داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

شرمنده نیستم

بگذار هرچه مي خواهند بگويند: فاحشه، روسپی، جنده … بگذار خرابی های جامعه را به گردن من بیندازند. اگر با مقصر کردن من وجدانشان سبک می شود بگذار بشود. آن را که حساب پاک از محاسبه چه باک. در هر حال من از این که با بنده خدایی می خوابم شرمنده نیستم. موقع کار تمام حواسم پیش اوست تا از سرویسم راضی باشد. و لذت می برم، هم با جسمم هم با روحم به خاطر بخشیدن لذت به دیگری. شرمندگی مال کسی است که وقتی با جفت قانونی خود می خوابد توی رویاهایش با یکی دیگر است، یکی که حسرتش به دلش مانده. من حسرتی نیستم.
میل جنسی که به سراغم آمد مثل هر دختر بالغی پسر یا مرد جذاب توجهم را جلب مي کرد. توی آینه که به اندامم خیره می شدم یا وقتي به بدنم دست می کشیدم هوس زبانه می کشيد. این یعنی جاذبهء جنسی هم داشتم، نه کمتر از همجنسان خودم. در ضمن کشف کردم لزبینی می تواند با لخت ایستادن مقابل آینه شکوفا شود!
وقتی دیدم خواستنی هستم به خودم گفتم معطل چه هستی؟ دل به دریا زدم و به نزدیک ترین پسری که دوروبرم بود یعنی پسرخاله ام راه دادم. از اخرین باری که با او دکتر بازی کرده بودم سالها می گذشت. همان موقع هم حس می کردم بیشتر از حد با پایین تنه ام ور می رود. گاهی هم روی بدنم دراز می کشید و ادای کشتی گرفتن در میاورد و در این حال فشار چیزی را زیر شکم و بین پاهایم حس می کردم. خوشم میامد. من هم که سوارش می شدم همان کار را می کردم.
طولی نکشید که شبها بدون فرو کردن انگشت در واژن خوابم نمی برد. تجربهء اول با پسرخاله که جوان رعنایی شده بود مزه داشت! به زودی چشمم مردی در همسایگی را گرفت. باتجربه بود و در عشقبازی طولانی مزهء ارضا شدن کامل را به من چشاند. فایدهء تنوع را همانجا فهمیدم! در مدتی کوتاه تنوع بیشتر شد. طبق روال سنتی بايد خودم را به یکی که شوهر آینده ام می شد محدود می کردم. نتوانستم. از خودم می پرسیدم چه کسی این قانون ضدِ آزادی را وضع کرده؟ جواب قانع کننده اي نبود. عقلم مي گفت اجدادمان درست تر عمل می کردند! ناچار از خانواده کنده شدم.
دست خودم نبود. پُلي آموري یا چند معشوقی به نظرم طبیعی میامد. با هر که خوشم می آمد قاطي مي شدم. جوان، جاافتاده، هیکلي یا لاغر. پارتنر ورزیده تو را در میان عضلاتش ذوب می کند. حریف لاغر ولي با جنب جوشش توی رختخواب کولاک مي کند! يکي دست به جيبش بهتر است و هردفعه با هديه مي آید. مي شود دست رد به سينهء چنین دون ژوانی زد؟ يکي خوش سروزبان است و بعد از دور اول، گرم صحبت و خنده، نمي فهمي چطور به دور دوم رسيدی. اما قیافه، اندام و خود سکس به کنار، با کسي که نتوانم صميمي شوم نمي خوابم. اين را همان اول از نگاهش مي فهمم.
گفتن ندارد که این کار فقط برای لذت نيست براي امرار معاش هم هست. کار بدی می کنم که پول مي گيرم؟ یعنی اگر مجانی بود اشکالی نداشت؟ هرطور دلت می خواهد فکر کن، از نظر من معاشقه با بنی آدم، همجنس و غیر همجنس، نه تنها بد نیست بلکه هزار بار شرف دارد به خیلی از کارهایی که منتقدان ما می کنند یا نمی کنند تا وضعِ اسفبار موجود و زندگی نکبت بارشان کش پيدا کند.
خوشا به آن دورانی که رابطهء جنسي مُهر مجاز و غيرمجاز یا برچسب حلال و حرام نمي خورد. به گردن کسی طناب نمی انداختند که این اختصاصي است بقیه ناخنک نزنند. انسانهاي اولیه، پناه برده به هم از قهر طبیعت، آنقدر شعور داشتند که به خاطر حسادت جنسی به جان هم نيفتند. در کُلُني، هر کس به سکس نیاز داشت می توانست با هرکه آماده بود جفت شود. این ادعای من نیست، تحقیق ديرين شناسان است که از جمله در کتابSex at Dawn (روابط جنسی در سرآغاز) هم آمده. آن شعور کجا رفت؟
“تمدن” در اولین قدم “پيشرفت” خود برچسب هايي مثل فحشا و گناه را ابداع کرد بی آنکه راه حلی داشته باشد برای فرد بالغي که به هر دلیل راهی “مجاز” برای رفع نياز جنسي پيدا نمي کند. پلید دانستنِ رابطهء جنسی طوری جا افتاد که امروز هم کارگر جنسی تصور مي کند کارش بد است. با شرمندگی دلیل کارش را فقر، گرسنگی و مشتي دلیل پوچ دیگر می داند. برای این سوال هم که چرا همهء فقیر گرسنه ها اینکاره نمی شوند جوابی ندارد. در مورد من هم هیچکدام این “دلیلها” نبود.
شغل معلمی کفاف زندگی را نمی دهد. همیشهء خدا بدهکاری. وقتي خواستم کارم را عوض کنم نمي دانم چرا فقط گزينهء کار جنسی جلوي چشمم آمد. عقل و منطق می گفت وقتی بزرگترین تفریح تو سکس است چرا از همان تفریح پول در نیاوری؟ مگر پول گرفتن ماهيت سکس را عوض می کند؟
نمی دانم عقلم بود که طرز زندگی ام را مشخص می کرد یا برعکس. در هر حال تصمیمم را گرفتم. از طریق یک مددکار اجتماعی با چند “تن فروش” که به آنها مشاوره می داد ارتباط گرفتم. یک کار تحقیقی را بهانه کرده بودم ولی هدفم این بود که راه و چاه حرفهء جدید را از آنها یاد بگیرم. اولین چیزی که فهمیدم اهمیت ایمنی بود و سلامت جنسی. فهمیدم بهتر است مشتری را به خانهء خودم ببرم، با او به ناکجایی نروم که معلوم نیست چه در انتظار است. ولی اول باید مشتری پیدا مي کردم. چندتايي مشتری از طریق همین “تن فروش ها” گیرم آمد. شماره تلفن مشتری های خوبشان را گرفتم به بهانهء مصاحبه برای تکمیل تحقیقم. بعضي از آنها سر نخ مشتريهاي دیگری هم شدند. بعضي پارتنرهاي قديمي هم شغل جديدم را به رسمیت شناختند و سرويس پولي را قبول کردند.
ابتدا کار ساده اي به نظر می رسيد ولی ساده نبود. مجبور شدم دو بار خانه عوض کنم. طول کشيد تا فوت و فن کار را یاد بگیرم. حالا مشتری را با خودم به خانه می برم و تاکید می کنم که آدرسم را به کسی ندهد وگرنه هرری!
اوایل دنبال آدمهای پولدار بودم ولی اغلبِ آنها پرتوقع یا عوضی از آب در آمدند. خرپول ها فکر مي کنند تو را خريده اند. مثلا” دلشان می خواهد تورا مست کنند، برایشان لخت برقصي و از تو فيلم بگیرند. يا کارهاي عجيب ديگر. با خلق و خوي من جور نبود. دور اين تيپ مشتري را قلم گرفتم.
باید فهمیده باشی که دوست لز هم دارم. ترنس را هم اضافه کن. بودن با آنها به من آرامش مي دهد. لازم نيست ياداوري کنم که کار جنسی چقدر سخت است. با کسانی طرف می شوی و در شرایطی قرار می گیری که قابل پیش بینی نیست و این، آمادگي زیادی می طلبد. باید همیشه تر و تمیز باشی. آرایش، اپیلاسیون، لباس مرتب، رژیم و بدنسازی، وقت و انرژي می برد. در ضمن، کارِ مداوم خسته می کند. تفريح با دوستان لز و ترنس که ذاتا” خوی احساسيِ گرم و ملایمی دارند به روح و جسمم فرصت بازسازی می دهد. در ضمن، کار جنسی آنقدر درامد ندارد که بتوانم زود خودم را بازنشسته کنم، باید با بدنم مدارا کنم تا بتوانم سالها کار کنم.
کار پر تنشی است. باید حواست باشد گیر اوباش و مست ها و پليس نیفتی. باید مواظب باشی حامله نشوی. باید مراقب بیماریهای مقاربتی باشی. با مشتری طي مي کنم: بدون کاندوم ممنوع! بوسیدن نداریم! ساک زدن و لیسیدن هم! مشتری اگر تب داشته باشد با او نمي خوابم. اگر مشکوک به امراض مقاربتی باشد دست به سرش مي کنم. هرکه باشد بايد خودش را بشوید.
مثل اغلب زنها به نزدیکی از عقب تمایلی ندارم ولی با علاقهء مشتری های خوبم چه کنم؟ هيچ، نرخ بالایی برای آن می گذارم که کمتر هوس کنند! و اگر بخواهم زودتر از دستشان خلاص شوم با صداهای تحریک کننده تخلیهء جنسی را جلو می اندازم! تازه بیشتر هم حال مي کنند!
یادم رفت بگویم که شوهر هم دارم، عقدي که نه. یکی از مشتری هایم بود. اولين بار که آلتش را ميان پاهايم حس کردم چشمهايم گرد شد. طول کشيد تا همه اش را توی بدنم جا دادم. یک ذره هم جای خالی نماند. اِندِ لذت جنسي بود. پاهايم را دور بدنش حلقه کردم. طوري به او جوش خوردم که هرکول هم نمي توانست جدايمان کند. تو مي تواني از همچين جفتی چشم بپوشي؟ از او پول نگرفتم که هیچ، از دل و جان به او حال دادم. عاشقم شد و شد مشتری دایمی، بدون کاغذبازي. البته که با کارم مخالفتی ندارد، می داند که تنوع جزو زندگي من است. به تازگي محل کارم را جدا کرده ام. می خواهم بچه دار شوم. من عاشق بچه هام. پدرشان می تواند هریک از جفتهايم باشد. واقعا” فرقی نمی کند. درست همانطور که برای اجداد اولیه ام فرقی نمی کرد. البته به بچه هايم از کارم نخواهم گفت. آنها که مثل من فکر نمی کنند، فکر آنها را جامعهء ظالمي شکل مي دهد که اسارت جنسی را قانوني کرده. جامعهء ایدآل من همان جمعیت هاي کوچک بشر اولیه است. کاش مي شد چند هزار سال برگردم عقب و توی غار زندگی کنم، در سپیده دم تمدن که رابطهء جنسی، مثل نفس کشیدن و خوردن، شرطی جز میل دو طرف نداشت.

نوشته: مدوزا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها