقت ما رو فراموش نکنی ..
 فروزان : دیگه فرهوش خان تو هم باید بجنبی .. شما دو تا داداش ندارین و میشین داداش هم .. منم خواهر ندارم .. ببینم از چیزی ناراحتی ;…. ادامه دارد …. نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها