داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

سکس پر درآمد

تهران رو همیشه دوست داشتم و از اردبیل فراری‌ .
اینجا کلان شهر عجیبیست تمام زندگی آدم همان جوری عیان میشه که خودش بخواد بروز بده و کسی کاری نداره کی بودی کی هستی و از هرکجا به چه دلیل اومدی.
مادرم دلتنگی میکرد که برگرد و یسری به پدر پیر و خواهرای وامانده ات بزن. یه بار واقعا کم آوردم و سرش داد زدم گفتم مامان جان خواهشا ولم کنید دست از سرم بردارید هق هق پشت گوشی گریه میکردم و شاکی بودم از شهرم از مردمش و از خانواده ام. خانواده ای که برام آبرو نذاشته بودن. اون از مادرم که جون پدرم شبها نگهبان یه جایی بود و شبکار بارها پیش اومد خودم مردهای بکن رو توی خونه میدیدم و همین کاراش باعث شد سه تا خواهرم رسما فاحشه بشن و به قولی مادرو ببین دخترو بشناس همون لعنتی باعث و بانی خواهرام شد.
پدرم که یه منبع درآمد بود و بس مگه جرات میکرد توی خونه به دخترا و بخصوص مادرم لام تا کام چیزی بگه درجا با لگد کتک بجونش میفتادن.
منن که انگار تمام کوچه پس کوچه های اردبیل دهن وامیکردن تا قورتم بدن. با بدبختی یه دیپلم گرفتن و بعدش بواسطه جنده بازیهای مادرم یه مدرک معدل کارشناسی دکور و تزینات داخلی ساختمان.
اینجا ولی هیچکس منو نمیشناخت. دلال بنگاه بودم بیشتر اوقات توی بنگاه های میدان مادر بودم و پادویی میکردم قدم کوتاه ۱۵۷ قدمه موهای فرفری دارم و البته تقریبا چهارشونه.
تمام بکنهای من اهل تهران بودن و حقیقتش ازینکه زیر کیر تهرونیها میخوابیدم لذت خاصی برام داشت تا یه روز یکی از همشهریام که ازون زرنگای روزگاره و مادر خودشم با دوز و کلک میگاد اومد پیشم و گفت یه پراید خریدم و دیگه کارگری نمیکنم. بیا کنارم توی ماشین غروبها بریم کوس و کون تور کنیم. واقعا نمیدونم چرا منو انتخاب کرد چوک خودش صدها بار منو کرده بود و هر وقت میرفت اردبیل سیر دلش مادر و خواهرامو میکرد و ازونجا برای من اگه چیزی میفرستادن میاورد و همیشه هم به صراحت نیگفت چه کار باهاشون کرده ولی خب من جرات نداشتم چیزی بگم .
لامصب عجیب بود هر روز دختر سوار میکرد و جلوی دخترا منو وادار میکرد نوکریشو بکنم و میگفت این گوزوی مادر جنده ماشینمو برده کوبونده مجبور بدون ماشین طاقت نمیارم امروز این پرایدو برداشتم دخترا هم رفتار منو میدیدن حرفاشو باور میکردن.
فرقش این بود همیشه پول میکشید دز دخترا همیشه هم با هر دختری رفیق میشد فورا میگفت فردا روز تولدمه و ازشون کادو میگرفت. تا اینکه یه روز دختری بنام مرجان سوار کرد سر میدان جمهوری و دختره معتاد بود و طلب پول کرد لامصب خیلی خوش اندام بود قدو قواره اش از من بلندتر بود و البته لاغر اندام.
دوستم گفت پول بدم باید کامل شب پیشت بخوابم مرجان گفت پس بریم خونه چون من با دایی حمیدم زندگی میکنم ببینم اجازه میده.
ما ارسیدیم و البته تعجب کردیم مگه میشه ازش بپرسه که گفت نگران نباشید خونه مال مادرمه که فوت شده و داییم قبلا پیش ما زندگی میکرد اما بعد فوت مادرم دایی که معتاد صفره پیش من مونده‌ .
پوپک ۳ طبقه اول یه واحد تقریبا قدیمی بود که چنگی به دل نمیزد ما صبر کردیم تا حمید خان اومد یه جوان مجرد ۳۵ ساله که قیافه اش بیشتر بع پیرمردها میخورد.
آروم خجالتی و سربزیر چیزی نگفت کتری رو گذاشت چای دم کنه و گفت مرجان جان خودت هرچی صلاح میدونی. مرجان گفت خوب چه فرقی نمیکنه بقیه یکی دوساعت میموندن اینا شب بمونن . دوستم گفت راستش من نمیتونم بگیرمش ولی این پسره …‌…قدسی هستش و خودشم با خانواده جنده و کسکشن اگه بهش جا بدین و کرایه نده باهات ازدواج میکنه.
خدا شاهده اصلا نمیدونم چی به چی شد که دیدم روز عروسیمه و تنها خاطراتم از نامزدی اینه که هر روز و هر ساعت یکی میومد خونه و با مرجان سکس میکرد منم وظیفه ام این بود بعد هر سکس بدنشو تمیز کنم و حتما باید کونشو حسابی لیس میزدم .
دوستم که شوهر مرجان شده بود ولی مثلا با من ازدواج کرده بود.
درآمد ما بحدی رسیده بود که هر شب و روز بیشتر دو سه تومان کار میکردیم چون من و دایی حمید هم اگرچه کون نمیدادیم کس کشی رسمی راه انداختیم‌ .
یبار دوستای مرجان مست کرده بودن و حسابی من و حمید و مرجان رو گاییدن حمید گریه کرد و یکی از پسرها با کمربند حسابی کتکش زد و به مرجان گفت جنده یبار دیگه بیام این لجن رو اینجا ببینم تیکه تیکه ات میکنم.
فرداش مرجان شرول کرد استاد کار آوردیم یه قسمت از خونه رو برام تیغه زدن و یه توالت که دوش هم بهش وصل کردیم داخل اتاقش بود و خونه حمید جدا شد.
این مساله حدود چهار روز دست و بالمونو گرفت و بعد مرجان گفت از امروز تو روزها برمیگردی بنگاه سرکارت و شبها کون میدی منم فقط روز مشتری سکس میگیرم.
به لطف مرجان که مدان گوشی منو حسابی بررسی میکنه و فهمید صاخب بنگاه مرجانو میخواد باهاش حرف زد آوردش خونه و گفت هر وقت دلت بخواد میتونی بیایی منو بکنی ولی عوضش قدسی پیشته و باید آمار خودش و درآمد و روابطشو کامل بهم بدی که در دم همون لحظه سلمان صاحب بنگاه گفت والا و بالله شوهرت هر روز کون میده به چند نفر و همه هم بهش پول خوب میدن که مرجان خشمش گرفت و حسابی با لگد و سیلی به جانم افتاد بابا پول کون دادنم.
روزگار در گذره اما درآمد ما خیلی بهتر شده و ازون خونه رفتیم دایی حمید هنوز اونجاست توی همان اتاقک و مرجان روزها برای سکس میره خونه قبلی و منم میدان نادر دم بنگاه ها میلولم .
تازگی ماشین خریدیم و من با ماشین خودم میرم بنگاه و مرجان هر موقع و هر ساعات جایی میره تماس میگیره فورا خدمت میرسم.
دیگه هرگز سمت اردبیل نرفتم ولی شتیدن الان مدتیه توی اردبیل هرکسی به دیگری طعنه میزنه میگه پاشو عین … برو تهران کون بده و میلیاردر شو.
یادم نمیاد تنام این سه سال حتی یک شب مرجان توی دهنم نشاشیده باشع ولی زندگیم ازین رو به اون رو شد صاحب خانه و ماشینم و مدام تیپ میزنم .
این حقیقته باور میکنید بهتر باور نمیکنید به تخمم نیست.
اونایی که نواب مرجان ر کردن خوب میدونن راست میگم یا دروغ چون تاتوی مرجان معروفه روی بدنش نوشته پولشو بده بعد بکن تا کاری کنم مدام برگردی‌ .

نوشته: …قدسی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها