داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

نابودی

در کمد لباسا رو باز کرد و کت و شلوار مهمونیش رو برداشت. وقتی میخریدش قصد استفاده اش رو هم نداشت، ولی خب دنیاست دیگه!
به فکر مهمونی ای بود که 2 ساعت دیگه برگزار میشد! از وقتی یادش میومد از اجتماع بیزار بود و فرار میکرد. آخرین مهمونی که شرکت کرده بود مهمونی مدرسه بود که اون رو هم به اصرار مامانش شرکت کرده بود.ولی این فرق داشت. مهمونی پیروزی شهردار در انتخابات بود.یادش میومد وقتی فرماندار جوان خانم دایان اسمیت نامزد انتخابات شد: یک خانم جوان و رعنا و بینهایت زیبا.وقتی تو تلویزیون دیدش بینهایت بهش علاقه مند شد و نه تنها بهش رای داد بلکه وبسایت فدرال رو هم هک کرد و 5000 رای اضافه بهش داد!(رای گیری ها اکثرا اینترنتی اند). یکم احساس سرگیجه میکرد. شاید بخاطر این بود که 7 ساعت قبل رو صرف تماشای فیلم کرده بود. البته به عنوان دانشجوی مهندسی کامپیوتر MIT تقریبا اصلا فیلم نمیدید. اما همونطور که اشاره کردم امروز روز خاصی بود. حدود 5 تا از فیلم های رمانتیک رو نشته بود و نگاه کرده بود تا بتونه بفهمه که چطور خودشو به یک بانوی جوان و زیبا معرفی کنه و ازش درخواست رقص کنه. یک بار دیالوگ هاش رو تمرین کرد:
-شب زیباییه نه؟
-بله قطعا همینطوره!
-من همینگتون هستم. شما هم باید خانم شهردار باشید؟
-بله همینطوره.تا حالا افتخار آشناییتون رو نداشتم.
-منم همینطور. مایل هستید تا من رو در چنین شبی همراهی کنید؟

البته، باعث خوشحالیه منه
و…
یبار دیگه تو آینه به خودش نگاه کرد. به عنوان یک پسر 23 ساله زیادی خوشتیپ بود.پاپیونش رو مرتب کرد و به گاراژ رفت. فورد قدیمیش لیاقت این رو نداشت که اونو به همچین مراسمی برسونه. پس زنگ میزنه به دوستش و در عوض اینکه تو 2 امتحان بعدی بهش تقلب برسونه، BMW اش رو قرض میکنه.با فورد تا خونه دوستش میره و تو راه دیالوگ ها رو تمرین میکنه.بعد از اینکه خیابون های شلوغ بوستون رو رد میکنه ، به قصر دوستش میرسه. زنگ در رو میزنه. دوستش پایین میاد تا کلید رو بهش بده:
-خوشتیپ کردی خبریه؟
-نه بابا چه خبری؟
-ای شلوغ! فردا بوش درمیاد!
-حالا اینارو ولش کن! ماشینتو ساعت چند برگردونم؟
-هر وقت دلت خواست!
-لازمش نداری؟ برای مهمونی فرماندار؟
-نه با آئودی میرم فرقی نداره که! مگه چند تا تئودور همینگتون داریم که یکی از اونا بخواد BMW منو یه روز قرض بگیره؟
-و تو امتحانا بهت برسونه!
-خیلی نامردی تد!
-(با خنده)باشه پس فعلا
بعد از رفتن تئودور دوستش میگوید:
-ای آب زیر کاه! معلوم نیست چه کاسه ای زیر نیمکاسه شه ! شرط میبندم اگه بیشتر از دو تا مهمونی تو کل عمر کم خاصیتش شرکت کرده که این سومیش باشه!
تد شاد و خندان با BMW دوستش به سمت جشن رهسپار میشود. با خوشحالی پایش را روی پدال گاز میفشارد و چراغ راهنمایی های بوستون را یکی پس از دیگری رد میکند:
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟ ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
به تالار شهر میرسد: سراسر نوار های رنگارنگ از گوشه و کنار های تالار به مناسبت پیروزی فرماندار آویزان است . BMW را کنار فرش قرمز نگاه میدارد و پیاده میشود و کلیدش را دست پسرکی با لباس سفید که کنار ایستاده میگذارد و میفشارد و میگوید: مواظب باش 500000 بالاش دادم! -درست همانطور که در فیلم نشان میداد-
پسرک سری تکان میدهد و فورا ماشین را جابجا میکند.
کمی بعد لیموزین سفید فرماندار کنار فرش قرمز می ایستد و فرماندار پیاده میشود.
در مهمانی تئودور کنار مجسمه قوی بزرگ تالار شهر بوستون ایستاده بود و تقریبا 1 متر با فرماندار فاصله داشت. – درست همانطور که در فیلم بود – سرش را میچرخاند و میگوید: <<شب قشنگیه، مگه نه؟>>-ضربان قلبش 200 را رد میکرد
فرماندار گفت << بله همینطوره>>
تد با لکنت زبان گفت:<< من ت ت تئودور همینگتون هستم، شما باید فرماندار جدید باشید درسته؟>> و دستش را دراز کرد که دست بدهد
و فرماندار با خوش رویی با تد دست داد و گفت:<< درسته من فرماندار جدیدم. >>
-خوشبختم
-و همچنین
ناگهان مردی قد بلند از پشت سر فرماندار نمایان شد. در آن لحظه تد آرزو کرد که این مرد،محافظ، پدر، برادر یا حامی انتخاباتی او باشد،
اما فرماندار گفت آقای همینگتون، ایشون نامزد بنده هستند .
سر تد سیاهی میرفت .تئودور رودست خورد. تو هیچکدوم از فیلم ها همچین چیزی نبود. با لبخندی تلخ که یک دنیا غم پشتش بود سری تکان داد و کمی بعد آهسته از جمع بیرون خزید و در سایه گوشه ای کز کرد. ناگهان دستی به شانه اش خورد،برگشت، دید نامزد فرماندار بود. گفت آقای تئودور همینگتون؟
تد گفت بله خودم هستم.
نامزد فرماندار گفت:<< بنده روزولت هستم از FBI . شما به علت هک کردن سایت انتخابات فدرال تحت بازداشت هستید.>>
در آن لحظه در مغز تد فقط یک کلمه موج میزد: نابودی
پی نوشت: در امریکا گاها تئودور را تد میگویند و میخوانند-مولف-

نوشته: کابر احمدی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها