داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عوض شدی (۱)

با سلام
اول از همه تشکر میکنم از کسایی که این خاطره رو تا آخرش میخونن
دوم اینکه نیاز بگم این خاطره کاملا واقعی فقط در اسامی و یک سری جزئیات تغییر ایجاد شده
سوم معذرت میخوام اگر باب میل خواننده های این وبسایت نبود
چهارم و مهم ترین نکته اینه که حداقل در داستان اول و دوم مسائل جنسی رخ نمیده پس از همین حالا این رو بدونین

اسمم محسن با قد ۱۷۰ و وزن ۶۰ ،بدنم که سفید بود ولی چون زیاد توی آفتاب بودم ،صورتم و دستام یکمی از سفیدی خارج شدن
فوتسال بازی میکنم ۲۳ سالمم هست و این خاطره برای ۶ سال پیش که تا الان این موضوع ادامه داره .

یه خونه ای رو مادرم پسند کرد توی تهران طبقه آخر با یه منظره فوق العاده رفتیم اونجا . دقیقا پشت این خونه یه زمین فوتبالی بود و این زمین هم توی پارک ، از پنجره خونه ما کامل میتونستی ببینی و واقعا صبح ها بی نظیر بود این ویو .
آدم خجالتی نیستم و تقریبا بعد مدتی پررویی من کامل مشخص میشه
ولی نمیدونم حالا به هر دلیلی میترسیدم برم روزهای اول کلا توی فنس
ولی خب یکی دوبار رفتم و بالاخره پام باز شد به اونجا .
درسم خوب بود ، اینطوری نبود که درس بخونم بیشتر هوش بالایی داشتم راحت متوجه میشدم ولی خب بالاخره تکالیف رو انجام میدادم و تقریبا دو ساعتی در روز فوتبال بازی میکردم.
با آدم های مختلف ولی خب بچه های محل بودن
از این بچه ها با تقریبا ۵ نفرشون هنوز دوستم و بعضی هاشونم که دیگه نمیبینم
ولی یکیشون اسمش علی بود
سنی ازم کوچیکتر بود حدود دوسال ، قدی که خوب ۱۹۰ بود وزنی هم احتمالا ۸۰ اینا بود .
هیچ جوره استعداد نداشت واقعا نمیشد ذره ای استعداد توی فوتبالش دید ولی دیگه بعد یه مدتی واقعا عجیب بود ولی باهاش دوست شدم و می‌شد گفت نزدیک شده بودیم تا حدودی ، فوتبال بازی میکردیم بعد فوتبال هم میرفتیم گیم نت و وقت میگذروندیم.
شمارشو نداشتم ولی از یکی از بچه هایی که داشت گرفتم.
شروع چت ما با ایسگا گیری بود و بعد تقریبا یک ماه اینا دیگه چت می کردیم راحت در روز شاید یک ساعت .
وارد جزئیات درس و مدرسه نمیشم چون بخواهم بنویسم طولانی میشه .
فخر نمیدم به نسبت خانواده من شاید وضعیت مالی پایین تری داشتن
کنسول داشتم و اونم خرید و بازی میکردیم .
دیگه خیلی صمیمی شده بودیم بیش از حد و این اشتباهی بود که بعد ها که الان باشه بهش پی بردم چون خیلی چیزها میگفتم بهش از خودم و خانوادم .
یکی از دوستای خودم یه بازی معرفی کرد قرار شد بریزیم و بازی کنیم باهم آنلاین، بعد یه هفته حقیقتا دلم برای علی سوخت گفتم حاجی بزار یه حرکتی بزنم اینم بیاد
نمیدونم به خاطر چی! حدسم این بود که پول نداشت بگیره بازی رو یا هرچی
من با دلار این بازی رو خریدم و یه اکانت دادم بهش گفتم بریز بازی رو و بیا توهم ( این بازی ها با دلار با دوتا اکانت همزمان می‌شد بازی کرد و خوب من از قبل داشتم بازی رو پس یه اکانت اضافه میموند )
بهش گفتم : اون یکی اکانت رو میخوام بدم احمد
احمد و علی واقعا اون زمان دشمن خونی بودن ولی هر دوتاشون دوستم بودن دیگ .
فرداش ، دقت کنید فردای همین روزی که من اکانت رو دادم بهش
همون اکانت تو گیم نت بود وقتی دیدم منفجر شدم ،کارد میزدی خون در نمیومد صاحب گیم نت رو میشناختم پرسیدم چی شده چرا این اکانت اینجاست گفت علی بهم فروخته .
رفتم خونه پیام دادم چه گوهی بود خوردی
یه ساعت بعد جواب داد : چی شده ؟ چرا اینطوری صحبت میکنی باهام ؟
گفتم داستان اینه و اکانت من چرا اونجاست تو کون چرا رفتی اکانت من رو فروختی بعد نیم ساعت بحث که اون بدش میومد از احمد و این چرت و پرت ها ، قرار دعوا گذاشتم و گفتم فلان ساعت بیا پارک فردا .

حقیقت منصرف شدم فرداش و نرفتم ولی خب معذرت خواهی کرد توی چت و گذشتم ولی اونجا رابطمون خدشه دار شد اگرچه همچنان مثل قبل وقت میگذروندیم .
بعد یه مدتی یه پسری اومد تو پارک به اسم مهدی این پسر خیلی بازیش خوب بود فوتسال بازی می کرد حرفه ای ، شاید باورتون نشه ولی عاشقش شدم خیلی اصلا چشم نواز بازی می‌کرد .
در به در دنبال این که فهمیدم اون ور کوچه اومدن و خونه گرفتن
یکم دو هفته طول کشید به زور شمارشو گرفتم تا بتونم باهاش صحبت کنم
این مهدی از من خیلی کوچیک تر بود و پوست سفید
قدی و وزنی شاید ۱۶۸ و وزنی هم ۵۰ اینا بود.
از ۱۲ شب به بعد که باهاش صحبت میکردم و خب وسط های روز که اصلا باهم پارک بودیم
این وضعیت برای حداقل یک سال همینطوری بیشتر و بیشتر می‌شد
یعنی روزی نبود که من با این نگذرونم ،جوری بود که همه دوستام که قبلا باهاشون وقت می گذروندم دیگه واقعا به چپم بودن .
این وضعیت باعث شد یک مثل علی حسودی کنه و برینه توی رابطه من و مهدی
بگم چه کارها نکرد : از فیلم درست کردن بگیر تا مسخره کردن و …
وقتی من با مهدی بودم تو جمع که کسی خایه نمیکرد چیزی بگه
نه چون شر بودم و دعوایی ، مودب بودم احترام میذاشتم اون ها هم احترام میزاشتن ، اینطوری نبود کسی ازم بترسه بعد یه مدتی دیدم مهدی هی فاصله میگیره میره روی اون صندلی میشینه ، میاد فنس میره یه گوشه ، هی چت میکردم یا نمیخوند یا سینن می‌کرد و جواب کوتاه میداد
اعصابم خورد شده بود دیگه
پرسیدم چته چی شده ؟؟؟
چیزی نمیگفت
به زور بعد کلی زر زدن ، فیلم فرستاد و گفت اینو علی درست کرده ، مگه دوست تو نیست چرا بهش چیزی نگفتی ؟
من دانلود کردم این فیلم رو دیدم صورت مهدی رو گذاشته بودن روی بدن یه زنه و زن لباس عروس تنش ، گفتم من ندیده بودم اینو .
گفت همه دیدن نمیبینی مگه همه میخندن وقتی میام پارک ، اون زمان فکر میکردم چیز مهمی نبوده ولی الان اینطوری فکر نمیکنم
گفتم بهش مهدی حالا شوخی دیگه چرا انقدر بزرگش میکنی و یه جوری بهش فهموندم که من هواتو دارم زیاد بهش فکر نکن .

من تا اینجا نوشتم خب قاعدتا داستان خیلی طولانی تر از این حرفهاست ولی دوست دارم عکس العمل و فیدبک های این داستان رو بدونم .
اگر خوب ببینم هم بازدید داره هم لایک قطعا ادامه میدم
اگه دیدم مشتاق نیستین خب خاتمه میدم به این خاطره
ممنون که صبور بودین .

نوشته: بهشت جهنمی

ادامه…

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها