یه روز وسط هفته بود دوست پسرم بهم زنگ زد ملورین بیا پیشم خرابتم عجقم ههه بچه گول میزد دیگه داستان همون لاک پشت که روپایی میزنه میخواست اونو بهم نشون بده!خلاصه بعد کلی ناز کشیدن اون من راضی شدم یه قرار بیرون بذاریم تا فقط ببینمش .گفتم حال سکس که ندارم فقط میام میبینمت و نهایت یه بغلت میکنم و لب میدم بهت،حاضر شدم و رفتم سر قرار دیدم به به با تجهیزات کامل اومده که بریم جنگل هوا خوبه همه چی عالیه باهم راه افتادیم سمت جنگل مکانشم از قبل بررسی کرده بود جنگلای اتریشم چه جنگلایی درختای تنیده شده تو هم دیگه جایی بود بسی دنج !بساطو پهن کردیم و نشستیم حرفای عشقول
انه و بغل وای بغلشو خیلی دوست دارم گرم و خواستنی دیگه منم داغ شدم ولی بغل و نوازش و حرفای رمانتیک خیلی بیشتر از خود سکس بهم حال میده اونم وسط جنگل همه چی خوب پیش میرفت باهم عشق بازی کردیم تا دیگه خوب آمپرش زد بالا و برنامه ی اصلی شروع شد آلتشو دوست داشتم که توی واژنم رفت و آمد داشت گرمای تنش و حرفای قشنگش صدای پرنده ها صدای خش خش درختا و استرس و هیجان ههه باحال بود کلا خوش گذشت جاتون خالی هاها اینم از خاطره ی من. خاطره ی من به سر رسید آب شمام به ته رسید بای تا خاطره ای دگر.??
نوشته: ملورین