داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

فریب فریبا7


این دفعه نوبت اون بود که فریده رو بکوبه -چیه ها لال شدی ;/;اگه قرار باشه منو بسوزونی تو رو هم با خودم می سوزونم . بگو این همه روضه خونی می کردی واسه چی بود ;/;واسه خودت گریه می کردی ;/;سنگ خودتو به سینه می زدی ;/;دختره کونی !با برادرت ;/;صبر کن پدرت بیاد .آب که از سر گذشت چه یک نی چه صدنی -مامان کار شما که بدتر بود . جرو بحث مادر و دختر یعنی مادر و خواهرم باعث شد که کیرم بخوابه . با همون تن لخت شروع کردم به داد و بیداد .-چیه شما دو نفر واسه خودتون می برین و می دوزین ;/;کسی که این وسط فراموش شده منم . بابا اگه بفهمه اول از همه گور منو می کنه که هم پسر و برادرتونو از دست میدین هم معشوقه اتونو . همینو می خواهین ;/;شما از یه گوشت و پوست و استخونین . مادر و دخترین باید همدیگه رو دوست داشته باشین . آخه خودخواهی تاچه حد ;/;شما که دیگه نباید مثل دو تا هوو باشید . جای من یکی دیگه اینجا نیست میرم لباسامو بپوشم از این خونه برم اگه پشت گوشتونو دیدین دیگه منم می بینین . اینو گفته شورت و تی شرتمو پوشیده و به طرف درب خروجی رفتم . فریده و فریبا نگاه معنی داری به هم انداخته و به سوی من دویدند و مانع رفتنم شدند . -داداش باشه من که کنار میام مامانو نمیدونم -فرید خوشگل من . منم حرفی ندارم به شرطی که فریده همش تو رو واسه خودش ضبط نکنه . -ببینید از حالا دعوا راه نندازین مخصوصا شما مامان باید ببخشید . بزگترین واحترامتون واجب . دوباره لخت لخت شده کیرمو تو مشتم گرفته گفتم اینجا موقع عشق و حال رئیس اینه این تعیین می کنه که عدالت چه طوری برقرار بشه . مامان فریبا گفت قربون رئیسم بشم کوس مامانی فدای کیر پسر با سیاستم . فریده هم گفت الهی کوس و کونم فدات بشه میدونم یه روز در اصل کوسم مال تو میشه . به خودم آفرین گفتم چون با یک ترفند نه تنها شررو خوابوندم بلکه هردو رو به دست آوردم . هردوشون کوتاه تر از من بودند هریک سرشونو گذاشتن یه طرف سینه ام و من هم  نوازششون  می کردم . کیر من مث یه بادکنک به طرف جلو حرکت کرد و دوباره شق شد . دسته جمعی به اتاق خواب بابا مامان رفتیم که تختش بزرگتر و جادارتر بود . اسما دونفره بود ولی رسما چهار نفر هم می تونستن روش بخوابن . طاقباز و صاف صاف رو تخت دراز کشیدم . فریبا جون پیشدستی کرده کیرمو گذاشت تو دهنش -چقدر بامزززززززه هس . خوششششمزززززه تر از بستنی قیفیه . فریده هم برای عقب نموندن از قافله لبمو می بوسید که بهش گفتم خودشو بکشه بالا به طرف جلو کوسشو بندازه رو دهنم . با این حساب مامان داشت کیرمو می مکید و من هم کوس فریده رو می خوردم . بازم موقع کوس لیسی دستامو به سینه های خواهر جونم رسونده و همچین حالی به حالیش کردم که جیغش به آسمون رسید . واییییییی ایییییییی بخوررررشششش مگه کوسسسسسسم کمممممررررم چقدر آب داررررره ;/;قلبم . مرررررردم داداششششششی سر چشششششمه رو باززززششششش کردی اووووووففففف آهههههههه اومد جوووووووون سبک شدم . از اون طرف مادر ایثارگرم دید که کار من و فریبا تموم شده با یه لطافت و حساسیت خاصی واسم ساک زد که دیگه طاقت نیاورده و دهنشو پرکردم .-واییییییی مامان بگیر این کیییییییررررو که با آبش داره می پره تو دهنت . مامان کیرمو سوزوندی . آبشو چلوندی .  اوهههههههه …اوههههههه….حالا فقط مامانی بود که سبک نشده . دیگه حتی اونقدر بی پروا شده بودم که اگه می خواستم جلو یکی اون یکی رو بکنم خیالم نبود . ولی حتی الامکان باید کاری می کردم که مث یه پزشک در هر نوبت یه بیمارو ویزیت کنم . مگر در مواقع اضطراری . فریده سست و بیحال رو تخت افتاده و سرمست از ارگاسم و تنظیم سیستم عصبی چشاشو بسته و دراز کشیده بود من و فریبا جون رفتیم پایین تخت تا بتونم جبران کارشو بکنم و هم خودم یه حالی بکنم . مامان فریبا خودشو رو من سوار کرد . دستاشو به لبه پنجره رسوند تا ضربه هایی که کوسش از بالا به کیر من می زنه شدت و اثر بیشتری داشته باشه . -مامان این جوری که تو منو قفل کردی نمی تونم جلو اب خودمو بگیرم -کی گفته جلوشو بگیری قرررررربوووون کیررررررررررت برم خالی کن سبک شو کییییرررررت اونقدر کلفته و بلنده که اگه آبشم بکشم باز تو کوسسسسم جا می گیره و می تونم ضربه بزنم . اینو که گفت دیگه جلو گیری نکردم خیلی قوی شده بود . مامان کیلویی من دست بردار نبود وقتی که شیره های کیرم به کوسش ریخت و قسمتی هم بر روی اطراف کوس و کیر و پاهام برگشت کرد خانم جونی تازه گرفته بود -شیره کیرت اومد بیرون ;/;حالا اینقدر عبای کوسمو روی عمامه کیرت می کشم تا شیره منم بریزه . دیگه خودش بود و خودش . تنها نیروی کمکی من دستام بود که با یک دست بالای کوسسسسو می مالیدم و با دست دیگه ام سینه ها و نو کشو ..وقتی که مثل پروانه های هلی کوپتر ایستاد و ساکت شد فهمیدم که به مرادش رسیده . کوس خودشو دیگه از سر کیر من در نیاورد و با بدنش که از عرق خیس شده و با عطر هوس انگیزش رایحه خوشی به همراه داشت رو من دراز کشید و چشاشو بست . جالب اینجا بود که فریده هنوز سرمست از سبک کردن کوس و کمر خود در حال چرت و خماری بود … ایام به کامم خوش بود تا این که پدر رسید . دیکتاتور بزرگ آمد و خودخواهی خود را نشان داد . یک خواستگار سرهنگ برای فریده گیر آورده بود که دوبرابر او سن داشت . می گفت خرش خیلی میره و از اون پارتی کلفتهاست وضعشم توپه و این شرط پدروهم قبول کرده که تا زمانی که بابا جبار زنده هست بیاد طبقه پایین خونه ما زندگی کنه . جون خودش خیلی به دخترش علاقه مند بود معلوم نبود که پدر چه نفعی می خواست از این سرهنگه ببره . عین دویست سیصد سال پیش عمل کرد . بدون مشورت و.. مادر و خواهرم مخالفت کردند بعد فریبا جون همه چیزو به نظر فریده موکول کرد . فریده با من مشورت کرد …. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها