داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عاشقانه تنهاست (۲)

لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه…
گیسو رو از بچگی میشناختم. دفعه اولی که دیدمش ۱۶ سالم بود و اون ۱۴. همون لحظه اول حالم یه جوری شد ولی اصلا خودمو نمیفهمیدم. اون یک سال جهشی خوند و بالاخره طوری شد که هم مدرسه ای شدیم.
به هوای اینکه همسایه ایم و عصرها با هم میرفتیم خونه، بعد مدرسه با من و دوستام همه جا میومد. حتی سر قرار با دوست پسرای رنگاوارنگم. همون موقع ها بود که حس کردم با پسرا گرم نمیشم.
اولین باری که با پسری تنها شدم ۱۸ سالم بود. عید به هوای کنکور مونده بودم خونه. مامان بزرگم خیلی بهم سر میزد ولی اون روز سرش شلوغ بود. بالاخره دوست پسرم حامد و دعوت کردم بیاد پیشم.
خودمم دقیق نمیدونستم دنبال چیم. ولی حس‌میمردم می خوام به خودم ثابت کنم مشکلی تو رابطه برقرار کردن نداشتم. وقتی اومد یکم حرف زدیم و چرت و پرت گفتیم و کم کم دیدم چشماش گرم شد. آروم دستشو به بازوهای لختم میکشید و به لبام نگاه می‌کرد.
ولی من هیچ حس‌خاصی نداشتم. رگه های قرمزی که سفیدی چشماش و پر کردن واسم جذابیت نداشت. وقتی به آبی چشاش نگاه میکردم به جای دریا تو خلع غرق میشدم. کم کم از دست زدناش چندشم شد و پسش زدم. اول کمی‌ اصرار کرد و بعد هم دعوا.
اون روز بعد از اینکه حامد با شکوندن یه گلدون و کوبوندن در تنهام گذاشت، با صدای لرزون به گیسو زنگ زدم. دیگه مطمئن بودم حسی به هیچ پسری ندارم و هرچقدرم خودم و مجبور کنم نخواهم داشت.
وقتی گیسو اومد کنارم رو تخت دراز کشید و سعی کرد با حرفاش دلگرمم کنه. اون فکر می‌کرد از دعوام با حامد گریه میکردم ولی من فقط به یه چیز فکر میکردم. گناه.
درسته خانواده مذهبی نداشتم ولی اونقدری شورشی نبودم که تاثیرات دین و جامعه تو تک تک سلول هام نباشه. از گناهش میترسیدم. از تنبیهش. از خدا. از آتیش جهنم.
اون وسط کم کم با نوازش های گیسو آروم شدم. گریم قطع شد و فقط بی صدا بهش‌خیره شدم. به مشکی چشماش. با خودم فکر کردم چقدر این مشکی ها واسم خاص‌بود. چقدر حسشون با چشمای آبی حامد فرق داشت. چشمای گیسو دریا نبود ولی هنوز منو غرق می‌کرد.
اون روزم بی اختیار خم شدم و لبای گیسو رو بوسیدم. اول کمی‌گیج نگاهم کرد. بعد یکم با اخم. بعدم با خشونت از جاش پاشد و مثله حامد درو کوبید و رفت. رو تختم نشستم و به خودم تو آینه رو به روم نگاه کردم. به چشمای آبیم. از خودم بدم میومد. و از حامد. مطمئن شدم آبی واسم رنگ تنفره. و مشکی… مشکی‌رنگ عشقه.

مریم؟ مریم؟؟
به خودم اومدم و فهمید خیلی وقته بی حرکت به بالا تنه لختش خیره شدم. دستاشو گذاشت رو شونه هامو کشیدم بالا تا پاهای خمیدم صاف شه. قدم کمی ازش بلند تر بود تا حدی که نفسام صورتشو قلقلک بده و لبخند رو لباش بشونه.
فکر کردن به گذشته همه شهوتمو پرونده بود. حسم سورئال بود. بعد از این همه سال دوباره تو دستای من…
دستاش رو گونه هام نشست. آروم آروم نوازشم میکرد. بوسه ظریفی رو گونه چپم نشوند و تو گوشم زمزمه کرد: میدونی چند ساله منتظر امروزم؟
دلم لرزید. نفسام تندتر شد و بیشتر بهش چسبیدم. وقتی کمر لختشو به دیوار سرد فشار دادم آه کوتاهی کشید. سرم رو شونش بود. کل بدنمون مماس. حس میکردم اگه تماسم یه لحظه باهاش قطع شه از خواب بیدار میشم.
با صدای بغض داری گفت: ببخشید رفتم.
رفت. رفت. داشت میرفت؟ کجا؟ تازه یادم اومد. آره رفت. گیسو بعد از اون روز رفت. اول از همسایگیم و بعد از چند ماه بی محلی تو مدرسه به خیال خودش از زندگیم. ولی خبر نداشت بعد از اون روز چشمای من جز مشکی رنگی ندیده بود. مشکی همیشه اونجابود. مشکی‌هیچ وقت نرفت.
انگار این خطای آخرو بلند زمزمه کردم. بیشتر‌خودشو بهم چسبوندو سرشو کرد تو موهام.
همیشه دوست داشتم موهام مثل تو خرمایی باشه.
ازش کمی‌ جدا شدم. دستامو تو موهاش کردم و سرشو کمی عقب کشیدم.
تو بیخود کردی. تا مشکی گیسوت هست خرمایی میخوای چیکار.
لبخند بزرگی زد که هوسمو برگردوند. بی اختیار خم شدم و لباشو کشیدم تو دهنم چشماش‌و بست و آه گفتنش تو بوسمون گم شد.
لب پایینشو و مکیدم و کشیدم. آروم لیس‌زدم و بعد یه گاز کوچیک. بیشتر به خودم چسبوندمشو و دستمو انداختم پشت کمرش تا گره سوتینشو باز کنم. ازش جدا شدم و خودش سوتینو از شونه هاش انداخت رو زمین.
مسخ شدم. عقب عقب رفتم و بدون اینکه لحظه ای نگاه ازش‌بردارم کمی پریدمو رو میز نشستم. دستمو دراز کردم سمتش. همونطور که دستشو تو دستم میذاشت گفت: مریم نمیدونی‌تو این سالا چی‌کشیدم.
بی اعتنا به حرفاش کشیدمش جلو و پاهامو دورش حلقه کردم. اعترافاش واسم مهم نبود. این همه سال تو نبودش سوختم ولی اون روز میخواستم تو بودنش بسوزم.
ادامه دارد…

نوشته: ه.الف.آرام

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها