داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

سکس من با دختر فمینیست دانشکده

سلام. من یک بسیجی هستم. یعنی بودم. اگرچه هنوز هم دلم به سمت معنویاته ولی سکس با قدرت افسونگریش جوری منو در خودش فرو برده که راه توبه واسم بسته است. نه اینکه از توبه نا امید باشم…نه… واسه اینکه فعلا نمی خوام توبه کنم. اما می خوام اعتراف کنم.
سر کلاس تاریخ هنر بودیم که یه دختر با سویشرت و موهای کوتاه اومد داخل کلاس. قد بلندی داشت سینه هاشم سایز متوسط بود. من نمیشناختمش اصلا همیشه تو دانشگاه جلو دخترا سرم پایین بود و استغفرالله استغفرالله می کردم. ولی این دختر تا توی کلاس بوی عطرش پیچید یه جوری شدم. به دوستم محمد گفتم این دختره کیه؟ محمد گفت همکلاسیمونه دیوونه . تازه دوزاریم جا افتاد دختره کی هست. اسمش آیدا بود. از این دخترایی که فاز فمنیسیم و این کوس و شعرا رو دارن و موهاشونو کوتاه کوتاه می کنن.
استاد درس دادن رو شروع کرده بود و دوباره تاریخ هنر تخمی ای که سه سال توی سرمون فرو کرده بودن رو میخوندیم. یه دفعه آیدا از جاش بلند شد و به استاد گفت : «استاد… تا کی ما باید تاریخ زندگی داوینچی و رامبرانت و پیکاسو رو حفظ کنیم؟… چرا توی تاریخ هنر سخنی از زنان هنرمند نیومده؟ چرا سیر تاریخی هگل داره ما زن هارو سرکوب میکنه ؟ چرا ما هنرمند زن، یا فیلسوف زن نداریم؟ »
استادمون کپ کرده بود. منم کپ کردم. آیدا شجاعت وصف ناپذیری داشت. شجاعتش منو یاد حضرت زینب تو صحرای کربلا انداخت. نمی دونم شاید همین خوانش مذهبی من از آیدا باعث شد بهش علاقه مند بشم. از اون روز کیرم راست شده بود . سه روز پشت سرهم روزه گرفتم ولی کیرم نمی خوابید. نماز شب خوندم ، سفر مشهد رفتم ولی بازم فکر آیدا از توسرم بیرون نمی رفت. تصمیم گرفتم هرجور شده حتی اگه شده باهاش سکس کنم. قصد ازدواج هم باهاش داشتم اما اگه خودمم می خواستم پدر مادرم که مذهبی بودن راضی نمی شدن.
دلم زدم به دریا رفتم که باهاش صحبت کنم. یه روز سرد زمستونی جلو در دانشکده نشسته بودم که آیدا اومد. پا شدم رفتم پیشش گفتم سلام. گفت سلام… به پته پته افتاده بودم گفتم من از شما … که یه دفعه دیدم مسئول نهاد رهبری دانشگاه داره از اونجا رد میشه. گفتم حجابتون… حجابتون… که بعد رفتم عقب و کلی خجالت کشیدم. خیلی ضایع شد. رفتم بیرون دانشگاه و سریع سیگار کشیدم. خیلی بگایی شده بود اما کیرم همونجا بازم راست مونده بود. من از خجالت داشتم می مردم ولی بازم کیرم کوس می خواست. تازه اونم فقط کوس آیدا. اما دیگه آبروم رفته بود . به دختری که فاز آزادی زنان و حقوق زن داره گفتم حجابش رو درست کنه. اینکه کیر من دیگه عمرا بتونه کوس آیدا رو ببینه، حقیقتی بود که من باور کردم اما کیرم نه. همینطور راست مونده بود. که یه دفعه معجزه شد. دیدم آیدا اومد تو خیابون اومد نزدیکم. سیگارش رو در آورد و روشن کرد وگفت به قیافت نمیاد سیگاری باشی. گفتم سیگاری نیستم ولی اعصابم داغون باشه می کشم. گفت چون مجبور شدی جلو رییس نهاد رهبری بهم تذکر حجاب بدی اعصابت خورد شد؟ گفتم آره . گفت آروم باش اون خودش آدم کثیفیه.
خیالم راحت شده بود. حالا دیگه اون سیگار دودش لذت بخش شده بود. دونفری با هم سیگار می کشیدیم و از علایقمون می گفتیم. واقعا جالب بود که تیپمون از زمین تا آسمون فرق داشت اما افکارمون رگه های نزدیکی به هم داشت. آیدا می گفت نظام لیبرال زن رو به یک کالا که ابژه پورنوگرافیه تبدیل کرده و من میگفتم تا مفهوم زن در چارچوب های تعریف شده از رسانه های توده ای هست که غالبا سرمایه گذاراهاش هالیوودی هستن .چاره ای جز این نمی مونه .
خلاصه سرتون رو درد نیارم . ما خیلی جذب همدیگه شده بودیم و توی دوهفته خیلی با هم صمیمی شدیم. لازم به گفتنش هم نیست که کیر من در تمام این مدت راست مونده بود. اما خونه اوکی نبود. به آیدا گفتم آیداجون حقیقتش می خوام لمست کنم. دستش آورد جلو. گفتم نه کلا می گم. خودش فهمید اما جالب بود اصلا پرخاش نکرد . گفت بریم خونه ما. گفتم نیم ساعت دیگه کلاس شروع میشه. گفت «ولش کن . این نظام آموزشی هم وسیله برای سرکوب امیال ما است.» سریع رفتیم سوار ماشین شدیم و به سمت قلهک حرکت کردیم. کیر من به اوج سفتی در یک ماهه اخیر رسیده بود. دوییدیم تا داخل خونه در رو بستیم. دیدیم ای دل غافل مامان آیدا خونه است. گفتم سلام. مادرش گفت سلام. آیدا گفت منتظر چی هستی بیا داخل اتاق. قشنگ کفم برید. مادرش چقدر اوکی بود! رفتیم داخل اتاق سریع لباسای همدیگر رو کندیم. ولی خوب بلد نبودم بند سوتینش رو باز کنم گرهش یه جوری شد آخر پاره کردم سوتینش رو.
چونان گرگی درنده لب هام به گردنش گره خوردن. بعد به پیشونیش رسیدم که بهشت گمشده بود … … وای وایی… کیر من جز این در تمام عمرم چه چیز دیگه ای می خواست. دیوانه وار همدیگر رو می بوسیدیم . دیگر نمی توانستم صبر کنم. بهشت با حوری هاش جلو چشمم پشیزی نمی ارزید وقتی آیدا برهنه و لخت با اندام دیوانه کننده اش جلوم ایستاده بود. روی تخت همدیگر رو بغل کردیم کیرم رو لای پاش گذاشتم که یه دفعه از جا پرید . گفتم چی شد گفت کیرت بزرگه باید ژل لوبریکانت بزنی. تمام کمد ها و کشو هاشو زیر و رو کرد. پیدا نشد. صدا زد مامان مامان ژل لوبریکانتم کو؟ مادرش داد زد تو آشپزخونه است رفت آورد دم در داد. یکم عصبی شده بودم که دوباره به شکاف قرار داده شده بین لای پاهاش نگاه کردم. گفتم سپاس برای خدای بلند مرتبه است که همچین شاهکاری رو خلق کرده. کوس آیدا هنر مطلق بود. هنر مصور ، هنر جلا یافته، هنر خفته در زیر آوارهای دوگانه بسیجی و لابالی گری. هنر از زمان پیدایشش مدیون تعادل شیار کوس آیدا بود. ژل را به آن شیار که از آن هنر الهی می ریخت، مالیدم. و کیرم را آرام در آن فرو بردم. کوسش چون غار ازازیل که عیسی مرده را از درون آن زنده کرده بود، می ماند . کوس آیدا گرم بود لیز بود . مثل یخی بود که داشت آب می شد اما گرم بود . شاهکار طبیعت بود. آه آن لمبر های زیبا چون هلال ماه شب چهاردهم خودنمایی می کرد. من زنده شده بودم با ریتم نفس نفس زدن آیدا کیرم را عقب جلو می کردم. وای آیدا شاهکار خدا بود. به اوج لذت رسیده بودم . و آبم داشت می آمد. آیدا گفت نقد پورنوگرافی به اینه که ارضا ی مردهارو نشون میده اما ارضای زن رو نه. آبت رو باید بریزی داخل کوسم. منم تا دسته کیرم را فرو بردم و آبم را داخل کوس آیدا ریختم. کنار هم دراز کشیدیم و همدیگر را درآغوش گرفتیم. دوباره از آیدا از جاش پرید رفت سراغ کمد و کشو ها. باز داد زد: مامان، مامان… قرص اورژانسیم کو؟ مادرش فریاد زد دیشب برش داشتم الان میارم. مادر آیدا هم اعجوبه ای بود. حالا اگه قسمت بشه داستان مادر آیدا رو هم میگم. آیدا رفت بیرون قرص بخوره. منم نشستم دستی بر سر کیرم کشیدم . انگار بعد از عمری جق زدن کیرم حسابی حال کرده بود. آیدا اومد و همدیگر رو بغل کردیم.
بعد از یک سال منو آیدا با هم ازدواج کردیم. الان آیدا محجبه شده و پدرمادرم خیلی باهاش خوب شدن. ماه عسل رفتیم کربلا و نزدیک بین الحرمین هتل گرفتیم. هر شب می کردمش و ثواب می بردم. از همون موقع هر دوتا مون تحصیلاتمون ادامه دادیم عضوهیئت علمی پژوهشگاه هنر اسلامی شدیم. هشت تا مقاله آی اس آی راجع به هنر فمینیستی در اسلام هم نوشتیم. از زندگیمون هم راضی هستیم. و من الله توفیق

نوشته: ال گرکو

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها