لز در جرات حقیقت

من اسمم مانیاس و این داستانی که مینویسم مال زمان دانشگاهه و اونموقع ما تو یه خوابگاه بودیم و دو تا هم اتاقی داشتم به اسم آیدا و نسرین. اول کاری بگم که یکی از بزرگترین آرزوهایی که من تا اونموقع داشتم این بود که یکی سوراخ کونمو لیس بزنه و همیشه این فانتزی جنسی من بود. یه روز که جمعه بود از خواب بیدار شدم و دیدم برف باریده. و آیدا و نسرین هم با گوشیشون بازی میکردن. گفتم خب امروز ناهار رو کی میپزه که هر دوشون گفتن ما نمیپزیم. گفتم اینجوری که نمیشه و تصمیم گرفتیم قرعه کشی کنیم و چون چیزی دم دست نبود یه بطری برداشتم و گفتم اینو میچرخونم سمت هر کی افتاد اون باید بپزه که بطری به سمت آیدا افتاد. نسرین گفت چه جالب بود و من گفتم مگه قبلا ندیده بودی یه بازی هم هست به نام بطری بازی. آیدا هم گفت آره بابا بطری بازی رو با جرات حقیقت بازی میکنن که خیلی بازی جالبیه. نسرین گفت خب بیاین بازی کنیم چجوریه قوانینش. آیدا براش توضیح داد و قرار شد بازی کنیم. من گفتم ببینید بچه ها چیزای سخت و مثبت ۱۸ نباید توش باشه ها که گفتن باشه. بار اول بطری افتاد سمت آیدا و گفت جرات. نسرین هم که از گوشی سرچ کرده بود و یه چیزایی یاد گرفته بود رفت یه قاشق فلفل آورد و گفت بخور، آیدا هم گفت دارم برات و خورد. بار دوم افتاد سمت نسرین و آیدا گفت از مانیا لب بگیر. ما هر دو اعتراض کردیم که قرار شد کار بد نباشه ولی آیدا گفت این که کار بد نیس فقط چندشه و اصل بازی بر حالگیریه. ما دو سه ثانیه لبای همو خوردیمو ول کردیم. و یه دفعه هر دو هم زمان به آیدا گفتیم دارم برات. چرخوندیم اینبار افتاد سمت آیدا. من گفتم بالا تنه رو لخت کن. آیدا گفت قرار شد چیز بد نباشه و من گفتم این که بد نیس فقط سخته. آیدا پیرهن و سوتین رو در آورد و نشست. سینه های کوچیک و سفیدی داشت که نوکشون سفت شده بود. و آیدا هم گفت دارم براتون. چرخوندیم افتاد سمت من. آیدا گفت پایین تنه رو لخت کن. گفتم نه دیگه این کار بده و قرار شد کار بد نداشته باشیم. آیدا هم گفت منم سینه هامو گذاشتم بیرون که اونام جز قسمتای ناجور بدنه. منم مجبور شدم شلوار و شورتمو درآوردم و سریع کس و کونمو جمع کردم که اونا نبینن و چهار زانو نشستم. چرخوندیم و افتاد به آیدا. نسرین که انگار خوشش اومده بود به آیدا گفت پایین تنه رو هم در بیار. آیدا در آورد و گفت بازی بدی رو شروع کردی. آیدا یه کس خیلی قشنگی داشت که یه رنگ جگری خاصی هم توش بود. چرخوندیم و افتاد به نسرین. آیدا به نسرین گفت بیا سینه هامو لیس بزن. نسرین سی ثانیه ای لیس زد و رفت عقب. چرخوندیم و افتاد به من. نسرین که اصلا قبلش فک نمیکردم انقد به لز علاقه داشته باشه . شلوار و شورتشو درآورد و به سمت من نشست و گفت بیا کسمو لیس بزن. منو آیدا از تعجب شاخ درآورده بودیم که چرا خودش به صورت دلخواه لباساشو در آورد و من شروع کردم به لیس زدن که صدای آهو ناله نسرین بلند شده بود که آیدا گفت بس کنید دیگه الان آبش میریزه بیرون. من که خیلیم خوشم اومده بود از کس نسرین ولی برا اینکه خودمو کوچیک نکنم گفتم دارم برات. چرخوندیم و افتاد به نسرین. من که دیدم الان بهترین فرصته که به بزرگترین آرزوم برسم چرخیدم به پشت به صورت سگی نشستم به سمت نسرین و گفتم سوراخ کونمو لیس بزن. نسرین گفت عمرا. کست رو بخای میلیسم ولی کون کثیفه. گفتم چیزی رو ک من میگم رو باید عمل کنی. نسرین که به نظر دلش میخواست ولی نمیخواس غرورش بشکنه با کلی تاخیر اومدو شروع کرد به خوردن سوراخ کونم. اما خیلی شل و بدون فشار اینکارو میکرد. که یهو وسطش دیدم فشار خیلی زیاد شد و انگار داشت کونمو از جاش در میاورد. برگشتم بگم چیکار میکنی دیدم نسرین واستاده نگا میکنه و این آیدا بود که نسرین رو زده بود کنار و داشت کونمو لیس میزد. اصلا باورم نمیشد آیدا انقد حشری باشه و پشمام ریخته بود بعد اون دیگه از حالت بازی در اومدیم و همه با هم یه لز درست حسابی کردیم و هر کاریم برا هم دیگه انجام دادیم و بقیه دوران دانشگاهم این رابطه ها ادامه داشت

نوشته: مانیا

دکمه بازگشت به بالا