سکس ساسان با زن همسایه

درود من m…s…m هستم بانام مستعار ساسان داستانیو که میخوام براتون تعریف کنم نه ساختگیه نه کپی

این داستان برمیگرده به اردیبهشت ۹۷ که من یه روز از سرکار برگشتم ساعت هفت بود ساعت ۸بایدباشگاه بوکس میرفتم ولی قبلش به مامانم گفتم یه چیزی برام بیار بخورم بعدکه غذامو خوردم رفتم سوار ماشین بشم که دیدم از تو کوچه صدای دعوا میاد گفتم برم ببینم چه خبره دیدم یه نفر باهمسایمون گلاویزشدن طرف طلبکاربود من رفتم هلش دادم میخواستم بزنمش دیدم همسایمون به زنش فحش داد طلبکارم باهاش درگیر شد منم که دیدم همسایمون مقصره بهش گفتم خو پولشو بده تا بره همون موقع پسرهمسایه که حدودا ۱۴سالشه از دراومد بیرون و باچوب زد پای طلبکاره. خلاصه زنگ زدن پاسگاه منم به عنوان شاهد بردن منم همون چیزیو گفتم که دیدم افسره هم به همسایمون گفت یا طلبو بده یا ضایتشو بگیر یاخودتو پسرت اینجا میمونی منم گفتم خودشو نگه دار بچشو بزار بره ولی قبول نکرد گفت میمونن تافردا بدمشون دادسرا. طلبکارم میگفت من دیگه پول نمیخوام چون فحش داده کوتاه نمیام. خلاصه سرتونو به درد نیارم منم که به باشگاهم نرسیدم رفتم خونه ساعتای ده شب بود دیدم گوشیم زنگ خورد زن همسایه بود زیبا خانوم ازم سراغ شوهر و بچشو گرفت منم براش تعریف کردم اولش فکر کردم ناراحت میشه بعد دیدم نه گفت خوبش کرده بره زندان کلی طلبکار داره که همه میرن سروقتش گفت شوهرش نزول خوره الانم این بدبختیش واسه همینه راستم میگفت چندسال پیش خیلی وضعش خوب بود ولی الان هیچی نداشت بعد زیبا خانوم ازم خواست چنتا نون براش از خونه ببرم اولش به برادرم ۱۲سالشه گفتم داشت فوتبال میدید نرفت مجبورشدم خودم برم رفتم زنگو زدم ازپنجره بالاکلیدو انداخت گفت بیا بالا من خیلی با شوهرش جور نبودم چون هر وقت منو میدید پول قرض میخواست ولی زیبا خانوم زن خوبی بود ومنم بهش احترام میزاشتم.

رفتم بالا ازپله ها قبل اینکه دربزنم درو بازکرد گفت بیاتو نونوگرفتم جلوش گفتم ممنون باید برم مامانم سفره انداخته بعد نونو گرفت گفت باشه بورو به بابات اینا بگو میخوام برم جایی ولی نگو میخوای بیای اینجا که بد نباشه یه وقت بیا پیش ما تنهاییم میترسم بعد بهش گفتم باشه ایراد نداره بامادرم میام گفت نه خودت بیا یه لحضه شک کردم ولی گفتم باشه رفتم خونه بعد چنددیقه کیلید اپارتمانمونو که چند واحدشواجاره دادیم یه واحدش برامن مونده که بادوستی رفیقی چیزی برم اونجارو ورداشتم گفتم باپسرعموهام میخوایم بریم اونجا بعد واسه اینکه شک نکنن ماشینو باخودم بردم چون اون یکی خونمون دوره یه خورده ماشینو تو پارکینگ طبقاتی نزدیک خونمون گذاشتمو به ده دیقه ایی پیاده رفتم تارسیدم دوباره زنگ زدم این بار خودش اومد پایین دروبازکرد باهم رفتیم خونه یه دختره دوساله ویه دختر حدودا چهارسالم داره بعد چایی اوردو یه خورده کشمشو گردو معضرت خواهی کرد که میوه توخونه ندارن بعد یه ساعتی درمورد فیلمو شوهرشو خونوادش حرف زدیم که فهمیدم قصد داره بعد اینکه داداشاش ارثشو که ۲۰۰میلیونی میشد بهش بدن ازشوهرش طلاق بگیره بعدم درمورد من حرف زدیم که میگفت دیگه چندسال از خدمتت گذشته باید زن بگیری این حرفا منم باخجالت میگفتم زوده اوفلان که دیدم گفت نکنه این حرفا بهونسو مرد نیستی بعد زدزیر خنده منم خیلی عصبی شدم از حرفش باخودم فکر میکردم چطورجوابشو بدم که دیدم بچه هاشو بغل کرد برد تواتاق بعد درو قفل کردو اومد یه تشک دونفره بایه پتوانداخت گفت اگه خوابت میاد بخواب منم رتم روتوشک خوابیدم پتورو هم انداختم روم فکرکرد خودشم میره تواتاق لابد دیدم نگام میکنه ولبخند میزنه گفت اولا توچطور با شلوارلی میخوابی دومن اونجا جاتوتنها نیست که اینجور همه جارو گرفتی یه لحضه تعجب کردم گفتم یعنی میخوای پیش من بخوابی گفت دوس نداری گفتم اخه نذاشت ادامه بدم گفت من شوهرمو که دیدی قدش نصف منه بعد چطور میخوادمنو بکنه بعدشم واسه من مثبت بازی درنیارازپنجره همیشه دیدمت بابات اینا خونه نیستن دخترارو میاری خونه درسته من ۳۵سالمه مثل اونابروروندارم ولی رازیت میکنم بعدمنم باخنده گفتم اون موغع مارو میدیدی چقدر اتیشت میزد بالا گفت خیلی چون شوهرم ازاول ازدواجمون ارزه نداشت .منم بلند شدم دستشو گرفتم بلندش کردموازپشت سینه هاشو گرفتم سینه های بزرگو سفتی داشت بعد بادهن گردنو گوششو میخوردم خیلی لذت میبردم برگردوندمش بلوزشو ازتنش دراوردم یه سوتین سفید شروع کردم روسوتین سینه هاشو خوردن یه دستمم بردم توشلوارش که دستمو گرفت گفت ای ای هنوز زوده بعد لبمو گرفتو تا چند دیقه لب میگرفتیمو منم سینشو میمالیدم اونم بایه دستش کیرمو میمالید بعد رفت سراغ شلوارمو دراوردو شرتمم همین طور به کیرمو کرد تو دهنش انگار دهنش اب جوش بود انقد داغ بود خیلی داشتم لذت میبردم یه ده دیقه ای برام ساک زد بعد من بلوزمو دراوردمو رفتم سراغ شلوار زیبا جون یه ساپرت مشکی که به کونش چسبیده بود اول خواستم درش بیارم بعد گرفتم پارش کردم خیلی شهوتمو بیشتر میکرد شرتشم دراوردم یه لب ازش گرفتم خوابوندمش کیرموگذاشتم لای سینه هاشو اونم دهنشو اورد جلو که سرکیرم بره تودهنش یه ده دیقه هم به همین حالت گذشت که دیگه طاقت نیاوردم کیرمو گذاشتم دم کسش که بادستش کیرمو گرفتو گفت من نوکرتونیستم که یه ساعت برات ساک زدم گفتم ببین زیبا من نه تو کس هیچ کدوم از زیدامم نخوردم راستش حالم به هم میخوره اولش قبول نکرد بعد گفت ایراد نداره بکن منم اروم کیرمو کردم توکسش ولی نمیدونم چرااینقد این بدنش داغ بود همین طورطلمبه میزدم خودموانداختم روشو صورتشو میخوردم راستش ازتمام سکسایی که داشتم لذت بخش تربود بد چند دیقه حالتمونو عوض کردیم این بار به حالت سگی خداییش هیکلش دیوانه کننده بود موهاشو کشیدم طوری که صورتش روبه من بودم محکم طلمبه میزدمو لبشو میخوردم اونم خدایبش همه جوره همراهیم میکرد بع گفت حالا تو بخوا نوبت منه منم خوابیدم اومد نشت روکیرمو شروکرد به عقبو جلو کردن بعد خم شد رو سرمن طوری که سینه هاش میخورد صورتم من سینه هاشو میخوردمو گاز میگرفتم خیلی حشری بودم طاقتذنیاوردمو پاهاشو انداختم رو بازو هامو بلندش کردم روهوا محکم میکردمش که یه لحضه شل شد فهمیدم ارضاشده خسته شده بودم خوابوندمش روزمین یه بالش گذاشتم زیر شکمشو گفتم زیبا بکنم کونت یه مکث کردوگفت اولش اروم بکن منم همین کارو کردم زیاد تنگ نبود اروم اروم تندترش کردم دیدم لبشو گازگرفته ولی صداش درنمیومد که بچه هاش بیدار نشن منم کامل دراز کشیدم روشو گردنشوگرفتن سرشوبرگردوندم شروکردم به خوردن خیلی محکم بهش ضربه میزدم بعد چند دیقه گفت بلند شو خسته شدم زیرت بلند شدم اونم بلند شد موهاشو داشت صاف میکردو نگاش به من بود منم داشتم جق میزدم بعد همون حالت سرپا مثل گاوبهش حمله کردمو دوباره سرپا کردم تو کسش محکم میکردم لامثب نمیدونم چراابم انقد دیر میومد سینه هاشو صورتش سرخ شده بود باد خوابوندمشو به شکم لنگای مبارکشو دادم بالاوو کردم کسش خیلی خسته بودم افتادم توبقلشو لب میگرفتیمو دیدم نزدیکه ابم بیاد گفتم داره ابم میاد گفت ایراد نداره بریز بعد ابم اومدو همشو ریختم توکسش همون جور یه نیم ساعتی خوابیدم بغلش انگارکوه کنده بودم بوسیدمشو گفتم راضیت کردم لبموبوسیدوگفت اگه شوهرمم نصف این منومیگایید دورش میگشتم بااون پنج سانت کیرش فقط بیشتر تحریکم میکرد من . کیرمو که دوباره داشت میخوابید گذاشتم لای سینش که گفت خسته شدیم بزار یه دوساعت بخوابیم دوباره باید منو بکنی …اون شب گذشت البته تا صبح دوباردیگه به قول خودش گاییدمش حالا چند ماه میگذره شوهرش زندانه منم نقش شوهر زیبا جونو بازی میکنم تو کوچیک ترین موقعیت میکنمش ولی یه حسی بهش پیدا کردم دوسش دارم ولی میدونم اون طلاق میگیره ولی خونوادم میدونم که قبول نمیکنن اخ ۱۰سال ازمن بزرگ تره نمیدونم باید چیکار کنم

نوشته: ساسان

دکمه بازگشت به بالا