داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

شب سراب

مثل تمام شب های این دو سالی که گذشت با بی میلی و ناراحتی در خونه رو باز کردم. اما این بار از هر روز ناراحت تر بودم آخه شب سالگرد فوت بهنام (همسرم) بود که بعد از سه سال زندگی مشترک توی یه تصادف از پیشم رفته بود. داشتم فکر می کردم که فردا صبح زود برم سر خاکش مرخصی هم گرفته بودم. دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت واسه همین ترجیح دادم برم بخوابم. دراز کشیدم… وای که چقدر جاش خالی بود. اشک توی چشام جمع شد و بغضم ترکید انقدر گریه کردم تا خوابم برد، یه دفعه با صدای چرخش کلید داخل قفل در ورودی از خواب پریدم. توی خواب و بیداری رفتم سمت در هنوز اشکام خشک نشده بود. وقتی جلوی در رسیدم خشکم زد… مات مونده بودم، مگه می شد؟ بهنام بود که مثل همیشه خندان اومد توی خونه. وقتی من رو با اون چشای پف کرده و مبهوت دید، تعجب کرد و پرسید چرا گریه کردی خوشگل من؟ بهش خیره شده بودم و جواب نمی دادم، دوباره گفت: مگه جن دیدی؟ گفتم: آخه تو دو ساله از پیش من رفتی، مگه می شه الان اینجا باشی، من قرار بود فردا بیام سر خاکت… خندید و گفت: چرا مزخرف می گی خواب دیدی باز؟ گفتم: چی؟ خواب؟ یعنی همش یه کابوس احمقانه بود؟ وای خدایا!! و بعد پریدم تو بغلش و شروع کردم به گریه کردن این بار اشک شوق روی گونه هام سرازیر بود. بهنام که دید این قدر هیجان زده ام منو از زمین بلند کرد و بوسید و به اتاق خواب برد و روی تخت خوابوند. خودش هم کنارم دراز کشید و گفت : دیگه گریه نکن عسلم، بسه تموم شد. ولی من هنوز نمی تونستم جلوی اشکامو بگیرم. بهش گفتم: آروم میشم عزیزم، الان آروم میشم. بهنام شروع کرد به بوسیدن گونه هام و سعی کرد آرومم کنه کم کم داشتم سرحال می شدم و دیدم بهنام داره با لباش اشکام رو پاک می کنه سرم رو چرخوندم و لبم رو روی لبش گذاشتم، حالم بهتر شده بود و می تونستم پیش بینی کنم که یه سکس عالی و رمانتیک در انتظارمونه. سریع لباسام رو درآوردم و با کمک بهنام لباسای اون رو هم درآوردم و شروع کردم به خوردن لب هاش. بعد گردنش رو لیسیدم و گوشاشو. دیگه هر دومون حسابی حشری شده بودیم. سینه اش رو می بوسیدم و می مکیدم که بهنام با لحن شهوتناکش گفت: برام ساک بزن، می خوام عمرم . منم که می خواستم بیشتر حشری بشه به جای خوردن آلتش نافش رو می لیسیدم و رون هاشو می خوردم وقتی دیدم حسابی آماده شده رفتم روش طوری که الت من بالای سرش باشه و آلت اون زیر صورت من و شروع کردم به خوردن و اونم مال منو می خورد، نفسام به شماره افتاده بود… آلتش رو تا جایی که می تونستم توی دهانم می کردم، راستش نمی دونم طولش چقدره چون هیچ وقت خط کش نذاشتم اندازه بگیرم اما می دونم نه بزرگه و نه کوچک… دیگه هر دو حسابی از خود بی خود بودیم که بلندم کرد و منو خوابوند روی تخت و آلتش رو بایه فشار کوچیک فرو کرد داخل واژنم یه آه از سر لذت کشیدم و بهنام شوع کرد به تلنبه زدن… دیگه صدام در اومده بود و داشتم ارضا می شدم… یه دفعه از خواب پریدم و دیدم روتختی رو بغل کردم و دارم به خودم فشار میدم. هیچ کس توی اتاق نبود، من بودم و تنهایی خودم…

نوشته: shideh5

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها