داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

زن داداش فرشته

سلام .با یه تغییرات جزئی مینویسم اسم و محل زندگی در همین حد
اسم خودم فرید یه گل پسر 25ساله با قد 179و وزن هفتاد و پنج و بدن سفید و ساکن اصفهون هستیم و مشغول کار داخل کافی نت خودمم و برادرم فرشید هم 36ساله و یکم چاق با شکم بزرگ که حسابدار یه شرکت وخانومش هم از فرشته هم زیبا تره28سالش قدش یکم از خودم کوتاه تره و بوره و اصن برق میزنه بدنش و موهاش تقریبا خرمایی و بین 65تا هفتاد کیلو هم وزنش هست و تپل وهمه جوره خدا بهش لطف کرده الا این آخریش که فرشید بوده و انداخته تو زندگی فرشته تو این دوسال ازدواج هم بچه ای ندارن و گمونم اشکال از فرشید باشه و وقتی میومد خونه مامانم قربون صدقش میرفت و میگفت حیفه عروس ب این خشگلی تنها باشه و یجورایی برا بچه خودش و آجیم گوشه و کنایه میزدن بهش و فرشته هم به خاطر پول و منال بابام خدا بیامرز زنش شده بود و فکرش امروزی بود و منطقی جوابشون میاد و همیشه این بحثا رو میکردن در غیاب فرشید و ما خونمون سه طبقه که ما طبقه همکف و فرشید و فرشته طبقه دوم و طبقه سوم هم یه زن و شوهر همکار فرشید هستند و یکروز صبح تو اتاقم خواب بودم و قرر بود ساعت نه برم کافی نت که فرشته اومد پایین و مامان بازم شروع کرد روضه خوندن تو گوش فرشته و رو مخش رفت یهو با صدا نسبتا بلند گف خیلی هنر دارید واسه فرید یه زن بگیرید و مامان گفت خودش راغب نیس و…از فرشید بخاری بلند نمیشه و مامانم گف علم و دکترای امروزی همه دردا رو درمان میدن عروس قشنگم و یهو گفت هم قد خودش کوتاهه هم…. و زد زیر خنده بلند و مامان گف یواش فرید خوابیده و نفهمیدم چی گفتن دیگه و من چند دیقه بعد پا شدم و رفتم حموم و صبحونه خوردم و دیدم فرشته گفت شادوماد تا لنگه ظهر میخوابیااا و با اون چهره قشنگش و اون دست و پاهاش که برق میزد و گفتم شما دوتا نمیزارید من با جوونییم زندگی کنم و به طعنه گفتم ببین طفلی فرشید خواب و خوراک نداره از دست این فرشتش و سریع حرفم قطع کرد و گف هیچ وقت به تظاهر قضاوت نکن و من جوونییم رو گذاشتم ب پای فرشید و گفتم الان پیر مرد شدی مگه و یه سیب انداخت سمتم و مامانم گفت کافیه دیگه فرید احتراام نگهدار و از این حرفا و دوتایی اومدن رو میز صبحونه و فرشته اینبار بعد این همه مدت نشست کنارم و چند بار صدام کرد و جوابش ندادم و با رون نرمش زد به پام و گفتم مامان نمیدونم پنبه یا دمبه گوسفنده اینقد نرمه و یه آن فرشته سرخ شد و مامان گفت مغزت همش پی گرفته که مجردی هنوز و زدن زیر خنده و دوباره فرشته یه بار دیگه زد به پااام و محلش ندادم و رفتم سر کارم و همش یه فکرم پیش خودم بود و دو فکرم به نرمی بدن فرشته و ولی لباس گشاد و بلند میپوشید همش و منم تو نخش نبودم اصن مگه اینکه خودش پیش قدم بشه و تا چند روز نبودش صبحا و صحبی پاشدم و مسواک زدم و اومد بیرون که چشمم به فرشته خورد و صبح بخیر گفتیم و بی مقدمه گفتم پارسال یه صحبتایی تو این خونه بود در مورد مجرداااا و دوتایی زدن زیر خنده و ماما گفت پسرم خودت میدونی از مال و منال چیزی کم ندارین و همه راغبن داماد مث شما داشته باشن کافیه معرفی کنین و گفتم یه دختر میخوام فرشته باشه و یهو با یه نگاه تعجب نگام کردن و ادامه دادم البته نه مثل این یکی فرشتت انگار پیرزن شصت سالشه با این لباساش و …و مامان گف این فرشته رو ول کن گناه داره و فرشته خودت کجاست و گفتم آسمون دوم و فرشته سرخ شد و مامان گفت هنوز بزرگ نشدی و خدا ب داد شریک زندگیت و زدم زیر خنده و گفتم ولم کنین گیرو دال زن و زندگی کم دارم و فرشته حرفی نمیزد و گفتم فعلا قصد ادامه تحصیل دارم و سه تایی خندیدیم و رفتم سر کارم و فرشید سر زده اومد با اخمای تو هم و گفتم چیزی شده و تو دلم گفتم بازم کارمون با وکیل به بیراهه رفته و سری تکون داد و گفت چی بگم و یکم نشست و گفتم مگه کار نبودی و گفت امروز نرفتم و رفتم دنبال اسناد و فلان ارگان و …و گفتم بزار منم بیام و تو راه گفت واسه وجهه ما خوب نیس عمرت تو کافی نت سپری بشه و همون اپراتور بگیر واسش و کمکم ب فکر برهه زمانی جدیدت باااش و از این کوسشعرااا خلاصه سرتون درد نیارم و تا رسیدیم خونه و ناهار خوردیم با مامان و چند روز تو فکر که عرض کنم تو کف فرشته بودم که گمونم دوشنبه بود و دیدم سر صب بشاش و صدا خندش میااد و تا چشمم خورد بهش یهو جا خوردممم یه دامن جذب پاش بود یه پیراهن چار خونه و نشستم رو میز صبخونه و گفتم خانومای حلال کار جوووناخوبن و یکم تعارف بار هم کردیم و صبحونه خوردیم ومنتظر بودم فرشته از جاش بلند بشه و دیدش بزنم یکم معلوم بود رفته حموم و مامان رفت پا ماهواره و فرشته گفت راسی گوشیم این پیغام میده و گفتم مشکل حادی نیس و مال حساب کاربری و اپل آیدی واسه خودمم اومده و یکم با سیتینگش ور رفتم و ایمیلشو برداشتم و گفتم ب همه پیج های اینستا سر نزن و ادد نزن و از این چرندیاات و پاشد رفت بره پیش مامان و اوووف شاه کون بود زن داداش حتی با اینکه بلوزش رو کونش بود و اوووف تکون که خورد تو این چند قدم دل منم میلرزید و تا حالا با این وجهه نیومده بود تو خونه جلو من و خدافظی کردم و موقع دست دادن یکم دستم نگه داشت و حتما چک کن واسم و خودمم یاد آوریت میکنم و خدافظی کردم و گفتمم ایول به خودم و خلاصه تو مسند کارم یه فکرم پیش فرشته بود و زنگم زد و یاد آوری کرد و موقع ظهر زدم و اومدم خونه و تا دیدمش گفتم مگه خودت خونه زندگی نداریییی و برگشت رو ب ماما و گفففف ببینش چقد روانییه و اووووف تازه متوجه شدم چاک دامنش سفیدی پاهاش تا زیر زانوش معلوم و مشخص ساپورتش در آورده و یکی دوباری که پشت به من بود کپلای برجسته کونش تکون داد و رفت داخل آشپزخونه و منم لباسام عوض کردم و کیرمم نیمه شق بود و اومدم بیرون و مامان گفت عزیزم خسته شدی بفرما بشین و مشغول خوردن بودیم که فرشته بازم اومد و گففف چیههه هااااا هر موقع دلم بخواد میاااام و میییرممم و با یه لحن خاصی گفت و منم یکم زل زدم به سینه هاش و نشست کنارم و گفت پیگیری کردی واسه گوشیم و نتیجش چی شد و یکم مکث کردم و زد با زانو ب رونم و گفتم بله بله و یکم باهاش حرف زدم و صندلی خودم یکم بردم عقب و یواش ساق پا سفیدش دید میزدم و یه آن متوجه من شد و یه خنده ریزی کرد و بلند شد مثلا چیزی تو گوشی مامانم بگه و وااای کونش داد سمتم و سعی کردم عادی برخورد کنم ولیبی قشنگ خط شرتش مشخص بود و میخواستم لمسش کنم ولی اصلا ریسکش بالا بود و گفتم هر چی گفت واسه منم ترجمه کن مامااو اوووف حرارت باسنش حس میکردم اصن و تو دلم گفتم عرضه نداره این فرشته های عقب بکنه لااقل و یه خنده زد و لمبرای کونش لرزید و از اون بیشتر قلب من و بیشر کیرمم راست شد و جرات نداشتم دس به باسنش بزنم و یوااش با انگشت شصت پاام نک دامنش کشیدم و اینقد سفید بود که رگهای ساق پاش مشخص بود نفهمیدم چجوری غذا میخوردم که دوباره برگشت نشست و گفت غذامون سرد شد و البته معذرت میخوام پشتم ب شما بود و غذا خوردیم و گفتم واریس هم یه درد بدیه که امروز یه خانوم اومد گفت و پاهاش درد میگرفت و طفلی مسن سال بود و رگهای پاهاش برجسته بود و هی مینالید و میگفت رگها فشرده میشن و فرشته حرفم قطع کرد و گف بعضیا ارثی دارن و مامانم داشت و رشته کلام به دست گرفت و با دست چپش غذا میخورد یواش و دس راسش گذاشت رون پاش و یواش فشار میداد و رو ب مامان باهاش حرف میزد و یه لحظه دامنش یوااش داد بالا و وااای چشمم خورد به برق پاهااش و گفتم شما هم میراث گرانبها ب ارث نبرین و دوباره رفت در گوش ماما حرف بزنه و یوااش با دس چپش کنار رون پاش میخارید و منم زووم بودم رو کونش ولی نمیشد ریکس کرد و یوااش با پام زدم به مچ پاش و سریع برگشت و نشست و نفهمیدم چجوری ناهار خوردمو فرشته هم هر جوری میشد عشوه میریخت خیلی محسوس و مامانم گفت این واریس چیبود گفتی پاهای منم درد گرفت و خندیدم و گفتم پاهات بزار رو میز عسلی با روغن چربشون کن و رفتم روغن آوردم و گذاشتم دس فرشته و گفتم با اشاره گفتم انجامش بده و مامان یکم بهونه آورد و بلاخره راضی شد و گفتم راسی مامان ببر رو تختش پس و با هم رفتن و یکی دو دقیقه بعد دیدم رفتم و داشت روغن میزد به پاهاش الکی چند تا ایراد گرفتم و مامان تو گوشی داشت سرچ میکرد و قربون صدقه فرشته میرفت و دیدم اینجوری فایده نداره و مامان حواسش هست و گفتم به شکم بخواب و پشت پاهاتم ماساژ بده و گف کار عروس خشگلم نیس و ماساژور میگیرم و چرخید و فرشته پشت پاهاش ماساژ میداد و همزمان من نزدیکش شدم و دسم گذاشتم رو شونش و ماما رو شکم بود و سرش تو گوشی و گفتم ماساژ بده و چنگ نزن و شونش فشار دادم و یه نگاه متعجب بهم کرد و دوباره گفتم راحت بشین رو تخت ک مسلط تر باشی و دوباره رفت در گوش ماما چیزی بگه و مامان لپش بوسید و نشست لبه تخت و پی چپش گذاشت پایین و دامنش رفت بالا و دوباره چشمم خورد ب پاهااش و سینه هاااش و داغ کردمم و گفتمم خودشم میخاااد ولی روش نمیشه و موهای لختش هی میومد تو صورتش وسکسی تر میشد و نشستم کنارش و گوشی نشونش دادم و گفتم از اینجا مشکل بود و سعی کردم خودم بچسبونم بهش و هیچ عکس العملی نکرد و تو قسمت پیام هام نوشتم بو عرق میدیااا و با مشت زد رو شونم و پشتش کرد بهم و مشغول ماساژ پاها شد و گفت تموک نشد عروس گلم و نگاه کرد به من و چهرش مثل چی بگم و با ابرو گفتم نه و با صدا ناز و لرزونش گف ن هنوز و دلم میخواست بدن لختش لمس کنم و یهو دسم گذاشتم رون پاش و یه لحظه مکث کرد و خیلی راحت گفتم راحت باش و با یه تم تعجب نگام کرد و من پرو تر شدم وااای اینبار که یکم چنگ زدم انگار گوشت بی استخون بود و یه نفس عمیق کشیید و کارام دست خودم نبود و اینقد دامنش جذب روناش شده بود انگار پوست بدن خودشه و کج شدم جوری که قشنگ روبه روم بود و دس گذاشتم رو زانوش و برگشت زل زد تو چشمام و با نگاهش اشاره کرد ب مامان و منم حشری شده بودم و کارام دس خودم نبود و یهو مامان برگشت و رو به فرشته شد وگف بزار ادمشو فرید انجام بده و یکم قربون صدقش رفت و و گفت نه راحت باشین منم راحتممم و تا سرش برگشت داد ماما سریع دست چپمو بردم رو رون پاااش و چند باری فشار دادم و دستشو آورد دستمو برداشت و دوباره دستمو گذاشتم رو رون پاااش و با این کارش بیشتر حشری میشدم و با صدای لرزون گفت آخرش فرید از زن گرفتن طفره میره و یهو مامان برگشت سمتش و گف سریع بر نگردین رگ گردنتون میگیره و مامان گف اتفاقا کاش گردنم ماساژ میدادی و گفت چشم و کم کم میام بالا و قربون صدقش رفت و دسم بردم زیر زانوش و یکم فشار دادم روبه بالا و چند بار که تکرار کردم گوش کرد و پاش یکم آورد بالا و میخواستم دامنش بیا بالا که متوجه نشد و با نوک انگشتم دامنش کشیدم بالا و چند بار ول کردم و گمونم فهمید و پاهاش دراز کرد و یواااش دامنش کشیدم بالا تا چاکش افتاد کنار رونش و یه جووون یواش گفتم و یه نفس عمیق از بینی کشید و باورم نمیشد یباره تا اینجا پیش رفته بشم و و مامان خواست برگرده وسریع خم شد پشت سرش و اوووف چشمم به باسنش خورد دوباره و با یه دسش بلوزش کشید پایین که مثلامن نبینم و دوباره برگشت و اینبار یدفعه دستم از چاکش کامل به زور کردم و دس گذاشت رو دسمو یواااش چنگش زدممم و انگااار دنبه گوسفند بود و نرم و بدون مو و شروع کردم ب مالیدن و دس راستمم گذاشتم رو پهلوش و برگشت دسم نگاه کرد و برگشت دوباره و منم با دست راستمم پهلوهای نرمش میمالیدم یه یه دقیقه و بلوزش رفته بود زیر باسنش و نشسته بود روش و خواستم بکشمش بالا ولی نمیشد و با انگشت چند بار ضربه زدم به پهلو نرمش و و اصن اجازه نمیداد بکشمش بالاو یه لحظه پا شدم و بدون صدا رفتم بیروون و کیرمم شق شق بود ودوتا زیر سری آوردم و گذاشتم رو هم سمت راست فرشته و اصلا نگام نکرد و یکم رفت جلو تا چسبید به زیر سریا ایندفعه دستم بردم سمت داخل و یکم هل دادم سمت کونش و گفت ای بابا و ماما گف چیشده عزیزممم و گف شما راحت باشین با فرشید بودم از دس کاراش و گف چیشده و گف شکم در آورده و دیسک کمر میگیره چند وقت دیگه و مامان گف خدا نکنه و دوباره دسم بردم به زور جلو تر و با دست چپم بلوزش کشیدم سمت بالا و گفت فهمیدم و یکم بلند کرد باسنش و لبه بلوزش گرفتم و از دو طرف کشیدمش بالا و دس چپم تو رونش بود و میمالیدم و مامان گفت اذیتت میشه گف نه یخورده دامنم دست و پا گیره و راحت نیسم و گف قربونت برم برو شلوار راحتی بپوش و رفت و به یه شلوارک برگشت و مامان گف عزیزم راحت باش و و فرید و خودش فهمید و گفت من راحتم مشکلی نیس و و دسم بردم و گذاشتم وسط دوتا رونش و با این دسم هم پهلوش ماساژ میدادم و گرمای بدنش داشت دیوونم میکرد و لی زیاد نمیشد پیش رفت و دسم کردم زیر بلوزش و یه تاپ بنفش تنش بود و کشیدمش بالا و و چشمم ب سفیدی کمرش و دسم نرمی پهلوش رو حس کرد ضربان قلبم دو برابر شد و و داشتم سمت شکمش و انگشتم کردم سوراخ نافش و انگااار سوراخ کون بود از بس که نرم بود و گفتم فاییده نداره و باید سریعتر عمل کنم و دستم بردم سمت کششلوارک و یکم کشیدم عقب خط شرت بنفشش و چاک زیبا کونش انگشتم رفت و دس زدم نوک انگشتم کشیدم به روغن پا ماما و نوک انگشتم چرب کردم و اینبار نزاشت انگشت بفرستم داخل و رفت جلو و اعتنا نکردم به زووور انگشت بزرگ وسطم فرستادم تا رفت پایین انگااار کوره بود و نوک انگشتم داغ شد و گرم بود و خیس عرق و برگشت و با علامت صورت گف چته و چیکار میکنی و یه اخم سنگین کرد و و برگشت و دوباره دستم بردم سمت کمرش و برگشت اخماش تو هم و فقط زل زدم تو چشاش و حشرو میشد دید و برگشت و اینبااار کامل دست راستم کردم تو شرتش و با انگشت بزرگم شیارش میکشیدم و یکم بیشتر بردم پایین یه نرمی و داغی زیاد داشت و ناخوداگاه باسنش بلند کرد و منم دستم تا مچ کردم داخل و اوووف قلمبگی کصش گرفتم و هی مالش دادم و انگشتم شصتم میمالیدم به سوراخ کونش و و با دست چپم که داخل شرتم بود کیرممم میمالیدم و باورم نمیشد این فرشته و این منم و مامان اینجاست و این شد اولین چراغ سبز فرشته خانووم و به سکساس مکرر کشید و مایل بودین مینویسم…نوشته فرید

نوشته: فرید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها