داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

فریب لذت بخش و بی انتها (۱)

سلام
بعد از چند سال زندگی کردن تو شهر های مختلف و دوری از شهر خودمون خیلی برام سخت بود ک بخوام برگردم به شهر کوچیک ، و دلگیر خودم از همه مهمتر اصلا حوصله خانواده فضول شو نداشتم یبار با برگشت مخالفت کرده بودم باهاش ولی این سری زورم نمیرسید . حرفمو دیگه نمیخوند و از همه مهمتر اینکه شده بود مطیع مادرش و هرچی اونا میگفتن گوش میکرد ، داشت اذیتم میکرد .
تهدیدم کرد ب طلاق و گفت نیما رو هم میگرم ازت . رو تنها چیزی ک حساس بودم توزندگیمون فقط و فقط نیما بود . مخصوصا الان ک من و تو شهر گرگ ها ول کرده بود برگشته بود شهرمون وگفت : تا هروقت دوس داری بمون اینجا ، من دیگه نیستم عمرا اینجا کار کنم . این کارش داغونم کرد پیش خودم گفتم مگه تو غیرت نداری مگه تو مرد نیستی ک زنتو ول میکنی تو شهر غریب . اونم با یه بچه و منی ک هیچ کس و نداشتم بجز صاحب کارمون که از اول تو همه شهرها من و علی با اون کار میکردیم و انصافا هوامونو داشت تا این آخرین سری ک تو تهران رستوران شو جمع کرد و تا افتتاح رستوران جدید باید منتظر میشدیم . علی تو رستورانش آشپزی میکرد و من صندوقدار رستوران بودم . البته یکی ام بود که هرچند وقت یبار میومد حسابرسی رستوران . آرش ، دوست صاحب کارمون بود اوایل تیک میزد با هام ولی انقدر مغرور بودم ک تحویلش نگیرم . البته از دوسال قبل شروع کردیم به با هم چت کردن و فقط هم چت هامون کاری بود تا اینکه کم کم با هم صمیمی تر شدیم تا اینکه یه روز که علی زود تر از رستوران رفت مهد کودک ک نیما رو تحویل بگیره من و آرش با هم تنها شدیم و اتفاقی ک نباید میوفتاد ، افتاد .و جفتمون به هم وابسته شدیم البته دیگه بجز اون سکس نمیکاره و پر از استرس و هیجان که تو انبار رستوران داشتیم دیگه بهم نزدیک نشدیم . فقط چت سکس داشتیم . تا اینکه آرش ازدواج کرد و هنوز نفهمیدم چرا زن گرفت و چرا انقدر از زنش ک خودش از اول ازدواج میگفت جندس خوشش میومد . وابستگیم به آرش زیاد تر شد تا اینکه چند بار اقدام کرد به اینکه این رابطه ای که فقط در حد اس ام اس بود و تمومش کنیم ولی من نتونستم . تمومش کنم ، البته اونم نمیخواست تموم بشه .
شاید یکی از علت هایی ک دوس داشتم بر نگردم به شهرمون همین آرش بود .
بعد از برگشتن علی به شهرمون خانواده علی از روی تمارض زنگ میزدن ، برادرش رضا که با اینکه چندین سال بود از شهرمون اومده بودیم بیرون ولی رابطه خوبی باهاش داشتم هم زنگ میزد .
تا اینکه رضا داداشش با پدرش اومدن تهران پیش من که مثلا منو بردارن با خودشون ببرن شهرمون ، تنفر از علی جوری تو وجودم رخنه کرده بود که تا سه روز فقط با رضا و داداشش مخالفت میکردم . دیگه از رضا هم بدم میومد همش تظاهر همش دروغ میگفت . اس ام اس اشو به علی قبل رفتن علی یواشکی خونده بودم ، اون بود که علی و تحریک میکرد ، : که تو بیا مریمم منو بابا میاریمش . تو این سه روز بیشتر از همیشه داشتم با آرش مشورت میکردم اونم از بس ادم عوضی بود همش میگفت اون بی غیرت چرا تورو تنها گذاشت و رفت اونم میخواست با انتقاد از حرکت علی تنفر منو از اون بیشتر کنه . ولی واقعا بی کسی و تنهایی تو تهران داشت خیلی اذیتم میکرد تا جاییکه مقاومت من جواب نداد و با رضا و پدرش برگشتم شهرمون .

به محض برگشتن تونستم خودمو تطبیق بدم با شرایط شاید برای این بود که هنوز با آرش چت میکردم . اما همه لذت من از اونجا شروع شد که علی برای جمع آوری اسباب و اثاثیه تنهایی رفت تهران . وقتی رفت تهران من چت کردنم با آرش بیشتر شد ، من از رابطه خوب و صمیمی با رضا برادر علی برای آرش گفته بودم و آرش هم که کلا از اول برای من یه شخصیت عجیبی داشت (ادعا میکرد بی غیرت و اگه من زنش باشم دوست داره برم به همه بدم ، حتی بعد ازدواجش میگفت به زنش گفته برو به هرکی دوست داری بده و شخصیت بی غیرتیش برام جالب و عجیب بود ) هر سری سوال میکرد که رضا تا حالا نمالوندتت ، منم راستشو میگفتم که بابا من دقت نکردم ولی خیلی بهم نزدیک هستیم . منظورشو از این سوالا میدونستم میخواست برای خودش سوژه پیدا کنه که خود ارضایی کنه .
بعد رفتن علی به تهران یه شب که با رضا داشتم قلیون میکشیدم و مادر پدرش هم خواب بودن به فکر حرفهای آرش افتادم تکیه داده بودم به پشتی و رضا هم سرش تو گوشی بود و داشت قلیون میکشید . یکم لم دادم بهش که ببینم عکس العملش چیه ، آرش که میگفت( بابا وقتی تو با اون راحتی 100% اون دوست داره نزدیک بشه بهت) خیلی زیر چشمی متوجه بلند شدن کیر رضا شدم اونم مث داداشش آلت بزرگی داشت.
از پهلو خودم و انداختم روش که مثل گذشته که شوخی میکردیم برخورد کنم و سایز کیرشو بفهمم . بعد از یکم عشوه اومدن متوجه چشماش شدم که داره یه مدل دیگه نگام میکنه منم مکث کردم تو چشاش نگاه کردم . همه ی حرفهای آرش و تحریکایی که منو کرده بود از ذهنم گذشت ، ( میگفت : دیوانه این چند روز که علی نیست برو به داداشش بده اون که بی غیرته . توام که دوست داری انتقام بگیری از علی . تمومش کن دیگه )
تو این فکرها بودم که تو اتاق رضا رو تخت داشتم لباشو میخوردم .
وااااااااااااااااای لذت بخش ترین حس دنیا ماله من بود پر از هیجان ، استرس و قدرت .
همینطوری که تند تند لبای همو میخردیم داشت تاپ تنمو در میاورد و با ولع سینه هامو میمالید . هیچ حرفی بینمون زده نمیشد تا اینکه داغی کیرش صدای آآآآآآآآهههههههه منو درآورد . وااااااااای همینطوری عطش دادن داشتم . نفهمیدم چی شد فقط میدونم بالغ بر 3 بار پشت هم ارضا شدم و رضا داشت بدون هیچ حرفی تلمبه شو میزد تا اینکه یه لحظه …
ادامه دارد …

نوشته: آرش

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها