زیپ شلوار و خاله

سلام امیر هستم۲۵ساله داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به دوران ۱۴یا ۱۵ سالگیم
تابستون بودو منم برای اینکه بیکار نباشم رفتم دنبال کار میگشتم تا سه ماه تابستون و بیکار والاف نباشم
یه شب که خونه خالمون بودیم شوهرش برگشت گفت مغازه زیر خونشون دنباله شاگرده منو ب اونجا معرفی کردو گفت دیگه راحتی ناهارام خونه نرو بیا پیش خالت باش
منم که بد جور تو اون دوران اسیر شهوت و این داستانا بودم بد جور دوس داشتم این خالمو دید بزنم
البته خالمم خیلی پیشم راحت میگشت و پروپاچه خوبیم داشت
قد بلند ،سفید ،کون درشت و رون پاهای پر ،سینه معمولی
در حد ۷۵ داشت
یک مدت گذشت و منم کارمو شروع کرده بودم فقط بعد از ظهرا میتونستم برم پیش خالم تا ناهار کنارش باشم
یادمه اون سال هوا خیلی گرم بودو خالمم خیلی لباسای ازاد میپوشید ،دامن کوتاه ،تاپ،شلوارک با همه اینا جلوم ظاهر میشد و منم وقتی اون خواب بود میرفتم سر وقت کشوی لباساش با شورت و سوتیناش ور میرفتم و ابمو رو لباس زیراش خالی میکردم خودشم متوجه شده بود ک گاهی زیر چشمی دیدش میزنموسرکشو لباساشم میرم ولی چیزی نمیگفت
داستان از اینجا شروع میشه که یبار برای دستشویی رفتن اومدم خونه خاله و خالمم داشت اشپزی میکرد منم رفتم دستشویی بعد اینکه خواستم زیپ شلوارمو بکشم بالا دیدم زیپم رفته لا شلوار گیر کرده با خودم گفتم میرم تو رو شویی درستش میکنم در روشوییم کمی باز بود خالمم یهو ب طور اتفاقی اومد رد بشه دید دارم با زیپ شلوار ور میرم ازم پرسید امیر چی شده گفتم هیچی زیپ شلوارم گیر کرده گفت بزار ببینم . واقعیتش اول هول شدم کمی هم خجالت کشیدم تپش قلبمم رفت بالا و نفسم یه لرزش خاصی توش افتاده بود خالم نشست و گفت بزار ببینم دستش اورد سمت زیپم حواسشم بود ک دستش ب کیرم نخوره منم ک با دیدن این حرکت داشتم راست میکردم یواش یواش ک خالم زیپو در اوردو گفت بیا درست شد منم ازش تشکر کردم زیپو کشیدم بالا و رفتیم ناهار
این قضیه تو ذهنم موند تا اینکه یه فکری ب ذهنم رسید که اینبار زیپمو خودم از قصد فشار بدم بره تو شلوار کیرم شق کنم و شورتمم بالا نکشم تا خالم اومد کمکم کنه دستش بخوره ب کیرم و منم حال کنم
این بار اومدم و خواستم همین حرکتو پیاده کنم
خالم اون روز یه دامن کوتاه با تاپ مشکی تنش بود رفتم دستشویی و کارمو مو ب مو انجام دادم زیپو همچین فشار دادم رفت تو شلوار که دیگه همچین ب اسونی در نمیومد دره روشویی رو باز گذاشتم خالمم تو اشپزخونه به کاراش میرسید و بهمم دید داشت وقتی از دستشویی در اومدم کلی استرس داشتم الکی به بهونه اینکه باز زیپم گیر کرده اومدم تا خالم منو ببینه تو اون شرایطم بیاد کمک کنه ک زیپ برگرده سرجاش
خالم وقتی دوباره منو دید خندش گرفت و گفت امیر باز گیر کرده گفتم اره خاله گفت واسا بزار درش بیارم کاره خودمه کار تو نیست
وقتی اومد نزدیک دل تو دلم نبود خیلی حشری بودم اخه شورتمو بالا نکشیده بودم و زیپمم پایین بود (البته اینم بگم که دکمه شلوار بسته بود) خالم اومد دستشو گذاشت بین دوتا زیپ انگشتاش خورد ب کیرم یه لحظه یکه خورد ولی برو خودش نیاورد یه حالت چندش بهش دست داد انگار دوس نداشت دوباره ادامه بده ولی مجبور بود و تو عمل انجام شده قرار گرفت منم همش دل هوره اینو داشتم کیرم بیرون نزنه از زیپ ک اگه دربیاد جلو چشم خالمه کلا.
تو اون شرایط کلی خودمو فحش دادم چرا اینکارو کردم ابروم الان میره به همین خاطر دستمو بردم زیر روشویی و مثلا وا نمود کردم ک دید ندارم تا خالم کارشو بکنه زودتر خلاص شیم هردو که یه لحظه حس کردم کیرم از لا زیپ زد بیرون و خالمم دستپاچه اونو گرفت گذاشت تو شلوارم اون لحظه خیلی حال کردم وقتی با دستش کیرم لمس کرد کیرم شق شق بودو خالمم میگفت امیر زیپ بد جور گیر کرده منم ک ساکت بودمو هیچی نمیگفتم چون کلا داشتم از استرس میمردم هر دفه انگشتای دستشو رو کیرم حس میکردم انگار دیگه عادی شده بود براش دستش هر آن ب کیرم میخورد یه لحظه حس کردم دمای بدنم داره میره بالا یه حالتی میخواست زیپو در بیاره که حرکت انگشتش شبیه جق شده بود حس کردم داره ابم میاد و اگه میومد خیلی تابلو میشد
ادامشو اگه دوس داشتید تو قسمت بعدی میفرستم به همراه یه حرکت جالبه دیگه

نوشته: امیر

دکمه بازگشت به بالا