داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

مادرانه (1)

کم کم داره بزرگ میشه حواست به رفتارات باشه، لباسای جمع و جور بپوش، درسته مادرشی اما اونم تو سن بلوغه حساس خوب و بدو از هم تشخیص میده البته تو خودت باید به این موارد واقف باشی ناسلامتی مادری دیگه اینکه من بهت بگم درست نیست…
اره محمد درست میفگت، اشکان دیگه اون بچه ناز نازی مامان نبود نه اینکه اتفاق خاصی افتاده باشه، نه، جرمش فقط این بود که داره بزرگ میشه و به واسطه همین باید از مهر و محبت مادری دور تر شه، این موضوع زیاد ناراحتم نمیکرد بیشتر از این ناراحت بودم که اگه قرار بو د بوسش کنم ببرمش حموم کنارش بخوابم یا هر چیز دیگه ای باید اول از همه به جنگ حرف و فکرای اطرافیانم برم بهشون ثابت کنم که – بابا این بچه منه پسرمه، معشوقه ام نیست که مثل یه گناهکار بامن برخورد می کنید و هر چی دلتون میخواد میگید از همه بدتر این بود که اولین نفری که فکرای منحرف و سکسی در مورد این رفتارها می کرد کسی نبود جز شوهرم یعنی پدر بچه ام، وقتی که به حرفای محمد فکر میکنم دوس دارم بلند بلند گریه کنم داد بزنم ای خدا اااااااااااااااااااااااااااااااا تو منو زن افریدی حالا که زن شدم بازم میگی از بچه ات دوری کن اخه این کجاش عدالته کجاش…
شب با این فکرا خوابم برد تا صبح تو رویاهای بی سرو تهی میچرخیدم. صبح که بیدار شدم هنوز تو حال و هوای حرفای محمد بودم تا اینکه با صدای اشکان به خودم اومدم : ” مامان مامان کلاهم کجاست بیرون برف باریده همه جا سفیده دیدی برفارو اره؟ راستی دستکشامم نیستن پیدا نکردمشون زود مامانی سرویس بیرون منتظره کشت خودشو از بس که بوق زد، مـــــــــــــــــــــــــــامان با شما حرف میزنما” ببخشید عزیز دلم یه خورده گیج خوابم ببخشید، برف؟ مگه برف باریده ؟ _ به سمت پنجره اتاق رفتم و یه طرف پرده رو کنار زدم یهو انعکاس نور برفا زد تو چشممو یه لحظه همه جا سفید شد کم کم چشام به نور عادت کردن تونستم بیرون رو ببینم، اره اشکان درست میگفت بیرون همه جاش سفید بود حتی یه نقطه سیاه هم دیده نمیشد_

با این برفی که باریده فک کنم تعطیل باشیدا؟ نیستید؟ انگار اشکان منتظر بود کسی اینو بهش بگه، گفت: آره حتما تعطیله اما نمیدونم چرا سرویس امده دنبالم احتمالا نمیدونه!!

بازم یه خبر بگیر از مدرسه، پاشو یه زنگ بزن ببین بازه یا نه.
الو دبیرستان طاقانی؟ … بله بفرمایید … ببخشید امروز مدرسه تعطیله یا نه ؟ … نه پسرم تعطیله …صبح آقای مدیر زنگ زد ک تعطیله منم اومد اینجا که به تلفنا جواب بدم … جدا چه خوب ممنون خداحافظ.
مامان مدرسه تعطیله چه حال داد ای جان من برم به راننده بگم تعطیله منتظر نباشه .
میری بیرون لباس گرم بپوش مریض نشی.
بابا راهی نیست که میریم پایین میگم تعطیله سریع برمیگردم یه دقیقه طول نمی کشه زودی میام.
اینو گفتو بدو رفت بیرون و بهم فرصت حرف زدن نداد.
مــــامــــان وای که بیرون چقدر سرده وای ی ی ی ی یخ زدم …
اخه مگه نگفتم لباس بپوش!! نپوشیدی همینه دیگه یخ کردی، سرما نخوری ! بدو بیا اینجا کنار شومینه بشین گرم شی بدووو.
جلو شومینه که رسید یه مکثی کردو به اطرافش یه نگاهی انداخت یهو اومد سمت من کنجکاو شدم یه طوری منو نیگا میکرد. یه آن تمام حرفای محمد اومد تو ذهنم نمیدونم چرا اما مثل دانش اموزی که میخواد در س جواب بده تو ذهنم تمام اون حرفا رو کلمه به کلمه مرور میکردم، نزدیکترکه شد ناخداآگاه دستامو اوردم رو سینه هام و بصورت ضربدری رو هم گذاشتم انگار منتظر یه اتفاق خاص بودم نزدیکتر شد دستش پشتش بود انگار یه چیز رو قایم کرده بود دیگه کاملا رو به روم ایستاده بود سریع دستشو اورد بالا نزدیک گردنم آورد و یه آن یه گوله برفی سفیدو انداخت پشتم!!! وای ی ی ی ی ی ، تمام بدنم به لرزه افتاد فرصت حرف زدن نداشتم فقط میخواستم از شر اون سردی خالص شم، !!!
خیلی بدی اشکان دارم ی ی ی ی یخ میی ی ی ی یکنم وایییییییی

دستامو نمیتونستم تکون بدم لمس شده بودند فقط داد میزدم انگار دلش بحالم سوخت اومد طرفم

ببخشید مامان ببخشید شوخی کردم میخواستم سربه سرت بذارم.
حرف نزززززن گمشو بچه پرو دارم یخ میکنم از دست شما پسرا
خب دربیارش از پشتت
تمیتونم دستمو حرکت بدم بیشتر یخ میکنم ترجیح میدم بی حرکت باششششششم
خب … خب… بذار ممن در بیارمش اره مامان دربیارمش
بیا دیگه چرا منتظری زود باش دیگه .
با یه حرکت سریع اومد پشتم و خواست تاپمو بیاره بالا یه مکث کوتاهی کرد و سریع دادش بالا وگلوله برفی رو که حالا تقریبا در حال اب شدن بودو برداشت و انداخت رو فرش .
چرا انداختی رو فرش، فرش کثیف شد اه اصله به هیچی اهمیت نمیدید هم تو هم بابات شورشو در آوردید دیگه… آخخخخخ خداااااا یخ کردم وا ییییییی.
وای مامان ببخشیـــــــــــــــــــــــد، پشتت از سرما سرخ شده
اینو با یه لحن ناامیدانه ای گفت و منتظر جواب من نشد و دستاشو رو پشتم به حرکت درآورد اما بخاطر سردی زیادش چیز زیادی رو حس نمیکردم یخورده که ادامه داد بهتر شد کم کم داشتم دستاشو احساس میکردم هر چی میگفت و عذر خواهی میکرد من چیزی نگفتم و با این کار اعصبانیتم رو نشون میدادم سرش رو اورد پایینتر درست همون جایی که یخ کرده بود و شروع کرد با دهنش به ها کردن که مثلا زودتر گرم شه این کارش یه جورایی مور مورم کرد و خوشم میومد. گفت:

مامان خوبه گرمت شد ؟ گفتم

آره بهتره اما نه زیاد .

به کارش ادامه داد یه جورایی داشتم لذت میبردم چندتا ” ها ” میکرد بعدش دست میکشید رو پشتم دوباره “ها ” میکرد دوباره دست میکشید چندبار این کارو تکرار کرد کم کم به این نتیجه رسیدم که واقعا دارم لذت میبرم داشتم تحریک میشدم دستام هنوز روسینه هام بود ناخداآگاه فشارشون دادم طوری که اشکان متوجه نشه تو گرما گرم این لذت بودم که دوباره حرفای محمد مثل یه دسته نظامی جلوم شروع کردن به رژه رفتن یه دفعه به خودم اومدم و این فکر ازارم میداد اینکه من یه زنم یه مادر و اونم پسرمه، واسه اولین بار تو زندگیم دوس داشتم ای کاش اون پسرم نبود اما حیف که جز یه یک رویا چیز بیشتری نبود با عصبانیت و محکم گفتم :

” گرم شدم. خوبه دیگه. چیکار میکنی. بسه دیگه ”
اشکان تو همون حالت خشکش زد دلم سوخت بهش اخه اون فقط میخواست اشتباهشو جبران کنه و اصلا فکر بدی تو ذهنش نبود. این من بودم که داشتم به بیراهه میرفتم و خودمو سپرده بودم به شهوت زنانه ام و دوست داشتم به آخر برسونم و حالا که نمیشد عصبانی بودم دقیقا هومن حسی رو داشتم که وقتی تو سکس با محمد اون ارضا میشد و من هنوز اول راه بودم و ارضا نشده باید میموندم. از همه چی متنفر شدم از محمد ، از سکس های اروم و بی سر صدای شبانه، از ارضا نشدنای مکرر، از خستگی بعد ارگاسم، از خیلی چیزای دیگه و از همه بیشتر از خودم. همه اینا کمتر از یه دقیه مثل برق و باد از ذهنم گذشت فکرم رفت سمت اشکان بیچاره انتظار همچین برخوردی رو نداشت دلم بحاش سوخت واسه همین گفتم :
وای چقدر گرم شدم ، خوب مامانی رو گرم کردیا دستت درد نکنه پسره شیطون.
انگار خون تازهای تو رگهاش جاری شد دستاشو گذاشت رو شونه هامو در گوشم گفت:

ببخشید مامان واقعا ببخشید فکر نمیکردم اینقدر به سرما و برف حساس باشید.

اما انگار چیزی نمیشنیدم روی گودی پشتم یه چیزی رو احساس کردم اول فکر کردم شاید دستش باشه اما اونا که رو شونه هام بودن. پس دستاش نبود اره داشتم درست فکر میکردم اما اخه چطور این ممکنه، پسرم با دست زدن به من تحریک شده ؟ یهو انگار یه کسی از درونم داد زد و گفت خودت چی؟ پس چرا خودت رو معاخضه نمیکنی؟ تو هم شدی، هنوز حرارتش بین پاهات مونده.
اره درست میگفت…
رو تختم دراز کشیده بودم و بیشتر از هر روزی دیگه ای منتظر محمد بودم که برسه خونه و بین پاهام احساسش کنم. در افکار زنانه ام شناور بودم وتنها چیزی که بیشترین فضای ذهنم رو پر کرده بود تصاویر سکسی ای بودن که با محمد داشتم چشام رو بستم اروم دستم رو به بین پاهام هل دادم. آخ چقدر داغ بودم و چقدر خیس با اولین تماس دستم نفسام سنگین شدند.
نمیدونم این حرارت، حرارت اشکان بود یا خودم ، (ادامه دارد)
*** حمید کوچولو ***

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها