داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

فراموشی 15

سارا این همه آدم آخه چرا من.. الان من چیکار کنم خدا.یعنی منم میتونم دوسش داشته باشم!
از اتاق رفتم بیرون میخواستم باش حرف بزنم گوشمو چسبوندم در اتاقش اما صدایی نمیومد از شیشه ی بالای در معلوم بود چراغش خاموشه اما مطمئنم که نخوابیده.
آروم در زدم.
-بله!
-سارا منم ,بیام تو!?
جوابی نداد. آروم درو وا کردم رفتم تو. رو تخت دراز کشیده بود پتو رو کشیده بود سرش. برقو روشن کردم
-خاموشش کن
-باشه.
رفتم کنار تخت نشستم. سارا چرا رفتی اون زیر حالا
-علی پیش خودت حتما میگی چقد جلفو مسخرم که همچین حرفی بت زدم مگه نه?!
-سارا این چه حرفیه. تو دختر عموی منی ازین به بعدم میشی… میشی خانوم من
اینو که گفتم سارا مثه برق گرفته ها از جاش پرید من که جفت کردم.
-علی داری راست میگی?!بگو جون سارا ?!بخدا باورم نمیشه وای خدایا شکرت
-هیسسس آروم همه رو خبر دار کردی با این داد زدنت.
-آخه تو که حالمو نمیفهمی
اینو گفتو خودشو انداخت تو بغلم داشت مثه بچه ها گریه میکرد بین گریه هاش قربون صدقم میرفت.
;-عزیزم گریه نکن ناراحت میشما
-باشه گلم علی پیش من میخوابی?!
-مامان بابا اینا یه وقت میبیننمون بد میشه اما پیشت هستم تا تو بخوابی.
کنارش دراز کشیدم دستاشو دور کمرم حلقه کردو منو به خودش چسبوند
-علی از بچگی آرزوی این لحظه رو داشتم بوی تنت دیوونم میکنه
-بخواب فدات شم الان خسته ای
دستمو گذاشتم رو سرش موهاشو که اومده بود جلوی صورتش دادم عقبو با موهاش بازی میکردم یه ربعی گذشت که دیدم قشنگ خوابیده بهش خیره شدم.دیگه مال من شده بود خدا کنه لیاقتشو هم داشته باشم پیشونیشو یه ماچ کردمو رفتم تو اتاقم که بخوابم.
ساعت بود احساس کردم یکی دستش روی سرمه فکر کردم مامانه اومده بیدارم کنه برگشتم دیدم نه! ساراست.
-بیدارت کردم علی?!
-نه فدات شم دیگه باید بیدار میشدم
اینو گفت و لبشو چسبوند به لبم وای حاضرم قسم بخورم قلبم اون لحظه وایساد.بی حس شده بودم بدجور عرق کردم لبمو کشید تو دهنشو میک میزد دستامو گذاشتم پشت کمرش انداختمش رو خودم زبونمو میخورد منم کم کم داشتم مسلط میشدم گازای کوچیک میگرفتم از لبش چقد که شیرین بودن حاضر بودم تا آخر عمرم تو اون حالت باشم اما سرشو کشید عقب -علی بریم الان بمون شک میکنن
-آره راست میگی.
یه ماچ دیگه از لبش کردم و رفتم دست و صورتم یه آبی بزنم.
جلوی آینه ی دست شویی به خودم زل زده بودم دیگه همه چی تغییر کرده بود دیگه فقط خودم نبودم.چقد خوشحالم.
دست و رومو یه آبی زدمو رفتم سر میز صبحانه سارا با مامان دور میز بودن نباید جوری با سارا رفتار میکردم که مامان شک کنه برا همین مثه همیشه عادی بودم سلام و صبح بخیر به هردوشون گفتمو نشستم پای خوردن یکمم مثه قبل با سارا زدیم تو سر و کله هم اونم داشت عادی و مثه قبل برخورد میکرد صبحانه رو که خوردم رفتم تو اتاق میخواستم برم باشگاه خیلی وقت بود نرفته بودم.
-علیرضا میخوای جایی بری?!
-آره عزیزم برم باشگاه یه سری به دوستامم بزنم خیلی وقته بی خبرم.
-باشه پس زود بیایا دلم تنگ میشه(اینو گفت سرخ شد از خجالت)
-چشمم خانوم بنده امره دیگه?!
-هیچی دیگه مواظبه علی منم باش.
-اون که حتما
سه سوت آماده شدمو زدم بیرون سر راه یه تاکسی گرفتمو رفتم سمت باشگاه.
از تاکسی پیاده شدم و عرض خیابونو رد کردمو رفتم تو باشگاه
-به به ببینین کی اومده داش علیرضای گل چه عجب میگفتی گاوی گوسفندی قربونی کنیم.
نریمان بود از بچه های گل باشگاه که یه سهمی هم اینجا داشت.
-نوکرتم داداش این حرفا چیه خدایی سرم شلوغ بود
-فدای سرت خوشحالم که میبینمت
با بقیه بچه ها سلام و علیک کردم و لباسارو عوض کردم رفتم پای دستگاه ها تا یکم تمرین کنم.
یه نیم ساعتی گذشته بود دیدیم یکه از پشت میگه:علیرضا خودتی کونی بابا دلم برات یه ذره شد کجایی تو?!
;-به به سلام داداش پیمانه گل بخدا میخواستم بت زنگ بزنم بگم اینجام
-کونده چطوری حالا?!رفیقای جدید پیدا کردی مارو یادت رفته دیگه
-کس نگو یه تار پشمتو به تا رفیق جدید نمیدم
پیمانو که دیدم دیگه تمرینو ول کردم تا موقع برگشتن همینجور باهم داشتیم حرف میزدیم.
-پیمان داداش من دیگه برم کاری باری!
-نه علی خیلی خوشحال شدم دیدم دیگه بیشتر بیا
-چشم داداش
با باقی بچه ها خدافظی کردمو از باشگاه زدم بیرون که به سرم زد یه سر به پدرام بزنم.

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها