مستاجری که زندگیمو تغییر داد (۲)

…قسمت قبل

قبل از شروع داستان واقعی زندگی من که کاملا همه چیز تغییر کرد ، خواستم بگم که موضوع داستان در مورد رابطه ارباب و برده و دوجنسه هست و هر کسی که علاقه نداره ادامه رو نخونه . خب بریم سراغ ادامه این داستان که هم برای من عجیب بود هم لذت بخش…

صبح شادی منو بیدار کرد و منو با خودش برد تو دستشویی و همینجور از شب قبل لخت بود و گفت کیرشو بلیسم و منم شروع کردم به ساک زدن که دیدم کیرشو تا ته کرد تو حلقم و فهمیدم که داره میشاشه ولی سرمو محکم گرفته بود و گفت فقط قورت بده . منم قورت دادم ولی آخرش اوق زدم و اولین بار بود که شاش میخوردم. شادی شمارمو گرفت و زد تو گوشیش و گفت به کسی چیزی نمیگی . راستش خیلی از ساک زدنت خوشم اومده میخوام یه وقتایی که تنهام بیای پیشم . یه جورایی فهموند ساکرش بشم . منم چاره ای جز قبول کردن نداشتم. و گفت به کسی چیزی نمیگی وگرنه بیچارت میکنم. خیلی داستان داشت پیچیده میشد. منی که تا روز قبلش فقط با فیلم های ارباب و برده خود ارضایی میکردم و چند وقت یکبار با نازی سکس میکردم ، الان افتادم تو دام چندتا کیر کلفت و همه خشن و ارباب که ازم حسابی فیلم و عکس دارن و شماره های گوشیم هم برداشتن . واقعا مونده بودم چکار کنم .

خودمو تمیز کردم و دهنمو شستم و رفتم بیرون. شادی گفت برو صبحونه اماده کن توله سگ. بعد از صبحانه آماده کردن دیدم همه بیدار شدن و الهام گفت توله سگ تا ما صبحانه میخوریم خونه رو مرتب کن و دیگه میتونی بری. بعد از تمیز کاری گفتم خانم میشه قفل کیرمو باز کنید که همه خندیدن و گفتن آخ یادمون رفته اون کوچولو قفله . گفتن باشه چون دیشب بچه خوبی بودی باز میکنم ولی تا من نگفتن جق نمیزنی. با اون جنده هم سکس نمیکنی . گفت ماهی دو بار فقط حق داری با اون جنده سکس کنی اونم با اطلاع من . گفتم چشم و رفتم بیرون . از اون روز هر بار میخواستم نازی رو بکنم باهاشون هماهنگ میکردم و یکبار یادم رفت و یهویی شد و از صدای حمام و اتاق خواب فهمیده بودن که سکس داشتیم. روز بعدش گفتن برم پایین و به کیرم قفل انداختن و بعد از یه عالمه ساک زدن و بردگی، موقع رفتن گفتن برای تنبیه این کارت تا 3 روز قفل رو باز نمیکنیم تا یاد بگیری بدون اجازه حق هیچ کاری نداری . یه عالمه التماس کردم و الهام عصبانی شد و گفت تا یک هفته باز نمیشه. گمشو برو

خیلی ناراحت بودم چون میترسیدم نازی بفهمه و دیگه خودمو زده بودم به مریضی و حال نداری و دیر میرفتم خونه که نازی یه وقت دلش نخواد خودش بیاد سمت من و… شبا هم با فاصله میخوابیدم. گذشت تا هفته بعد موقع اجاره شد .آیدا بهم پیام داد که چک ها رو بردار بیار پایین بده من و ما هر ماه خودمون سر موقع بهت پرداخت میکنیم. چک ها رو زود بیار که اون دودولت رو هم باز کنم. منم سریع رفتم که از شر این قفل راحت بشم و بهشون دادم و قفل رو برام باز کرد و گفت برای اجاره بهت خبر میدم.

یک هفته از اجاره گذشت و بهم پیام داد که فردا مهمونی داریم اون جنده رو بپیچون بیا پایین. راس ساعت 6 عصر پایین باش. دقیقا همون برنامه بود با همون افراد و آخر کار همشون آبشون رو ریختن توو دهنم و گفتن بخور همشو. بعد الهام گفت اینم اجاره ماه قبل . هر ماه به روش های مختلف اجاره رو بهت میدیم. هر چند که ارزش آب ما بیشتره … همه زدن زیر خنده. من داشتم به این فکر میکردم که به نازی چی بگم و من رو این اجاره حساب کرده بودم و … خلاصه چاره ای نداشتم و رفتم یه مقدار طلا داشتم فروختم و بدهی ها رو هر ماه میدادم و به نازی میگفتم از اجاره دادم .

کم کم زیاد میگفتن من برم پایین ، منم ترسیده بودم نازی بفهمه و البته خودمم دوست داشتم. تقریبا میشه گفت یک روز در میون براشون ساک میزدم و توو مهمونی ها منو میکردن. هفته ای یه بارم تو دهنم میشاشیدن اونم بیشتر بعد از مستی دیگه برام عادی شده بود و دوستاشون هر هفته میومدن تا اینکه

یک روز سارا بهم زنگ زد گفت میخوام ببرمت یه پارتی که جنده بودن رو خوب یاد بگیری . البته تو اونجا نقش شوهر منو هم بازی میکنی ، البته شوهر بیغیرت چون همه میدونن که من جنده هستم و تو رو به عنوان یه شوهر و برده بیغیرت میدونن! منم هم کنجکاو بودم هم میترسیدم . گفت حق انتخاب نداری چون یادت نرفته که این دستور ایدا جون و الهام جونه. برام آدرس فرستاد و گفت ساعت 10 بیا دنبالم و تا فردا صب هم خونه نمیری اون شب نازی رو پیچوندم و گفتم خونه دوستام دعوتم و شبم دور هم بازی میکنیم. رفتم دنبال سارا و دیدم یه لباس سکسی پوشیده و آرایش زیاد و نشست و باهام لحن دستوری ولی مهربون حرف میزد. گفت اونجا تو شوهرمی و حدود 15 نفری هستن و همه زن و شوهر هستن ولی من و تو یه ذره فرق داریم و شاید یه ذره باهات خشن برخورد کنن ولی اینو یادت نره هیچ کسی نباید از تو ناراحت بشه ولی اونا تو رو ناراحت کردن عیبی نداره و حق هیچ اعتراضی نداری این دستور آیدا و الهامه. وارد شدیم و دیدم سارا مانتوشو در اورد و یه لباس توری و تنگ پوشیده بود که سوتین هم نداشت . هر کسی ما رو میدید یه تیکه به سارا مینداخت و یه دستی به کونش یا سینش میزد و به منم تبریک میگفت بابت ازدواجم با سارا . بعد از خوردن مشروب که مدام منو مسخره میکردن و به سارا تیکه مینداختن و خانماشونم منو دستمالی میکردن . دیدم چند تا آقا اومدن سارا رو بردن تو یه اتاق بزرگ ، بعد دیدم اون 6 تا آقایی که بودن همه رفتن تو اتاق و منم خواستم برم که خانما دست و پای منو گرفتن و گفتن بیا بریم ما یه ذره باهات کار داریم. منو لخت کردن و خودمو لخت پیش حدودا 6 تا خانم سکسی دیدم که یکیشون اومد نشست روو صورتم و حسابی کصلیسی کردم و بعد از یه عالمه کس لیسی و انگشت شدن و دستمالی شدن یکی از خانما گفت فکر کنم دلش برای خانمش تنگ شده . منو بردن تو و اون اتاق دیدم سارا لخته و همه اون آقایون هم لختن و دارن حسابی میکنن و همه سوراخاشو پر کردن. منم فقط میدیدم و کاری نمیتونستم بکنم چون موقع کس لیسی یکی از خانما یه چیزی مثل دستبند به دستام و پاهام زده بود . یکی خانما گفت شاه دوماد چه حسی داری که نامزدت داره افتتاح میشه ؟ بعد همه خندیدن و منو بردن نزدیک پیش نازی ولی تو دهنش کیر بود . خانما مجبورم کردن کیر آقایونم بلیسم و آخر کار هر کدوم آبشون رو یه جایی از بدن سارا ریختن مثلا کس و سینه و دهن و … بعد گفتن شاه دوماد بیا عروس خانم رو با زبونت تمیز کن . رفتم همه آبشون رو لیسیدم چون چاره ای نداشتم اگر نمیکردم منو میزدن. موقع لیسیدن خیلی حس حقارت داشتم و کیرم سیخ شده بود و چون مدام دستمالی میشدم ، ارضا شدم و زدن زیر خنده و گفتن مثل اینکه شاه دوماد بدش نیومده. بعد رفتیم حموم و بعد از اون شب دیدم آقایون یه پول خوبی دادن به سارا و خداحافظی کردیم. سارا توو راه میگفت ، فکرشو نمیکردم اینقدر جنده خوبی باشی!! همه خانما و اقایون ازت راضی بودن و 3 برابر بهم پول دادن ولی تو چیزی نمیگیری چون کارآموزی و موقع پیاده شدن گفت : در ضمن آیدا گفته بهت بگم امشب بابت اجاره این ماهت بوده. بای

اگر خوشتون اومده و تمایل دارید ادامه این داستان واقعی رو بخونید با لایک و کامنت بهم بگید. ببخشید دیر نوشتم ولی ادامه رو زودتر مینویسم.

در ادامه یک اتفاق های عجیب میفته که باورم نمیشه و یه جورایی همه چیز عوض میشه.

نوشته: سام

دکمه بازگشت به بالا