داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

سکس دیوانه وار

سلام من مهران هستم ،چندسال هست با این سایت اشنا هستم و تونستم با زوج ها ،و خانومهایی اینجا اشنا بشم
این خاطره من هست و خارج از سایت شکل گرفته، اصراری ندارم که باور کنید دروغ هست یا راست! امیدوارم خوشتون بیاد
من مهران هستم ، ۳۵ ساله ،قدم ۱۸۵ وزنم ۸۰ هست، سایز کیرم هم بیست سانت و کلفت و مجرد،
کار من چوب هست ‌ و دوسالی بود که تهران اومده بودم، قبلا توی کارگاه میخوابیدم و یک اتاق تمیز خوب داشتم، قبل اومدنم به تهران با چندتا زوج سکس داشتم و توی زمان بیکاری توی کارگاه ، با گوشی توی سایت انجمن کیر تو کس مبچرخیدم و‌عکس کیرم میذاشتم و خیلی ها به من پیام میدادن از هر صدتا پیام یکی اش شاید منجر به سکس میشد ،از بس که سرتا پای سایت رو جغی و دخترنما و‌گی گرفته و فقط دنبال گرفتن عکس و فیلم ،این کسشرات هستن …صاحب کارم خیلی قبولم داشت ، توی خونه مشتری زیاد میرفتم و‌میمودم ، و دیده بود حین کار اگر زن لخت هم باشه سرم رو بالا نمیارم(واقعا کمبود نداشتم ) خودمم متنفرم از اینکه بخوام به زنی متلک بگم،یا در محل کار و مهمونی چشمم دنبال اندام زنها باشه، بهترین حسی که یک زن میتونه از یک مرد کسب کنه حس اطمینان و امنیت هستش!
بعد از مدتی کارگاه خوابی خسته شدم ،دنبال یه سوییت نقلی بودم، نه اینکه جایی هستم بد باشه ولی دنبال یک جا شحصی تر بودم!
صاحب کارم فهمید و گفت که یک اپارتمان شصت متری داره و تقریبا مبله هستش، واسه تریاک کشی با یکی از دوستاش میرفتن اونجا، سنی ازش گذشته بود و کمی مذهبی بودش اهل عرق و زن بازی اصلا نبود،! واقعیتش اصلا حالش رو نداشت! شاید سالی یک بار دوبار هم اونجا نمیرفت ،زنش اصلا خبر نداشت چنینن اپارتمانی داره ،مثل سگ از زنش میترسید
خودش تو اون دوسال فهمید که من اصلا اهل سیگار،قیلون، مشروب خوری نیستم تا حالا هم ندیده بود دنبال دختر بازی برم ،واسه اینکه بهم برنخوره یکم از حقوقم کم کرد و یه مقدار پیش بهش دادم و رفتم اونجا! تقریبا همه چیز برای چند نفر اونجا مهیآ بود ، چون کارمون مبل چوب بود از تظر مبلمان و کارهای چوبی میشه گفت عالی بودش!
یه آپارتمان شش طبقه که هر طبقه اش سه واحد داشت ،کوچیکترینش در طبقه سوم ، واحد وسط من نشسته بودم! به غیر از دوتا از همکارها و کسی دیگه ای خبر دار نشدش! چون تا بفهمن خونه مجردی داری از سر کول آدم بالا میرن اگر هم بگی نه ،ناراحت میشن میگن خودت چوس کردی!!
همسایه من یک زن شوهر چاق هم سن من بودن با دوتا بچه ، یکی دیگه هم یک زن شوهر میانسال بودن که دوتا دختر داشتن و ازدواج کرده بودن!
زوجها تقرییبا همه میدونستن من خونه گرفتم و بعضی از ضربدری ها رو به خاطر اینکه بچه داشتن ،خونه من انجام میدادن، کسی هم شک نمیکرد،
خیلی محترمانه میومدن ،و میرفتن تو اون مدت با زوجهای زیادی اشنا شدم و سکس کردم ! اما داستان من برخلاف تصور شما اصلا ربطی به سکس با اون زوجها نداره یکی دوماهی که بودم ، همسایه ها فهمیدن که کارم چوب هست و در مورد چوب کابینت یا یک سری از تعمیرات به من میگفتن
یکی از همسایه ها گفت همسایه بغلی ات خیلی فضول هست مراقب باش! من گفتم اقا امیر مگه شما چیزی از من دیدی؟ دوستان و همکارام با زن بچه میان خونه ام که تنها نباشم، حتی یک دوست مجرد اینجا پا نذاشته، خیلی هاشون هم از دستم شاکی بودن و ناراحت شدن! صدای من در نمیاد، صبح میرم ده شب میام(واقعیت بهش گفتم البته قسمت گاییدن زنهای مردم رو جلوی چشم شوهرشون حذف کردم) اقا امیر بنده خدا که مدیر ساختمون هم بود دید که دارم شاکی میشم شروع کرد به آروم کردنم که اقا من چیزی که نگفتم ،ماهم اول ناراحت بودیم ادم مجرد اومده ولی ماشالله شما بود نبودت اصلا حس نمیشه ، ساکت اروم هستی ! فقط خواستم بگم مواظب شهره خانوم باش ، شوهرش از دستش عاصی هست ، فقط واسه آبروی دو تا دختراش هست که جدا نشدن ( خارکسه کل زندگی شهره خانوم همسایه من رو‌میدونست بعد به اون میگفت کلانتر) بعدها فهمیدم برخلاف نظر امیر ،شهره فضول نیست بلکه خیلی فضوووووووول هستش !
این قضیه گذشت تا اینکه عموم و زن عموم اومدن تهران تا برن استقبال دخترعموم که داشت از خارج میومد، بهشون گفتم تا اونها بیان شماها بیان خونه من ، چون واقعا دوسشون داشتم و توی شهر غریب داشتم پاره میشدم! صبح سر کار نرفتم و خونه خودم پزیرای اونها بودم
واسه اولین بار وسط هفته روز خونه بودم و توی خونه ام صدای قهقه بلند بود، کلی میگفتبم و میخندیدیم، زن عموم خیلی اهل ارایش هست و کلا راحته ، زن شوهر به شدت و دیوانه وار عاشق هم هستن و نصف دنیا رو‌چرخیده بودن وقتی که داشتن میرفتن توی توی راهرو تقریبا ده دقیقه داشتیم خداحافظی میکردیم ، زن عمومم هم خیلی شوخی میکرد ،اون روز دخترش داشت میمومد و خیلی خوشحال بود، یهو متوجه شدم شهره داره از لای در نگاه میکنه ، وقتی چشم تو چشم شدیم یه چادر سر کرد و اومد بیرون ، به دقیقه نکشید که زن عمومم با شهره گرم گرفت، اونم زن یوبسی مثل شهره ! نمیدونم چی شد که یهو شهره ازش خواست بیاد داخل خونه اش ، زن عمومم هم پر رو پرو رفت ! فقط قیافه عموم دیدن داشت که زیر زبونی به خار مادر زنش فحش میداد، خوب میدونستم که شهره میخواد کل زندگی منو خاندانم رو از زیر زبون ،زن عمومم بکشه بیرون!
بعد چند دقیقه صدای قهقه زن عمومم و شهره بلند شدش، عموم هم شاکی گفت مهران بر‌و کنار ،من برم اتاق خوابت بخوابم ،اینها حرفشون تموم شد صدام کن فکر کردم داره شوخی میکنه ولی یک ساعت فک زدن! منم تو خونه منتظر بودم .وقتی که تموم شدش ، زن عموم و شهره اومدن خونه من، البته چادر سرش نبود مثل یابووو اومد داخل!! با چشماش داشت خونه رو اسکن میکرد، زن عموم با اشاره بهم گفت چیزی نگو ،زن عمومی من به شدت آدم شش دانگ و تیز و زرنگی هستش ! همه جوره قبولش دارم و وقتی اشاره زد خیالم راحت شد
حتی به بهانه ای شهره توی آشپزخونه رفت تقریبا سوراخ کون خونه رو گشت ، اخرش گفت واقعا اقا مهران خوش سلیقه هستید خونه رو تمیز و‌ مرتب نگه داشتید .نگو که شهره به زن عمومم گفته بوددفکر کنم مهران مشروب و مواد میکشه ، زن عمومم هم گفت گیس گرو میزارم اگر همین الان بلند نشی بریم خونش اگر تونستی یه فیلتر سیگار پیدا کنی، تقریبا زن عموم دستش به زور گرفت اورد ،واسه همینم چادر سر نکرده بود،زن عموم میخواست هر شایعه ای رو تو شهر غریب از من دور کنه و بهاته دست شهره نده ،چون بعد ده دقیقه حرف زدن باهاش فهمید شهره آنتن محله
هیچی دیگه، داستان من شهره از اون روز شروع شدش!
شهره و شوهرش کارمند بودن البته شهره دیگه سر کار نمیرفت چون بعد دختراش نه دیگه نیازی داشت نه حوصله یه خانوم لاغر اندام، قد کوتاه صد شصت خورده ای قد ، پنجاه شصت کیلو هم وزن، نه کونی داشت و نه مه مه ای ! به طور وحشتناکی معمولی ، مثل خیلی از زنهایی که اگر تو خیابون ببینید حتی یک ثانیه هم تو ذهن شما نمیومنن شوهر ش هم لاغر اندام پنجاه ساله ، شهره چهل دو سه سالش بود.لباس معمولی میپوشیدن و خیلی هم بی سر صدا بودن، شاید واسه همین تنهایی بود که شهره اینقدر کنجکاو بودش ، به خاطر همین به زندگی دختراش خیلی سرک میکشید و همین کاراش باعث شد داماد و دختراش ازش فاصله بگیرن و شوهرش هم بابت این فاصله گرفتن شهره رو مقصر میدونست ،میخوام بگم زن و شوهر تنها بودن
شهره اروم اروم با من گرم گرفت، توی بهار و اوایل تابستون کار ما کمتر میشد ، بیشتر اوقات ساعت چهار شش میومدم خونه ، بین راه هم شام از بیرون میگرفتم ، شهره چند بار دید گفت اینها معده ات سوراخ میکنن از این حرفها ،منم به خاطر اینکه از سرم بازش کنم گفتم اشپزی بلد نیستم ، اونم گفت شام برات میارم!!! همین تک جمله رو گفت رفت، زن مهربونی بود ولی وقتی به حرف میفتاد کونت خون میاورد، من دوش گرفته بودم تو حال خودم بودم که ساعت هشت زنگ زدن ، با یه شلوارک رفتم دم در دیدم خودش هست گفت برو کنار دستم سنگین هست ،
کلا اجازه گرفتن یالله تو ادبیات این زن نبود ، منم گفتم بفرماااااااا
دمش گرم غذا درست کرده بود ، صاف گذاشته بود تو اشپزخونه،
یه تی شرت نزدیک دستم بود اون رو پوشیدم و رفتم توی اشپزخونه ، طوری بشقاب و چنگال رو از کابیت ها د اورد انگار چندسال هست اینجا زندگی میکنه ، گفت بیا ببین چی پختم .اخخخ شما نمیدونید خوردن یک باقالی پلو خونگی واسه یه آدم مجرد یعنی چی!!؟؟ اصلا ندیدم و نفهمیدم چطور همش رو خوردم اونم جلوم نشسته بود با ذوق داشت نگام میکرد،بهش گفتم شریف خانوم ، خدا هفت جد آبادت بیامرزه. شهره آدم مذهبی نبود، یه لباس خونگی بدون روسری سرش بود، از همون لباسهایی که خانومها تو خونشون میپوشنن ، سکسی اینها نبود، یک حس اطمینانی به من داشت ! با این حال من در خونه رو باز گذاشته بودم با اونکه شوهرش میدونست ولی به هر حال بهتر بود باز باشه!! زن عمومم شماره شهره گرفته بود و توی واتسآپ بهش گفته بود که حواسش به من باشه،البته بعدها فهمیدم،من غذا رو خوردم و بلند شدم ظرفها رو جمع کنم
که شهره گفت نمیخواد خودم جمع میکنم میشورم، بلند شد و شروع کرد به شستن داشتم از عقب نگاهش میکردم ،اصلا نگام سکسی نبود،حتی بهش فکر نمیکردم ولی خوب وقتی توی خونه ،یک زن داره زنانگی میکنه دیدن داره ، داشت کارها رو انجام میداد که گفت مهران به چی خیره شدی؟ گفتم هیچی شهره خانوم دارم نگاهت میکنم ، واقعا زن میگن چشم چراغ خونست راسته،، دستت درد نکنه،بهم گفت چرا حالا زن نمیگیری گفتم وضع مالی ای این حرفها، الانم اونقدر درگیرم والا نمیشه
تو خنده خنده گفت حالا چه جور زنی مد نظرت هست
منم میدونستم الان میفته رو دنده فک زنی یه جور میخواستم خجالت زده اش کنم که بره ،گفتم یه زن باشه مثل شما ، همه چی تموم، کدبانو، دلسوز ،پیگیر…تا خود پس سرش از خجالت سرخ شدش، کلی خوشش اومد گفت :ایییبش جذی میگم مهران ،گفتم من واقعا زن بگیر نیستم نه اینکه بدم بیاد ولی خودت که داری میبینی اوضاع رو،،صبح میرم کارگاه شده تا دو روز نیام ، بعضی وقتها با لباس کار میفتم میخوابم
شروع کرد به این حرفهای کلیشه ای که خدا بزرگه این کسشرات
یهو صدااش قطع شدش ،بعد کمی مکث گفت: واقعا من زن همه چی تمومی هستم ، صاف تو چشمم نگاه کرد بدون یک پلک زدن پرسید، صدا و تُن صداش مو به تنم سیخ کرد، نمیشه اون فضا رو برای شما با کلمات توضیح بدم ولی سوالش بدجور غم و درد داشت
بهش گفتم تو زن خوبی نیستی مگر اینکه
دسپختت خوب نباشه، خونه دار نباشی، خوش سلیفه و خوش پوش نباشی، بچه هات رو به سرانجام نرسونده باشی ، و خوووشگل نباشی
هیچی دیگه! شهره یهو بی مقدمه گریه افتاد عین ابر بهار!! اقا من رو میگی ریدم! این چرا اینجوری شدش! چه گوهی خوردم راهش دادم،الان چه غلطی کنم!! تو هق هق گریه هاش گفت مهران میدونی چند ساله کسی ازم تعریف نکرده ،من که هولهولکی بهش یه لیوان اب دادم ،نمیدونم چی شد بازوش رو گرفتم و بهش گفتم اروم باش ، کنارش نشسته بودم نگام کرد افتاد تو بغلم شروع به گریه ، من هم عین خر تو گل مونده گیر کرده بودم که چه کار کنم ،وسط این هندی بازی ها یادم افتاد ای داد بیداد در خونه بازه! الان شوهرش بیاد بیینه چه گوهی بخورم ،اصلا چطور بیام توضیح بدم!بگم زنت تو بغل من داره گریه میکنه، همین؟
دیگه زدم به بیخیالی گفتم باد باد، دیگه مطمئنن صداش شنیده الان داره میاد، شروع کردم به نوازش سرش و شونه هاش ماساژ دادن ولی حرفی نمیزدم،حتی یک ذره هم با سکس این چیزها فکر نمیکردم یعنی خایه اون موقع نداشتم،فقط داشتم خودم رو آماده میکردم با شوهرش روبرو بشم
زن بیچاره جوری زار میزد گریه میکرد که انگار بچه اش مرده
تمام لباسم خیس شده بود از اشکاش وقتی که ساکت شد ، بلندش کردم گفتم یه دستی به سر روت بکش ، ازم معذرت خواهی کرد که اذییتم کرده ، اومده بود حالم رو خوب کنه ولی همه چی رو خراب کرد! بهش گفتم چرا این همه مدت همسایه هستیم کلی هوام رو داشتی، کلا ارومش کردم
داشت میرفت گفتم شهره خانوم الان احمد اقا میفمه که گریه کردی چی بهش میگی؟ از همون پشت سر متوجه تلخندش شدم فقط گفت خداحافظ، کلا یک ساعت خونه ام بود، شمارم رو قبلا احمد اقا بابت کاری ازم گرفته بود
یک ساعت بعد دیدم واتس اپ پیام ا‌ومد،دیدم باز خود کوسخولش هست
شروع کرد به معذرت خواهی این حرفها که به هر حال زن تو سن اون کمی حساس میشه،دیگه زیبا نیست ،بهش کمتر توجه میشه،شهره اصلا زشت نبود ولی معمولی بود،بهش گفتم چرا فکر میکنی زیبا نیستی
(توی چت خیلی راحتر میشه حرفها رو زد تا چشم در چشم )
بهش گفتم مگه ایرادی داری؟ زن به این خوش فرمی مشخصه خودش ول نکرده ، مریم خانوم رو بیین ،(همسایه بغلی) راحت نود کیلو هستش
کلی ازش تعریف کردم، متوجه شدم از اتاق کنار بالکن خونه اش داره چت میکنه، خودم رفتم توی بالکن ، صداش فقط میومد ،کنجکاو شدم
ده دقیقه ای به شوخی کردن در مورد هبکل مریم خانوم و شوهرش از اون چاقترش گذشت ، میشد صدای خنده هاش بشنوم!
بهش گفتم شهره جوونی ات خیلی خیلی خوشگل بودی درسته
خاطر خواه زیاد داشتی؟ اقا ما این رو نگفتیم
شروع کرد ویس فرستادن که اره ، خیلی از همکارام خواستگارم بودن، تو فامیل زبان زد بودم این چیزها!! یعنی سرم درد اورد از بس خاطره گفت
بهش گفتم دلم رو اب کردی عکس اون موقع ات بیینم؟
دیدم جوابی نیومد
ولی از اتاق سر صدا میومدش،،گفتم آخیش بیخیال شد برم بخوابم
دیدم رگباری عکس داره میاد،،نگو رفته البوم رو باز کرده بود ، شروع کرد عکس دادن،،وای نگم واستون ، راست میگفت خیلی خوشگل بود، ولی عکسهای عروسی اش مثل زامبی ها شده بود، البته تو اون دوره این جور ارایش ها متداول بودش،،بهش گفتم شانس اوردی من هم دورت نبودم عمرا میزاشتم احمد اقا بهت دست بزنه
زن خودم میشدی حتی به زور!! صدای خندش رو میشد شنید و کلامی مثل ای جونم ، ولی با بغض!! چشم باز کردم دیدم ساعت دوازه شده و دارم باهاش چت میکنم ،،خیلی ازش تعریف میکردم چون واقعا تعریفی بود
گفت: بسسس کن مهران ، زیاده روی نکن
، گفتم راست میگم فقط یه سوال دارم میترسم ناراحت بشی،،گفت چی؟
گفتم شهره تو گونه هات مال خودت هستش؟
(گونه های درشتی داشت) وویس فرستاد با حالت عصبی که وااااا مهران چرا فکر میکنی من عملی هستم مال خودمه ، دیدم شاکی هستش سریع رفتم توی اتاق خواب براش ویس فرستادم که خانوم باور کن از بس خوشفرم ، بزرگ ،گاز گرفتنی هستش که ادم فک میکنه عملیه !! و چند حرف دیگه در مورد زیبایی صورتش توی جوونی الان، دوباره برگشتم روی بالکن و صدا رو فرستادم ، وقتی گوش کرد صدای خنده هاش شنیدنی بود، مثل بچه ای که اولین هدیه تولدش گرفته باشه! دیدم ول کن نیست گفتم شهره من شارژ باطری ام تموم شده با اجازت گوشی بزنم به شارژ،،دیدم خودش متوجه شدش که سه ساعت داریم چت میکنیم
احمد اقا انگار توی حال خوابیده بود ، هوش نبودش
خداحافظی کردم و مثل میّت خوابیدم! واقعینش این هست که چت کردنم خیلی خوبه ، و تونسته بودم حس خوبی بهش بدم ، حتی اون شب هم حسی بهش نداشتم ،چون اینجور چتها واسه من خیلی تکراری بود ، ولی اون انگار اتیشی تو دلش روشن شدش،
صبح زود بیدار شدم برم ، یهو دیدم شهره هم اومد بیرون ، کاملا مشخص بودش منتظر مونده بود که من بیام بیرون عمرا اون موقع صبح بیرون نمیرفت
جالبه برای اولین بار کمی ارایش کرده بود، توی اسانسور باهم بودیم و سلام احوال پرسی معمول ، توی پارکینگ با خنده بهم گفت ، سرت بیار جلو گفتم هاااا؟ گفت قشنگ ببین صورت منو ،اخرین بارت باشه بهم میگی عملی
اونقدر خنده دار اینحرف رو زد که کف پارکینگ دلم ر‌وگرفتم گفتم چشششم، اونم کلی هول کرده بود که مبادا کسی ببینه ، خداحافظی کردم رفتم
توی اون مدت شهره رو زیاد میدیم ولی هیچ وقت مثل اون روز ارایش و عطر به خودش نزده بود، ارایشش جیغ نبود ولی فرق داشت
بعد از ظهری واتس اپ پیام داد که شام نگیرم یه چیز پخته میاره ولی اینبار بیا خونه خودمون، واقعا حوصله نداشتم ، شهره خیلی کنجکاو بودش
،منم تقریبا هفته ای یا ده روز یک بار خونه زوجهایی که میشناختم میرفتم ، یا اونها میومدن، چون بچه داشتن بهترین جا واسه ضرب خونه من بود، البته بی صدا میومدن میرفتن ، خودشون خیلی حواس جمع بودن ، میشد که خانوم اونها تنها بیاد خونه ام ولی یه جور میومد میرفت کسی خبردار نشه دوست نداشتم خونم بشه مکان تابلو!و اصلا دوست نداشتم شهره سراز کار من دربیاره ،شب شدش و یه لباس پوشیدم رفتم خونه اش ، احمد اقا هم بود، بعد کلی بگو بخند ، شام خوردیم، احمد مردی اروم بذله گو بود ولی اصلا نشون نمیداد، سیگار بهمن پایه کوتاه میکشید، و عاشق دیوانه وار فوتبال بود، در مورد فوتبال هم گرم گرفتبم حرف زدیم ، شهره هم کنار ما بود کلا شب خوبی بود، بعد دوساعت رفتم خونه ام ولی احمد میگفت فلان بازی فوتبال به زورم شده باید بیای خونه من!! شهره یه جورایی خوشحال بود که باهم رفیق شدیم! شب شهره پیام داد و دیدم ای دل غافل این ول کن نیست ، کمی اعصابم به هم ریخت، بحث دیشب پیش کشید و امروز صبح که دیدی گونه هام مال خودمه !! گفتم ارره دیدم یه گوونه که نباید ماچش کرد! باید گازززش بگیرم!! اصلا نمیدونم چرا این حرف رو زدم؛ از بس با زوجهاچت کرده بودم ناخواداگاه این رو گفتم
مکثش طولانی شده بود ،رفتم کنار بالکن بیینم چه خاکی به سرم ریختم ، قبلا دعوای شهره رو با یکی از زنهای محل دیده بودم ، تا جد آبادت طرف رو جلو چشش نیاره ول نمیکنه! بی ادبی نمیکنه ولی ول کن نیست!
دیدم صدای نمیاد نوشتم واسش شهره ببخشید، منظوری نداشتم ، ففط خواستم حسم رو بگم اونم گفت اشکالی نداره ، واقعا دوست داری گازش بزنی!! ؟ اینهمه دختر جوون چرا یک دوست دختر نمیگیری اخه؟ گفتم شهره دخترها رو که میشناسی گردن میفتن ، واسه ازدواج تیغ میزنن، اذیت میکنن منم حوصله ندارم بهم گفت پس چطور خودت خالی میکنی؟
گفتم با اینهمه کار و بدهی که خانواده ام انداختن گردنم واقعا بهش فکر نمیکنم ، …دوباره سوال کرد، واقعا گونه های من صورت من اینقدر خوب مونده ؟؟ گفتم اره فکر میکنی دارم شوخی میکنم ،
یهو جواب نیمود، صدای اروم گریه اش رو میشد شنید ولی تو دلم گفتم خاک بر سرم این داستان سر دراز داره ، کارگاه خوابی باز شروع شدش!! دیدم جواب نمیده ، رفتم بخوابم ،دیدم در میزنن اروم هم میزدن، تعجب کردم که چرا زنگ نمیزنن، در باز کردم دیدم شهره هست گفت چرا جواب واتس اپ ندادی، دیدم کلی زنگ زده و پیام داده ولی چون میخواستم بخوابم روی بی صدا بود…باز هم بی دعوت اومد داخل گفت، مهران گازش بگیر!!
حتی یک ذره شک و تردید تو چشاش نبود، لعنتی اونجوری که جدی حرف میزد ، تخم های آدم جوجه میشد، در رو بستم ، بغلش کردم شروع کردم به خوردن گردنش و لباش ، وزنی نداشت ، بلندش کردم بردمش تو اتاق خواب! یکی نبود بهم بگه مهران کوسخول یارو اومد یه لب عاشقانه بده بغل کردنت چی بود، (بعدها بهم گفت اصلا انتظار نداشت که سریع ببرمش تو اتاق خواب سکس کنیم، ) منم بردمش تو اتاق خواب ، شروع کردم به خوردن گردن بدنش ،از روی لباس سینهاش ور رفتن میدونستم احمد اقا مثل مرده ها خواب هستش، تمام بدنش میلرزید میشد لرزه و استرس رو حس کرد ، انچنان با ولع میخوردم که انگار یه دختر هیجده ساله هستش، یهو منو زد کنار ، چراغ های اتاق خاموش کرد سوتینش رو در اورد گفت بخوررررش، نور اتاق کم بود ولی میشد تشخیص داد بدنش مو داره ، همه چی یهو شدش ، شروع کردم خوردنش ، سینه های هفتاد ، ولی سفت سفت شده بودن ، دست زدم به شرتش ، اونقدر خیس بود که انگار جیش زده
شروع کرد خودش رو لخت کردن ولی قبلش اتاق تاریک تاریک کرد ، یه عدم اعتماد به نفس رو میشد از این کارش فهمید، عین دیووونه ها شروع کردم خوردنش ، انگار این زن از قحطی برگشته بود ، شروع کردم همه تنش رو خوردن ،حرفی زده نمیشد و اصلا چشمای ما تو هم نبود، شرتم رو در اوردم لبای ما روی هم بود، دستش بردم روی کیرم یهو مکث کرد ، فقط میشد شنید که گفت جوووون!! مدل شصت نه شدیم انچنان ساک میزد که نگو ، اه اوووف راه انداخته بودش ، اتاق خواب من چسبیده به اتاق خواب مریم خانوم همسایه ام بود واسه همین بهش گفتم اروم مریم خانوم میشنوه ،گفت کارت نباشه حسم خراب نکن ، وسط ساک زدن بلند شد پاهاش رو روی سینش جمع کرد، گوشه لبش گاز میزد ،با حرص و شهوت و گفت مهران بکن تووووووش، جررررش بده ، میدونی چندساله این کوووسسسس کیر نخورده؟
مهران جرررررم بده ، یهو بکن توش، ، … پاهاش رو محکم روی سینه اش جمع کرده بود،کوسش خیلی تحریک شده بودش
گفتم شهره جر میخوری اخه… با عصبانیت گفت: ،فقط بگو چششششم ! کیر رو یهو تا خایه کردم تو کوسش! ، بعنی تنگ تنگ تنگ!! پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد دستاش روی دهنش بود، از درد داشت جیغ میکشید، بیچاره گوشه چشمم اشک جمع شده بود، شلاقی میکردمش ، قبل سکس خیلی سریع اسپری زده بودم ولی تمام تلاشمم میکردم که ابم نیاد، انگار داشتی با دختر بچه سکس میکردی،،وقتی که جا باز کرد شروع کرد اه اووف راه انداختن ،،کوسش پراب ترین کوسی بود که تا حالا دیده بودم
اوووف شلافی میکردم ، توی کل اتاق صدای شالاپ شلوپ میومدش
تنها ترسم مریم خانوم و شوهرش بود، من با زوجها تمام سکس رو قبل دوازه شب ،تی وی روشن ،و توی پذیرایی میکردیم!
اونقدر داغ بودش که با ناخونهاش شروع کرد پشتم رو خط خطی کردن
اخخخ چه حالی داد…یهو شول شدش…بیست دقیقه بود که شدید سکس کردیم،،ارضا شدش ولی من نه…وقتی ارضا شدش
حتی صداش ور نمیود …مثل یک مرده…چشاش میبست
یکم صبر کردم
با صدای خیلی نحیف و انگار داره از ته چاه در میاد گفت بکن ،منو بکن دیگه چرا وایسادی
به شکم خوابوندمش،یه بالشت گذاشتم زیر شکمش و اروم اروم کیر گذاشتم لای کسش ولی داخل زیاد نزاشتم، شونه هاش ماساژ میدادم، وقتی که برگشت متوجه موی سوراخ کونش،و بدنش شدم، اتاق تاریک بود ، با اونکه کم بود ولی تو ذوق میزد، حس میکنم خودش هم متوحه شده بود!
دیدم دوباره داره تحریک میشه ، تو همون حالت خوابیدم روش کیر تا خایه کردم تو کوسش شلاقی زدم، دستام دور گردن کردم و دهنش گرفتم تا جا داشت تند تتد کردمشش، هر دوتا با هم ارضا شدیم، آبم رو ریختم روی کمرش، دنبال دستمال بودم که گفت مهران ،با شرتم پاکش کن، . اخلاقش دستم اومده بود
تحمل سوال جواب نداشت ،فقط باید میگفتی باشه
با شرتش ،پاکش کردم. ، بعد چند دقیقه لب بازی بلندشد ،
اومدم از تخت پایین ، تخت رو خودش مرتب کرد ، فقط شلوارک پوشید ،پیرهنش رو برداشت ، منم دنبالش، نیم تنه بالاش لخت بود،،شرتش که پر از ابم بود برداشت و راه افتاد،
باهمون وضع رفت تو راهرو بعد خونه اش، خایه ام اومد پس کله ام، اگر یه نفر میدید چی؟
اگر شوهرش بفهمه چی؟اگه شوهرش اون موقع بیدار میشد چی؟
لامصب وقتی ارضا میشی تازه عقلت سرجا میاد،
میدونسم صاف میره تو اتاق کنار بالکن، یکم صدا میمود مثل باز شد کمد این چیزها ، فکر کنم رفته بود حموم، کله ام خراب بود
لعنت به من! شهره به معنای واقعی دهن لق .دم دمی مزاج، و فضول بودش! اگر کسی میفهمید به خاک سیاه مینشستم
آبروم میرفت، زن شوهردار کرده بودم، حتی کارم رو از دست میدادم! صاحب کارم خیلی خیلی مردونگی کرده بود یک خونه ، با وسایل با قیمت مفت بهم داده بود!
تو همین فکرها بودم که یهو به خودم گفتم گوشی رو چک کنم، شهره نوشته بود، خیلی خوش گذشت ، فردا صبحونه بیا اینجا!
میدونستم نه بگم سگ میشه!
شبش به بدبختی خوابیدم، صبح انگار سرم یک تن وزن داشته باشه بلند شدم! از خودم بدم میمود ،پسر تو که با این زوجها بودی، زنهاشون همه کار تو سکس واست میکردن، مرگت چی بود اخه؟عرضه نداشتی جلو خودت بگیری؟ اونم کی زن همسایه که شناخت کامل روت داره،
صبح گوشیم زنگ خورد شهره بود گفت صبحونه از دهن افتاد بیا دیگه! لباس پوشیدم رفتم پیشش…اینبار یک ست سکسی تر پوشبده بود
آرایش کرده بود، هیچ جای تنش حتی یک دونه مو هم نبود
سلام احوال پرسی کردم و نشستم به صبحونه خوردن، میخواستم خودم رو اروم نشون بدم ولی از لرزش صدام و دستام مشخص بود چه اشوبی تو دلم به پا شده، اصلا حرف دیشب نمیزدم
و حرفهای معمول بود، شهره سوتین نپوشیده بود،مطمینم شورت هم نداشت! خیلی راحت میگفت میخندید،صبحونه رو داشتم میخوردم که بلند شد دستاش رو گذاشت رو شونهام و بعد از پشت بغلم کرد،
بیشتر دنبال راه فرار بودم! بهم گفت مهران بابت دیشب ممنون ،انتظارش رو ازت نداشتم ولی ممنون خیلی خیلی نیاز داشتم، این حرفها رو میزد و گردنم رو میبوسید رفت تو پذیرایی ایستاد گفت دیشب فهمیدم تو ذوق ات خورده ، حالا ببین این خانوم چطوره؟
مثل رقاص های کاباره شروع کرد خودش رو لخت کردن! سفید سفید بودش، یه تار مو نداشت،
میخواستم زودتر برمد،واقعا دوست نداشتم کارم با شهره بیخ پیدا کنه دلشوره عجیبی داشتم،، ولی درست هم نبود بی توجه بهش از اونجا برم مخصوصا با اخلاق سگی که داشت، رفتم جلو شروع کردم به تعریف کردن ازش
بهش گفتم خانومی برگرد کونت بیینم ، اونم با عشوه برگشت و کونش نشون داد، از پشت بغلش کردم شروع کردم به خوردنش، وقتی از پشت گردنش میخوردم خندش میگرفت ،قلقلکش میومد
بهم گفت برو سرکارت دیر نشه ،شب هم زود بیا
با خنده ازش،جدا شدم و لخت هم تا دم در اومد،بهش گفتم برد داخل ، مریم میبینه،! رفتم کارگاه و به یک بهانه ای شب هم موندم ،شهره پیام داد چی شد کی میای گفتم کار طول کشیده ،شاید نیام ،
خیلی فکر کردم ،از هر نظر کار احمقانه ای کرده بودم، من دغدغه سکس نداشتم، ولی رفتم با دهن لق ترین و سگ اخلاق ترین ادم که با زن عموم هم اشنا شده بود و تا الان جیک پوک کل خاندان منو در آورده بود اشنا شده بودم!
با زوجها بودم ولی هیچ وقت در مورد مسایل خانوادگی و شخصی هم وارد نمیشدبم ، فقط فان ،سکس یک رفاقت کنترل شده و کاملا بر مبنای احترام و اعتماد بودش،ولی این یکی کاملا فرق داشت!
گفتم یه شب نرم تا شاید اونم عقلش سرجا بیاد، شهره متوجه شده بود ترسیدم ،میدونست که خایه ندارم به کسی بگم ، برای همین هم خیلی جری تر شده بود، نمیشد بهش بگم شهره دمت گرم کوس دادی حالا نخود نخود هرکی بره خانه خود! شبش باز با شهره چت کردم ،ولی اینبار اون بود که سکسی تر پیام میداد و منم همراهیش میکردم! تمام قد از خودش عکس میداد، حتی با صورت و سکسی ،انگار نه انگار که شاید سواستفاده کنم ،یا احمد بفهمه!!از ادمی مثل اون بعید بود ، فردا شب کمی دیرتر رفتم خونه ، که دیدم احمد اقا اومد گفت اقا مهران تخمه اجیل گرفتم بیا فوتبال بیینیم! شهره هم از همون دم در میگفت اقا مهران بیا ،احمد تنهایی فوتبال بهش مزه نمیده! منم رفتم ! شب یه شام سبک خوردم و شروع کردیم فوتبال دیدن .محو تماشای فوتبال بودم که متوجه اشاره شهره شدم، کوسخول توی اشپزخونه مه مه هاش در میاورد نشون میداد،
فقط لازم بود احمد یه لحظه سرش برگردونه کارم تموم بود
بهش پیام دادم بیخیال شو احمد میبینه بهم گفت اینکار دوست داره حشری اش میکنه هیجان داره…براش نوشتم شهره انجامش بدی من میرم ، نوشت تکون بخوری لخت میشم!!!قشنگ بوی دردسر میداد!
نیم خیز شدم دیدم که تو اشپزخونه داره شلوارش در میاره ،سریع نشستم!
چشمای شهره و اون لبخند ریزش ترسناک بود
نوشت :آفرین پسر گلم!مامان رو عصبانی نکن!!.. فوتبال تموم شدش و احمد شروع کرد به خوردن اجیل ، کسشر گفتن که اغلب هم خاطرات خنده دارش بود! میخندیدم ولی دلم آشوب بود،
شهره هم اومد کنار ما نشست شروع به حرف زدن کردیم ، سر یه چیزی حرفمون گل گرفت یهو دیدم احمد ، سرش گزاشته کنار مبل و مثل خرررس خوابیده ! وقتی میگم خوابیده یعنی خووواب! شهره حتی با صدای بلند هم صداش کرد بلند نشدش، شهره سرش رو گذاشت روی پام ، شلوارک منو کمی داد پایین کیرم رو در آورد شروع کرد خوردن!
لعنت به اون شب،لعنت به من ،لعنت به حماقت من،این دیگه شوخی و مجازی نبود،
شروع کرد ساک زدن گفتم شهره بیا بریم خونه من اینجا نمیشه ، اروم اروم میگفتم ، گفت هیس من بیست پنج سال زنش هستم این ادم بیدار بشو نیست…کارت نباشه،عادت داری ضد حال بزنی؟؟
بیا کوس مامانی رو بکن پسرم!! قشنگ اومد نشست روم تی شرت منو در اورد شلوارک و خودش نشست روی کیر، اصلا تحمل اون وضعیت نداشتم ،به هزار ترفند بردمش تو یه اتاق دیگه شروع کردم به سکس مثل اون شب همه بدنش رو خوردم میخواستم زودتر ارگاسم بشه و قال قضیه کنده بشه ، گفتم شهره میخوام ایستاده بکنمت ، دستاش رو گذاشت روی دراور و پاهاش رو باز کرد و‌گفت بکنش!! کیر رو تا خایه کردم تو کوسش ،تنگ تنگ !! جلو اینه داشتم باهاش سکس میکردم( پیشنهاد میکنم انجامش بدید)
شهوت از سر روش میبارید، مثل اون شب باز گوشه چشمم اشک جمع شدش، اون شب چند مدل کردمش ، گفت مهران ابت داره میاد بهم بگو! ابم که داشت میمود بهش گفتم ، کیرم رو کرد تو دهنش و تا قطره آخرش رو خورد
از اتاق اومد بیرون لخت لخت ، رفت دو تا استکان چایی اورد گذاشت جلوم،
چایی خوردم بلند شدم برم ،گفت مهران شب میشه باشی؟!!! بهش گفتم شهره دیوونه شدی احمد بفهمه … وسط حرفم اومد با صدای بلند نزدیک به داد گفت میشه اسم این دیووث اینقدر نیاری؟؟ اصلا پاشو برو گمشو خونت ،فقط ضدحالی!!
منم رفتم … یه کار شهره واسم عجیب بودش ، اونکه وقتی سکس میکردیم و وسطش کمی استراحت سریع میرفت بالا سر گوشیش یا با گوشی یه لحظه میرفت میمود،مشخص بود داره با یکی چت میکنه
اینکارش بدجورر تو مخم بود، باید در میاوردم چه کار داره میکنه.پنج دقیقه بعد بهش پیام دادم خانوم ببخشید ،یکم شوکه شدم ،همه چی بین ما خیلی سریع اتفاق افتاده من نتونستم پیشت باشم میشه شما بیای؟فقط یه ست سکسی بپوش
بعد چند دقیقه سین کرد سریع اومد پشت در، چشاش مشخص بود یکم گریه کرده! این ادم خوشحال،ناراحت،عصبی،سکس، هرچی بود همش گریه میکرد!! اشکش تو مشکش بود!
اومد پیشم زیر چشمی حواسم به گوشیش بود، وسط حال میخواستم سکس کنم که گفت اصلا ،بریم تو اتاق خواب ،(اصرار عجیبی داشت توی اتاق خواب سکس کنیم)
بعد یکم سکس باز داستان گوشی پیش اومد از اتاق رفت بیرون
اروم پشت سرش راه افتادم ، از بالا سرش داشتم دید میزدم ، جمله اوووف خیلی کلفته ،کمرش سفته و رو خوندم،متوجه من شدش ،هول کرد،
کمی سرم غر زدش ،گفتم شهره گوشی رو بده ،بیینم داری با کی چت میکنی!! از من اصرار از اون انکار، اخر راضی اش کردم،
وقتی گوشی رو نشونم داد سرم سوووت کشید
اون با یک نفر چت نمیکرد ،بلکه تو یک گروه دوازده نفره داشت چت میکرد، رسما همه چت هام رو اسکرین گرفته بود، به همه نشون داده بود،خونه اش که بودم ، یواشکی از من وقتی کیرم سیخ بود عکس گرفته بود.
عکس کوسش قبل و بعد گاییده شدن رو نشون داده بود!
حتی نوشته بود مثل موم تو دستمه پسره خیلی ترسو هست ، آمار کارش و صاحب کارش رو دارم، جنده خانوم همه چی رو میدونست!
حتی داستان لخت شدنش تو اشپزخونه موقع فوتبال دیدن رو گفته بود،
به اندازه یک رمان نوشته بود
زتهای دیگه هم چپ رراست سوال میکردن
جالبه قبل اینکه عکس کیرم رو بفرسته خیلی بهش گفتن دروغ میگه بیست سانته ،و بهش گفتن عکس بده ،شبش که من نیومدم بهش تبکه انداختن که چی شد این حرفها ،ولی امشب وقتی عکس رو داد ، حال چندتا از اونها رو گرفته بود
نشسته بودم روی مبل قشنگ شول کردم مغزم کار نمیکرد
،با حالت بغض عصبی گفتم :آخه زن عاقل این چه کاری هست،ابروی من هیچ،فکر آبروی خودت ،شوهرت ،دخترات رو نکردی؟ دامادات چی فکر میکنن؟ نمیگن این مادر معلوم نیست چه دختری تربیت کرده؟
اونم منو داشت اروم میکرد ، حتی چتهای چند وقت قبل سکس میخوندم ،تو چتها متوجه شدم یکی دوتا از این زنها ممکنه تو همین آپارتمان باشن!! نمیتونید حالم رو تصور کنید…با یه زن دهن لق ،میانسال که وحشتناک حشرش بالاست سکس کنی و کل منطقه بفهمنن ،اون وقت خودت تو این مدت اهسته میری میای که کسی پشتت حرف در نیاره!!
فقط بهش گفتم برو شهره به خدا حالم خرابه!! بازم گریه کرد! عین بچه ها نشسته بود جلوم گریه کرد خواستم بغلش کنم که با مشت زد رو سینم!!
یکم که ارومتر شدش خودش رفت!
اون شب اصلا به هیچی فکر نکردم کلا خوابیدم! انگار با آجر زدی تو سرم ، صبح که شدش شهره بیدارم کرد، دیشب عمدا در رو نبسته بود و رفت ،منم اونقدر حالم خراب بود که ندیدم ،این زن تو بدترین شرایط هم نقشه میکشیدصبح بالا سرم بود گفت مهران پاشو صبحونه آمادست ، هیچی بهش نگفتم و باهم صبحونه خوردیم! دیگه واسم مهم نبود احمد بفهمه یا نه! کلا تو این فکر بودم که قبل اینکه صاحب کارم بفهمه برم یه جای دیگه سرکار ،و کلا برم! شهره شروع کرد به حرف زدن که زن عموم بهش گفته واسه این پسر اگه میتونی یه دختر خوب پیدا کن یا یه دوست دختر ،خودش بی دست پا هستش! اونم وقتی از من مطمئن شدش تو گروه دوستای همسن و خیلی مطمینش گفت اگر دختری دارید این پسره خیلی خوبه و این حرفها، میون حرف زدناش چت ها رو هم نشون میداد، زن عموم هم چندتا عکس از من فرستاده بود،
از اونجا که کلانتر محل بود ، آمار همه دخترها رو داشت ، بعد که مطمین شدش من زن بگیر نیستم دنبال یه دوست دختر واسم بود، دور تا دورش هم پر بود از شوهر مرده و مطلقه هم سن خودش ، یکی نوشته بود این پسر اصلا به هم سن ماها نگاه میکنه ،شهره گفت نمیدونم بیینم اصلا بخاری داره!!
که اون نهار و بقیه اش پیش اومد، وقتی هم باهاش چت میکردم همش رو اسکرین میگرفت میداد تو گروه اوتها هم با چنان شوقی نظر میدادن و‌پیشنهاد که اونم حسابی جوگیر میشد و ادامه میداد!!کلا شده بودم اسباب تفریح یه مشت زن یائسه!
تا اونجا که گفتم لپت گاز بزنم ،دیگه اسکرین نداد ، دوستاش انگار که اتیش تو مرغداری افتاده باشه فقط قد قد میکردن که شهره کجایی!!؟
بعد سکس ، نصفه شب که همه خواب بودن شهره فقط نوشت رفتم خونش منو کرد!!
وقتی صبح زنها گروه خوندن ،کلی وویس زنگ ، چت که چی شد؟
چه کار کردی.نصیحت…حتی خصوصی پیام دادن اینها
اینم نه گذاشت نه برداشت گفت ده ساله سکس نکرده اصلا هم پشیمون نیست خوب کردم اصلا ، بازم میدم بهش،!!.. همه دهنشون بسته شد، بعد شروع کرد ریز ریزش گفتن…
حتی اومدنش صبح پیش منو گفته بود، یعنی مدیون دوستاش بود که یک دقیقه رو گزارش نکنه! این دیگه نوبر بودش! لامصب به یکی میگفتی،به دوتا میگفتی ،نه به سه تا!آخه دوازده نفررررر!!
بهش گفتم شهره الان کل محل فهمیدن معلوم چه کار میکنی؟ تو بچه داری،داماد، چند وقت دیگه نوه دار!! اگه با یکی از اینها بحثت بشه چی؟
ابرو واست نمیزارن! احمد بفهمه چی!؟من میترسم شهره!،،
یه نگاه بهم کرد گفت : من باید غصه اش رو بخورم که نمیخورم ، ول کن! احمد بدونه چی کارم میخواد کنه؟ از این بدتر!! … و باز هم حرفهای زنانه و بغض و این چیزها!!
تهش متوجه شدم شهره تقریبا از همه اونها یه آتویی داره ،یا از بچه هاشون یا شوهر یا خودشون!! کلانتر بودن اینجا به دردش خورد
اون روز رفتم سرکار و جواب شهره رو سرد میدادم چند روز هم سرکار خوابیدم! گفتم یکم بیخیال بشه
بعد چند روز اومدم خونه، شب بود ،چراغ خونه شهره خاموش بودش،واسه اینکه برگشتنی نفهمه سریع دوش گرفتم و و رفتم توی اتاق خواب
واقعیتش این هست هیچ مردی از کوس مفت بدش نمیاد
ولی با این داستان که شهره پیش اورد خطرش بالا بود آخر عاقبت نداشت، اخر شب بود چشمام داشت گرم میشد که دیدم زنگ خونه یکسر شدش، حتی با مشت هم میکوبید، با همون شرت دویدم سمت در ،دیدم شهره هستش ،چشتون روز بد نبیته اون روی سگش رو بهم نشون داد، قبل اینکه داد فریاد راه بتدازه گرفتمش اوردمش داخل ،به زور جلو دهنش گرفتم ، یکم چنگ زد و تقلا کرد ، مشخص بود داره فحش کشم میکنه! بعد که ارومتر شد باز داستان گریه ادامه دار! با همون حالت بلندش کردم بردمش توی تخت کنار خودم خوابوندمش ، عین زن شوهر! اونقدر درمونده شده بودم که اگر احمد هم میمود تخمم نبود! تنها چیزی که بهم گفت این بود تو یکی بچه جون دیگه از دست مامان فرار نکن!.. با همون حالت خوابید،نصفه شب بیدار شدم نگاش کردم ،دلم واسش میسوخت ، چشماش خیس بود ،و به طور عجیبی راحت خوابیده بودش صبح زود قبل اینکه احمد بیدار بشه صداش کردم ،صبحونه احمد که داد دوباره اومد پیش من! صبحونه منم داد،بوسید منو ازم قول گرفت امشب بیام خونشون ، داربی میلان بود و احمد یه پایه میخواست بهش گفتم خواهش میکنم مثل اون شب ،بهم استرس نده ،اذیت نکن! شب رفتم خونش ، همه چی معمولی بود،شهره هیچ حرکت عجیبی نمیکرد ولی من باز هم اون شب شوکه شدم!وسطهای بازی که حواسمون شش دانگ به فوتبال بود ، و داشتیم چایی تنقلات میخوردیم، احمد برگشت و اروم گفت: اقا مهران سنی از من گذشته، خیلی کارها رو نمیتونم! خواهشن حواست به خانومم باشه، دلش رو نشکون، بچه ها رفتن ، گناه داره!این چند روز یک چشمش اشک بود یک چشمش خون،به خودش فحش میداد، دلش رو نشکون ،تو ادم رازداری هستی!اذیتش نکن،،
همین گفت عرق سرد روی پیشونی من نشست!
تازه فهمیدم زن شوهر اوایل اشنایی چت واسه تفریح و وقت گذرونی چت های منو با مشورت هم میدادن! احمد سیر تا پیاز همه چی رو میدونست! وقتی مطمئن شد من دهن قرص هستم گذاشت شهره بیاد پیشم ولی در حد یکم شوخی و دلبری ،ماچ بوسه انتظارش داشت نه اینکه اون شب شلاقی زنش رو بکنم وقتی هم گاییدم کار از کار گذشته بود،چی میخواست بگه؟ اینکه میدونسته زنش با من چت میکرده و همه چی مطلع بود؟ ،بعد بازی ، مثل قبل شهره اومد پیش ما نشست، احمد یه اشاره ای بهش کرد که اره بهش گفتم ! همین اشاره کافی بوددکه خودش رو ول بده تو بغلم
من تجربه سکس با زوج رو داشتم ، میدونستم تهش به کجا میرسه
بدون هیچ مقدمه ای جلو احمد شروع کردم به خوردن گردنش ،اصلا هیچکدوم اونها توقعش رو نداشتن، بعدها شهره گفت برنامه داشتم احمد بره بیرون نه اینکه جلوش باهم ور بری ، احمد بی غیرت نبود ولی اون شب خودم خواستم کار آخر رو اول انجام بدم من شروع کردم به خوردنش
احمد هم نشسته بود و نگاه میکرد مشخص بود شهره دوست نداشت جلوی احمد بده یکم مقاومت میکرد ولی خدایی دیگه خسته ام کرده بودن،
شروع کردم لخت کردنش ، احمد هم سیگارش روشن کرد ،یک پوک عمیق میزد بگی نگی داشت حرص میخورد ولی بعد یه مدتی وقتی اه اووف شهره رو میدید حال میکرد ،یکم صدای تی وی رو زیاد کرد، مدل شصت نه شدیم و شروع کردم خوردن کسش اون سمت هم شهره اساسی خدمت کیرم رسیده بود ،احمد بلند میشد عین داورهای کشتی داشت زیر بم ما رو میدید، موقع گاییدنش ، به شهره گفتم برو بغل احمد بشین ، خجالت کشیدش گفت چرا ؟ گفتم کارت نباشه به پشت بغل احمد خوابید پاهای شهره رو دادم دست احمد و تا خایه فرو کردم تو کوسش، کوس تنگش خیلی ابدار بود ، چپ راست میکوبیدم!! احمد هم بگی نگی داشت حال میومد، بعدش مدل داگی کردمش ، صورت شهره احمد روبروی هم بود، من دنبال یک لبخند خاص روی لبهای احمد مبگشتم، یک لبخند رضایت
و اخر هم اون لبخندش رو زد!! دیگه رسما خیالم راحت شدش، وقتی مدل داگی میکردمش کونش عین ژله تکون مبخورد، چندبار اب کوسش رو پاک کردم بهش گفتم بخواب به شکم ، با همون اب کوس یکم توف دم کونش رو خیس کردم شهره خودش رو جمع کرد گفت اصلا کون نمیده… احمد هیچ حرفی نمیزد… گفتم یکم مبزارم
کیرم رو خیس کردم ‌ و‌کم کم گذاشتم ،یهو احمد بلند شد اومد سمتم کمی ترسیدم ولی دیدم دو قمبل کون شهره رو از دو طرف کشیده ، شهره رسما داشت زمین رو گاز میزد،فقط کله اش کرده بودم داخل و بازی بازی میکردم بعد چند دقیقه کونش راه باز کرد ولی بوی بد میداد مشخص بود داخلش تمیز نیست ، شهره با حالت درد و کمی گریه گفت: گمشو کنار مهران بزار برم توش تمیز کنم ،شما هم با این سکس کردنتون؟؟
تا بره برگرده من و احمد تنها بودیم ، هبچی نمیگفت ، بهش گفتم عحب بدنی داره ، خیلی تنگه !! اونم گفت اره ، کون رو داشتی ، چقدر نرم هستش!!؟
خیالم از احمد راحت شدش
شهره از توالت اومد ،با یه حالت خواهش گفت مهران کون نه دیگه،، کوس به این خوبی کون چرا ؟ گفتم باشه ولی باید آبم بخوری اساسی کوس بدی ، اونم انگار به خر تی تاپ دادن از خوشخالی لنگاش داد بالا با خنده گفت جوووون بکنششش ، مامان رو پاررره کن،، شروع کردم گابیدنش ،
موقع ارضا شدنم کیرم

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها