داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

مادربزرگ زشت من

دو سالیست کنار ما زندگی می کند .
در این مدت نه حرف زده ، نه خندیده و نه جز تلنگری در صورت من ،
که با نوازش گونه هایم آن را نشان می دهد ، چیز دیگری به خاطر آورده .

خیلی ها می گویند مرا هنوز می شناسد .
اما از همان چشمان کم سویش می فهمم نه ،
چهره ام برای او فقط اشاره ایست به یک آشنا ،
زمانی دوستش داشته …
اینقدر عمیق که با آلزایمر هم توان فراموش کردنش را ندارد .

خم می شوم و لبان او را می بوسم …

گناهی را مرتکب می شوم که احساسم نمیفهمد ،
منطقم نمی پذیرد
و هیچ دوستی حاضر نیست حمایتم کند .
تنها چیزی که مرا به روانه شدن در خلاف جریان این رود کشانده ،
همین پیرزن است .
موجودی غمگین با دلخوشی ساده اش
کنار پنجره نشستن ،
تماشای خیابانی که نه ابتدایش را می شناسد
و نه می داند به کجا راه دارد .

دست نگه میدارم
مثل همیشه گونه هایم را نوازش می کند ،
اما اینبار ،
برای آن آشنای قدیمی لبخند می زند .

به هدفم ،
به لبخند زشت و دندان های نداشته اش نگاه می کنم .
اما شاید کم اند کسانی که می بینند
این زشتی ،
چقدر زیباست …
نوشته: او.

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها