داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عشق برترازهوس 1


من ونادیا سه سالی می شد که با هم دوست بودیم .یه دوستی ساده که منجر به عشق شد , عشقی پرشور . حتی یک ساعت هم نمی تونستیم از هم بی خبر باشیم . من سالم بود و اون سالش . اون از یه خونواده معمولی و به اصطلاح طبقه متوسط اقتصادی بود و من به سرمایه پدر و افاده های مادر وابسته بودم . نه برادر داشتم و نه خواهر . من آخرای تحصیلم در دانشگاه بود که داشتم لیسانس شیمی می گرفتم و باید اونو میذاشتم دم کوزه یا کنار جواز بنگاه بابا و نادیا هم سال اول تحصیلش دررشته زبان انگلیسی بود . در هر حال خونواده من مخالف دوستی و ازدواج من و نادیا بودند ولی من و اون روز به روز به هم وابسته تر می شدیم . عشق ما نسبت به هم عشقی پاک بود . عشقی پاک و رویایی . هردو واسه هم اولین بودیم . گاهی با هم بیرون می رفتیم  . روزای تعطیل یه سری کارای ملا نصرالدینی هم می کردیم . مثلا صبح جمعه از تهران پا می شدیم می رفتیم شمال کنار دریا یه دوساعتی بودیم و دوباره بر می گشتیم .. هرچند یه ویلا تو محمود آباد مازندران داشتیم وکلیدشم داشتم ولی کمتر پیش میومد که  من و نادیا فرصت چندانی پیدا کنیم که در کنار هم استراحت کنیم . اون همش از این می گفت که رابطه ما نافرجامه و من بهش می گفتم که دو نفر که همو دوست داشته باشن هیچوقت بین اونا جدایی نمیفته . اوایلش از بوسیدن هم خجالت می کشیدیم ولی طعم شیرین اولین بوسه رو که احساس کردیم و دونستیم که پیوند عاشقونه ما رو مستحکم تر می کنه دیگه ادامه دادیم . بازم در یکی از این جمعه ها با هم رفتیم شمال . ناهارو بین راه خوردیم و موقع ظهر رسیدیم به ویلای کنار دریا . یه خورده با هم قدم زدیم . اون روز کمی گرفته بود . نمی دونم چرا . سرشو گذاشت رو پاهام و منم در حال بازی با موهاش سر و صورتشو نوازش می کردم -نادیا امروز چته . -هیچی خسرو! بابا و داداشم امروز بدجوری باهام درگیر شدن . میگن باید زود تر تکلیفتو روشن کنی .. وقتی این پا و اون پا کردم و یه خورده مغلطه بازی کردم به من توپیدند و تو یکی از این بحث ها بابام بهم گفت هرزه .. در حالی که اشک می ریخت گفت آره خسرو;/;  به نظرت من هرزه ام ;/;  صورت اشک آلودشو بوسیدم و گفتم این اشکای شورت پاک تر و شیرین تر از شبنم صبحگاهیه . کی گفته ;/; تو عروس منی . خانوم منی -پس کی ;/;  وقت گل نی ;/;  مامانت هیچوقت نمیذاره که ما به هم برسیم . فکر نمی کنی بهتره که تمومش کنیم . -نادیا من دوستت دارم . عاشقتم بدون تو می میرم . -ولی تو مامانی هستی . بدون مامانت می میری ولی بدون من نه . من نمیخوام زندگی تو رو خراب کنم . دوستت دارم وواسه همینم از زندگی تو میرم بیرون . خودمو می کشم تا تو زنده بمونی . بری با یکی که لیاقت تو و قدرت خوشبخت کردنت رو داشته باشه زندگی کنی .. -نمی فهمم چی میگی .. باهم رفتیم تو ویلا تا استراحتی کنیم و بر گردیم . دوتایی مون خسته بودیم . رو تخت کنار هم دراز کشیدیم تا آخرین درددل هامونو بکنیم . سرشو گذاشتم روسینه ام . -نادیا تو راستی راستی میخوای بری و تنهام بذاری ;/;این چه جور دوست داشتنیه ;/; یه خورده صبر کن . تو از کجا می دونی من اراده ندارم . درسته که دارایی پدرم شاید صد برابر ثروت پدرت و خیلی هم بیشتر از اینا باشه ولی زندگی که رو پایه این چیزا نمی گرده . این قدر نسبت به من بی انگیزه و بی تفاوت شدی که راحت میخوای فراموشم کنی ;/; -من به درد تو نمی خورم  -ولی تو به درد من می خوری . لباشو به لبام نزدیک کردم . نفسهای داغش عطش و هیجان منو زیاد می کرد . لبای کوچولو و غنچه ایشو به لبام چسبوندم . صورت گرمش به صورت گرم و عاشقم چسبیده بود . از شنیدن صدای نفسهای عاشقش لذت می بردم . دستمو رسوندم به پشت سرش و لای موهاش فروبردم . آروم لبامو از رولبش برداشته وبا عشق و احساس و التماس بهش گفتم عزیزم تو دلت میاد تنهام بذاری ;/; بی احساس . سنگدل مگه متوجه نمیشی که چقدر دوستت دارم من که عشقو از تو نگات , از نفسهات , از داغی تنت می فهمم . -همه اینا کشکه کشک ! دروغه . -خودتم می دونی این جمله ای که تو داری میگی دروغه . -می خوای دوباره اشکمو در بیاری ;/; -فکر می کنی من تو سینه اشک نمی ریزم ;/; من بدون تو نمی تونم زندگی کنم نادیا ولی تو خیلی راحت می تونی … دیگه نذاشت ادامه بدم این بار اون لبامو بوسید و خودشو بهم قفل کرد تا بهم بفهمونه که اون چیزی که میگم درست نیست . این اولین باری بود که  گرمی سینه های نادیا را در تماس با سینه های خود احساس می کردم و اولین باری بود که دستامو از زیر بلوزش به کمر لخت او رسونده بودم . اون روی من قرار داشت و کیرم شق کرده بود . خجالت کشیدم هیچوقت تا این حد پیش نرفته بودم . یه خورده پاهامو کج کردم تا اون متوجه وضعیتم نشه ولی خیلی زرنگ تر از این حرفا بود . یه احساسی بهم دست داده بود که با همه حسایی که تا به حال نسبت به اون داشتم فرق می کرد . یه حس برتر نبود ولی حس این بود که دوست داشتم جسمشو در اختیار داشته باشم , مالک تنش باشم . سر تا پاشو ببوسم و بلیسم و هر کاری دوست دارم باهاش انجام بدم . مثل یک همسر . همسری که روحش متعلق به منه و جسمشم می تونه باشه . ولی نه نباید بیشتر از این ها پیشروی می کردم . اون یه دختر بود . همین حالاشم مشکل داشتم . اگه حس می کرد اونو برای هوس میخوام ولی دیگه سوتینشو باز کرده بودم . سینه هاشو از پهلو گرفته بودم تو دستام -نهههههه چیکار می کنی خسرو نهههههه نهههههه می ترسم بیشتر از این نه .. بذار این آخرین … این بار من لباشو بوسیدم و نذاشتم ادامه بده وقتی که لبامو از رو لباش بر داشتم گقتم چرا خودمونوگول می زنیم بچه بازی رو بذار کنار . ولی بازی من با سینه هاش اونو بیحس کرده بود . چشاشو بسته بود  و ناله می کرد . در آتش هوس می سوخت و ازم می خواست که ادامه ندم ولی من با یه چرخش خودمونو وارو کردم یعنی اون زیرقرار گرفت و من رفتم روش . بلوزشو دادم بالا و برای اولین بار سینه های مرمرین و یکدست و هوس انگیزشو دیدم . بلوزشو از تنش در آوردم -خسرونههههه از چشات می ترسم . خیلی سرخ و شیطونی شده خواهش می کنم تمومش کن -دوستت دارم نادیا چشات داره التماس می کنه که ادامه بدم نوک سینه شو گذاشتم تو دهنم . -وووویییییی خسرو دیوونم کردی آتیشم زدی خواهش می کنم تمومش کن . -ببینم نادیا منظورت از تمومش کن یعنی شروعش کنم تا یه جور خاصی تمومش کنم ;/;  این حرفو به عنوان نوعی شوخی بهش زده بودم ولی اون چشاشو کاملا باز کرد . یه نگاه غضبناکی بهم انداخت که  انتظارشو نداشتم . خوابیده و با یه حرکت دست از پایین به بالا سیلی آرومی گذاشت زیر گوشم که قلبمو شکافت -نامرد هوسباز .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها