با برادرم چی کار کنم؟

سلام
کمک میخواستم درباره برادرم و از جایی که روم نمیشه به کسی بگم میخواهم این جا که جای این چیز ها هست و به صورت ناشناس بگم شاید کسی پیزی گفت که کمکی کرد
من یه دختر ۲۶ ساله هستم که به شدت علاقه دارم به ارتباط داشتن با پسرای کم سن و سال تر از خودم و این به شدت هورنیم میکنه حتی میتونم بگم هیچ حسی نسبت به پسرای هم سن یا بزرگ تر از خودم ندارم،و یک برادر دارم که ۲۱ سالش هست
پدر و مادر من به شدت از لحاظ اجتماعی عقب مونده هستن و برای همین نه من تا حالا دوست پسر داشتم و نه داداشم دوست دختر داشته چون از نظر پدر مادرم بده و ادم فقط باید ازدواج کنه اما بر عکس اون ها من خیلی اوپن مایند هستم با داداشم هم راحت هستم ما چون توی یک اتاق زندگی میکنیم و خونمون بزرگ نیست من بار ها تا حالا جلوی برادرم لباس عوض کردم و من رو با سوتین دیده(اما لخت نه)با هم دیگه شوخی دارم کنار هم دراز میکشیم اما من اصلا و ابدا هیچ حس جنسی نسبت بهش ندارم
هر وقت که دوست هاش میان خونمون من از اتاق میرم بیرون و اکثرن یا کلا میرم بیرون از خونه یا توی پذیرایی میشینم با گوشیم ور میرم
هفته پیش مامان بابامون رفتن خونه مادر بزرگمون و داداشم یکی از دوست هاش رو اورد خونه دوستش هم مثل خودش ۲۱ سالشه من هم توی پذیرایی بودم که دوست داداشم در اتاق رو باز کرد اومد توی پذیرایی من روی مبل نشسته بودم پامم دراز کرده بودم روی میز و چون اماده نبودم نه روسری سر کردم نه خودم رو جمع و جور کردم و خواستم خیلی عادی جلوه بدم
وقتی دیدم زل زده بهم و هی پاهام رو نگاه میکنه راستش خیلی هورنی شدم چون هم سنش کم تر از من بود و هم تا حالا پسری من رو رو در رو این طوری ندیده بود
گفتم چیه گفت هیچی خواستم اب بخورم داشت میرفت توی اشپزخونه هم باز نگاه میکرد من هم شوخی شوخی بهش گفتم به داداشم میگم هیزی میکنی ها اونم گفت خود داداشت روت حشریه
من اول باور نکردم گفتم یه پسر پرو و بیشعوره که این طوری گفت دهن من رو ببنده و گفتم چرت گفته اما نمیدونم چرا هیچ جوره از سرم بیرون نرفت
رفتم توی اتاقشون بهش گفتم بیاد بیرون داداشم پرسید چرا گفتم کارش دارم بعدا بهت میگم وقتی دوستش اومد بیرون خیلی جدی بهش گفتم چه چرتی گفتی گفت مدرک دارم گوشیش رو دراورد چت های خودش و داداشم رو نشونم داد زدم روی چت رفتم روی شماره دیدم چت واقعیه و داداشم بهش میگفت دوست دارم خواهرم رو بکنم خیلی سکسیه حشریم میکنه شب ها که خوابه زیر پتو باهاش جق میزنم و این حرف ها عصبی بودم بعد هم گفتم نگو به داداشم که به من این ها رو گفتی اون هم گفت باشه اما دروغ گفت چون وقتی از خونه رفت رفتم توی اتاق داداشم خیلی شرمنده بود گفت میدونم بهت گفته از اون روز به بعد تا حالا رابطم باهاش خیلی سرد شده از طرفی بهش حق میدم به خاطر سخت گیری مامان بابا با کسی ارتباط نداره و اگر مطمعن بودم که فقط در حد مالش و لب گرفتن و این که سینه هام رو بخوره اوکی بودم کمکش میکردم اما میترسم بعد یه مدت بخواهد باهام سکس کنه باهاش حاضر نیستم سکس کنم اما داداشمه اگر بخواهد میزارم هر کاری جز سکس باهام بکنه و ارضا شه حتی در حد لاپایی همه کار به جز سکس
رابطمون هم الان خوب نیست ازم خجالت میکشه منم نمیدونم چی کار کنم اگر نظری حرفی چیزی دارین بگین ممنون

نوشته: آوا

دکمه بازگشت به بالا