داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

من و عمه

سلام بر دوستان عزیز
سال نو بر شما خجسته.
این داستان مال دوران بچگیمه.
خیلی خلاصه واستون میگم که سریع تموم بشه بره نه من خسته بشم نه شما
من تو بچگیم بسیار بسیار بچه تخم سگ و بی تربیت و بی ادبی بودم.هرچی کثافت بگی ازم بر میومد.
من یه عمه داشتم واسه دانشگاهش از شهرستان اومده بود خونه ما.
منم تو کوچه با این بچه بی تربیتا میگشتم هی واسم درباره کیر و کص و کون و اینا میگفتن یه چیزایی حالیم شده بود.
در عین تعجب تو اون سن کمی شهوتم بالا بود(حالا شاید بعضیا هم مث من باشن)
تو کوچه مثلا شلوار این دختر کوچیکای داخل کوچه رو سر کرم بازی درمیاواردم و کونشونو انگول میکردم. اینو گفتم تا یه مقدمه باشه
من یه عمه داشتم واسه دانشگاهش از شهرستان اومده بود خونه ما.
تو این مدتی که خونمون بود حسابی رفته بودم تو کف انگول کردن کونش.
خلاصه یک روز که تو حموم بود,اون موقع حموم ما به جا در پرده داشت.کصخل بازی درآوردم پرده رو آروم زدم کنار آقا چشمتون روز بد نبینه
این دختر یه کون سفیدی داشت
وای وای وای وای(البته الان سوخته شده پوستش و پیر)
دستمو دراز کردن کونشو لمس کردم.جیغ کشیدهلم داد اونور.
بعد دوباره رفت واسه بابام گفت و اونم اومد حسابی کتکم زد.البته من بیدی نبودم که با این بادا بلرزم.
پس فرداش ظهر وقتی خواب بود یه مجسمه کوچیک بلبل تو خونه داشتیم وقتی خواب بود از رو شلوار فشارش دادم لای کونش بازم ترسید بلند شد از خواب کتکم زد
بعدم بابام از بیرون اومد دید چی شده اونم سیلی بهم زد.
چند روز بعد دیگه من حسابی رفته بودم تو بحرش نمیدونستم چ گوهی بخورم,رفتم سراغ لباس شخصیاش و شروع کردم به بو کردن شرتاش اصن دیوونه ای شده بودم تو اون سن.
چندین سال گذشت من تو 18 سالگی بودم
اومده بود خونم بعد تو خونه فقط من بودیم خواهرم.
اومد تو اتاق باهام سلام و علیک کنه من نمیدونم تو لحظه چم شد گرفتمش تو بغلم خوابوندمش رو زمین شروع کردم خوردن لباش اونم همش داشت بهم ضربه میزد با دست.
مانتوشو به زور باز کردم سوتینشو زدم بالا شروع کردم خوردن ممه هاش
و خواستم دست کنم شلوارش کصشو بمالم که جان مادرشو قسم خوردن ادامه بدم جیغ میزنه خواهرم بفهمه.
منم یهو از تو اون حالت اومدم بیرون ولش کردم رفت.
واقعا نمیدونم چی شد در لحظه خون به مغزم نرسید و اون بگایی رو انجام دادم.
و خلاصه شانس آواردم واسه کسی چیزی نگفت و الان نزدیگ به چندین ساله اصن ندیدمش و هر موقع هم اومده خونه من همون تو اتاق موندم

توجه کنید که این خلاصه داستانم بود نخواستم سرتونو درد بیارم با کصشعرام (البته واقعی و تلخ بود)

نوشته: علی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها