داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عاشقانه ای در دل تاریکی (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

سلام دوستان قسمت اول با توجه به نظرات خوب شما تصمیم گرفتم ادامه بدم
داستان گی هست
درباره یک زوج واقعی
داستان هم واقعیه
امیدوارم لذت ببرید
شامل صحنه سکسی ****

کاملا تصمیم گرفتم دیگه جواب مرصاد را ندم
اما یک روز صبح با صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم
یه شماره ناشناس بود
+الو سلام بفرمایید
_سلام جناب خوبین شما ؟!
+سلامت باشید ممنون درخدمتم
_راستش،مرصاد تصادف کرده منم یکی از دوستاش هستم
شماره شما را از گوشی مرصاد برداشتم
چون فکر کردم با شما خیلی راحته بیشترین پیام ها و زنگ هاش با
شماست
حالش خیلی بده همش اسم شمارا میارع
میشه بیای ؟!
+چی…چیییی…چی گفتین شما تصادف چیه چجوری اخه
_والا گفتن با موتور با سرعت زیاد رانندگی میکرد بعدش تصادف کرده و ضربه به سرش خورده
+واااااااااااااااااییییییی نهههههه خدایا
میشع ادرس بدین من بیام
_بله ، بله چراکه نه لوکیشن میفرستم براتون
+ممنون
و پایان مکالمه
خدایا بازم من
خدایا بس نیست
چرا مرصاد من
چرا اون
خدایا مرصاد من چه گناهی داشت اخه
_مرصاد تو ایهان میفهمی چی میگی ؟!
+اره مرصاد من ،من ازش فاصله گرفته بودم که اتفاق براش نیوفته
_اما الان که میبینی چیشده
همش بخاطر توعه آیهان
بخاطر تو
+نه من نمیتونم به مرصادم آسیب بزنم
_نمیتونی الان داره میمیره
داره میمیره
گریه ،گریه و گریه تا پیام اومد برام
لوکیشن جاییی بود که مرصاد الان اونجا بود
خدایا
سریع و بدون معطلی از خونه زدم بیرون و اشک میریختم

ماشین ،ماشین از کجا بگیرم
اهان زنگ میزنم به داداش کیان
_الو دادااااااااااااش کجایی تروخدا زود بیا خواهش میکنم
+سلام آیهان چیشده چته چرا گریه میکنی
_داداش نپرس فقط بیا
+باشه اومدم ،بیام در خونتون دیگه
_اره دادااااااااااااش فقط سریع
+باشه اومدم
منتظر بودم تا دادااااااااااااش کیان بیاد
خدایا یعنی مرصاد حالش چجوریع
اون پسره که زنگ زد گفت خیلی بده
یعنی اتفاق بدی افتاده
خیلی احمقه تو این حال هم اسم منو به زبون میارع
چرا این کار را باهاش کردم
چرا اخه
بوووووووووقققق
_ایهان کجاییی ؟!
+سلام داداش هیجا فقط سریع بریم به این آدرس
_باشه پسر سوار شو بریم

سوار ماشین شدم و گوشیمو دادم به داداش کیان و اون از روی لوکیشن رفت
رسیدم دم در خونه
با داداش کیان خداحافظی کردم
رسیدم همون پلاک خونه
در زدم و بدون هیچ صدایی در خونه باز شد
با عجله بدو بدو
مثل بچه هایی که کتک خورده باشن سریع رفتم جلو در سالن
که مرصادمو دیدم
چشام که بهش افتاد خیالم راحت شد
سالم بود
اما درجا زانوهام شل شد افتادم جلو در سالن و زار زار گریه کردم
مرصاد منو دید بدو بدو اومد بغلم کرد
و منم هی مشت میکوبیدم روی سینش
+مرصاد خیلی بدی ،احمق
میدونی چی کشیدم ،میدونی چجوری این راه را اومدم میدونی چقدر فکر بد کردم
_ایهان ببخشید میدونم اشتباه کردم فقط میخواستم ببینمت جواب تلفن و پیام هامو نمیدادی راه دیگه ای نداشتم
+توجیح نکن کارتو ،خیلی بدی احمق عاشقتم میمیرم برات
نمیفهمی واقعا خری
_خب لعنتی منم حرفم همین بود
منم عاشقتم ولی تو تا بهت گفتم فرار کردی
+چیکار میکردم
اینجا ایرانه کسی مارا درک نمیکنه
کسی نمیفهمه
انگشت نما میشیم
_درک نکنه ما همو داریم برای هم دیگه می‌جنگیم
حرفاش مثل مسکن بود
راست میگفت ما باید به فکر همدیگه باشیم نه حرف بقیه

_ایهان من میخوامت پسر عاشقت شدم میفهمی این مدت که نبودی ،هر روز ارزوی مرررر
جلو دهنشو گرفتم و پریدم بغلش
+دیگه این حرفو نزن ،
از جلو در بلندم کرد ،منو تو بغلش گرفتو برد داخل خونه
_خب ،توله چیشدع آشتی شدیم
+قهر نبودیم که آشتی بشیم
_خب قراره که چیکار کنیم ؟!
+چیکار ؟!
_عاشقتم،میخوام که بشم مرد زندگیت
ایا بهم افتخار میدی ؟!
+اممممم،نه
_دلمو شکوندی اصلن قهرم!
+واقعا بیا اینجا ببینم
بغلش کردمو و سرمو گذاشتم رو سینش
صدای تالاپ و تولوپ قلبش قشنگ ترین ریتم زندگی بود
_ایهان خوبی ؟!
+عاره عالیم
_ببخشید
+اشکال نداره نفسم

+ایهانم حالت خوبه ؟!
_عارع عالیم
+ببخشید
_اشکال نداره
فقط دیگه این کار هارا نکن
+باشه نفس مرصاد توهم قول بده دیگه اینجوری ازم فاصله نگیری
بخدا حسم بهت واقعیه ،دوست دااارم اولش فکر میکردم یه حس زود گذره اما بعد هاااا فهمیدم نه مثل اینکه عاشقت شدم
_عاشق من اخه چرا ؟!😂
+چون چشات منو جذب کرد ،معصومیتت ،اخلاقت ،بچه بازیات ،شیطنت هات ،خنده هات همشون برام خاصن
_مرصاد ،ولی من میترسم!😞
+ترس از چی و برای چی ؟!
_مرصاد تو خانواده منو نمیشناسی همین جوریشم بابام باهام سر جنگ دارع ،منو یه اشتباه بزرگ تو زندگیش میبینه اصلن نمیدونم چیکار کنم و اگه بفهمه با تو رابطه دارم!
+آیهان اگع تو چیزی نگی کسی نمی‌فهمه و منم نمیزارم اتفاقی بیوفتی

(بازم از اون حرف های مرفین مانندش گفت اصلن هر وقت دهن باز میکرد انگار آرامش بهم تزریق میکردن)
_میدونم !
+خب پس دیگه خیالت نباشه
_چشم
وایییییی ساعت چنده ؟!
+شیش و نیم
_مرصاد ،دیرم شده بخدا منو میکشن
+عه مگه اینکه من مرده باشم ؟!
_چطور ؟!
+هنوز منو نشناختی بدو بریم
_کجا؟!
+مگه دیرت نشده ؟!
_اره
+مگه نمیخوای بری خونه ؟!
_هوووووف اره
+خب پس من عشقمو با موتور میرسونم
_چیییییییی😍موتورم داری!؟
+بله که دارم حالا بلند شو که دیرت نشه
(دستمو گرفت و باهم از خونه اومدیم بیرون منم رفتم کفشامو برداشتم و پوشیدم بعد اقا مرصاد ما با موتورش اومد یه موتور خوشگل و خفن و رنگ قرمز خدایا خیلی باحال بود خلاصع از حیاط زدیم بیرون و موتور روشن شد منم سوارش شدم و اقا مرصاد شروع کرد به حرکت کردن اولش خوب بود اما بعدا هی سرعتش زیاد میشد و از اونجایی که من میترسم هر چی این اقا بیشتر گاز میداد من بیشتر میترسیدم کع بیوفتم حلقه دور کمرشو که با دستام درست کرده بودم لحظه به لحظه تنگ تر میشد
خوشحال بودم میخندیدم بلاخرع یه تکیه گاه دارم کسی که به فکرم باشه کسی که منو همین جوری که هستم دوست داره
خیلی‌ حس قشنگیه!
خدایا ازت ممنونم در همین حال هم که پشت موتور نشته بودم و مرصاد را مثل بچه گربه ها بغل کرده بودم یهو از حرکت ایستاد)
+خب آیهان خان ما به مقصد رسیدیم!😍
_واییی خدایا شکرت سالم رسیدیم 😂,
+دست شما درد نکنه الان مسخرم میکنی ؟!😞
_ مسخرع واسه چی شوخی کردم
+باشع باشه بیخیال ولی کمرم دو نصف شد چه زوری داری 🤣
_عه خب تقصیر خودته میخواستی اینقدر تند رانندگی نکنی
+اخه دیوونع اگع تند حرکت نمیکردم که این بغل تو نصیبم نمیشد
_,😂 باشه جناب محترم برو دیگه منم میرم بالا
+اول کرایه من بعدش میرم
_کرایه!؟
+بله کرایع
(لپشو آورد سمتم و منم دوهزاریم افتاد و یه بوس رو لپش کاشتم)
+, اخیش شارژ شارژ شدم فعلا عشق خل و چل من
(خدایا این پسر چقدر خاصه اخه چرا اینقدر جذابه برام ،داشتم دور شدنشو نگاه میکردم و تا جاییی که چشمم خورد دنبالش کردم تا قشنگ از جلوی چشمم رفت ،یعنی واقعاً این سری نوبت من شد
یعنی قراره بخندم خدایا مرسی واقعا ممنونم)
(با چهره ای پر از خوشحالی رفتم تو خونه آرمان منو دید شیطونیه واسه خودش)
_سلام دادااااااااااااش جون خودم!؟
+,سلام آرمان من سلام نور و امید من چطوری
_من که خوبم دادااااااااااااش ولی تو بهتریا
+بسه بچه پرو نشو باز بهت رو دادم ؟!🤣
_باشه چیزی نگفتم که بیا میوه میخوری ؟!
+نه خودت بخور فعلا
(دوان دوان به سمت اتاقم حرکت کردم چشمم به ساعت افتاد هشت و نیم بود سرمو رو بالشت گذاشتم و چشامو بستم ،ا‌وه شت لعنتی کی صبح شده)
+مامان
مااااامااان
آرمان دادااااااااااااش
عه اینا کجان چرا جواب نمیدن
(رفتم تو آشپزخونه تا یه چیزی بخورم که چشمم به نامه روی یخچال افتاد)
_ایهان جااان سلام مامان منو و بابا و آرمان رفتیم خارج شهر فکر نکنم تا فردا هم برگردیم مراقب باش
+خب بخاطر همینه که جواب ندادن ،الان چیکار کنم ؟!
امممممم مرصاد 😍
(گوشیمو بر میدارم و یه پیام به مرصاد میدم)
+مرصاد میگم امروز میتونی بیای خونه ما کسی نیست منم تنهام ،
_اولن سلام
دومن واییی چرا نیام منو و عشقم تو خونه چه حالی بده
+اولن حال یعنی چی
دومن منتظرم پس بیا
(و گوشی را میندازم یه طرف و میرم یه دوش میگیرم و مثل همیشه ست تاپ و شلوارک سفید و مشکیمو میپوشم
داشتم موهامو خشک میکردم که صدای زنگ در اومد)
+,کیه ؟!
_مرد ایهانم
+بفرمایید
_سلام مرد من خوبی شما
+سلام توله بیا بغلم ببینم واییییی چقدر دلبر شدی توله 😍
_اخخخخخ مرصاد ترکیدم وایییی چرا اینجوری فشار میدی بیا تو
+,واییی چه خونه قشنگی
(هر دو میریم رو مبل میشینم و مرصاد هی خودشو بهم نزدیک تر میکنه و پشت گوشم میگه
+الان وقتشه
_,وقت چی ؟!
که لباشو میچسبونه رو لبام
وایییی خدا چه طعمی شیرین مثل عسل
لبام قفل لباش میشه هردو از خجالت چشامونو میبندیم
مرصاد با دوتا دستش سرمو میگیرع و هی منو به خودش نزدیک تر میکنه در حین لب گرفتن لباسامو در میاره و من تنها با شورت کنارش نشستم که لبامو از لباش جدا میکنم
+چیشده آیهان خوشت نیومد ؟!😞
_نه،نه،اینجوری که فکر میکنی نیست من میترسم
سرشو دوباره میاره پشت گوشمو بهم میگه از چی میترسی بهم اعتماد کن
منم ناخواسته شل میشم و خودمو میسپارم بهش
بغلم میکنه و از زمین بلندم میکنه
+خب اتاق عشقم کجاست
_سمت راست در اول
میریم به سمت اتاق ،خجالت میکشیدم انگار تازه ازدواج کرده باشم و دارم میریم حجله
در اتاق باز شد
و مرصاد رفت تو اتاق
و جلو تخت ایستاد و منو پرت کرد روش پیرهنشو در اورد و دوباره اومد سمتم
روم خیمه زد و دوباره لب گرفتن از لبای عشقم
پیش اب من راه افتاده بود
مرصاد لبامو ول کرد و کم کم و با حوصله کل تن منو کشف میکرد گردنمو بوسید ،رفته رفته و
وجب به وجب میرفت پایین
+این بدن بلوری امروز قراره مال من بشه!😍
همین جوری بدنمو لمس میکرد و تا سر حد مرررگ منو مست میکرد

دریییییییییییییییییییینگگگگگگگگگگگگگگگ

وایییی
چیشده
الارم گوشیه
ساعت هفت صبح
واییی چرا من خیسم
پتو را میزنم کنار و بله
ارضا شدم
لعنتی همش خواب بود 😂😂😂😂❤️

ادامه…

نوشته: شاهزاده تاریکی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها