روابط پنهانی

با سلام به همه دوستان انجمن کیر تو کس . این خاطره ای که میخام براتون تعریف کنم شاید کمی غیر عادی باشه و برای بعضیها باورش سخت باشه ولی حقیقتیه که من تجربه کردم و کماکان ادامه داره و اینکه شاید بیانش کمی طولانی بشه . پس اگر اهل خوندنش نیستید نه وقت خودتونو هدر بدید نه بیخودی اظهار فضل کنید ، کسی دوست داره بخونه و امیدوارم از خوندش لذت ببره .
خب برای اینکه اسمها واقعی نباشه از اسامی مستعار استفاده میکنم و نشر این خاطره را هم با اجازه کسائیکه باهاشون بودم انجام دادم .
خب بریم سر تعریف ماجرا:

اول خودمو معرفی کنم من سعید هستم و تو یه خانواده نسبتا معمولی با یه خواهر و برادرم و پدر و مادرم زندگی میکنم این ماجرا رو باید کمی از قبل تعریف کنم خب در دوران نوجوانی هرکسی یه سری خصلتهای رو کسب میکنه شاید اینو بگم بدتون بیاد ولی من وقتی اندام خواهرمو میدیدم واقعا حشریش میشدم چون واقعا اندام خیلی خوشگلی داره سینه های نسبتا بزرگ که اون موقع نمیدونستم سایز سینه چنده فقط میدیدم دوتا سینه برجسته زیر پیرهنش نمایانه کونشم که گرد و خوشفرم و اینو بگم که خواهرم سه سال ازم بزرگتره گاهی به هر بهانه ای دست به کونش میزدم و لذت میبردم از نرمی کونش ولی اون خیلی بهم رو نمیداد که بیشتر از اینها بهش نزدیک بشم برادرمم ازم کوچیکتره اسم خواهرم سمیرا هست دوران نوجوونی میگذشت دیگه خواهرمم براش خواستگارهائی میومد و میرفت تا اینکه سمیرا تو سن 25 سالگی ازدواج کرد رفت سر خونه زندگیش منم دیگه دست به سمیرا نمیزدم البته سمیرا بعد از یک سالی که از ازدواجش میگذشت و طعم سکس واقعی رو چشیده بود وقتائی که میومد خونه ما خیلی بازتر لباس میپوشید خودش سر شوخی رو باهام باز میکرد گاهی به یاد گذشته که دلم میخاست کونشو دست بزنم یواشکی طوری که نه شوهرش بفهمه نه کسی ببینه یواشکی یه نوازشی از کونش میکردم کیرم سریع سیخ میشد از پیشش در میرفتم اونم به روی خودش نمیاورد یا بعد از یکی دوساعت بعدش یه لبخندی بهم میزد که نمیتونستم تو چشمش نگاه کنم اینا تقریبا مواردی بود که من تو خونه و با سمیرا داشتم دیگه منم بعد از سربازی و کار پیدا کردن و دوست دختر بازی فراموش کرده بودم که سمیرا چه حسی داره خیلی دیگه تو نخ سمیرا نبودم و زندگی رو با دوست دخترام میگذروندم که یه مدتی بودن و بعد میرفتن و یکی دیگه جاشون میومد تقریبا شاید 10 -15 تا دوست دختر عوض کرده بودم چون خودشون به هر دلیلی کات میکردن و تنها با سه چهارتاشون سکس رو تجربه کرده بودم تازه اونهام قبلا با یکی دیگه سکس کرده بودن بقولی اوپن بودند

خلاصه همینطور ماجرا ادامه داشت دیگه من 33 سالم شده بود کارم مشخص بود زندگیم تقریبا رو روال افتاده بود با همون دو سه تا دوست دختری که سکس باهاشون داشتم بودم و خوش میگذروندم تا اینکه زندگیم توسط یکی از دوستای سمیرا دگرگونتر شد و قضیه از این قرار بود که سمیرا یه مهمونی مولودی ترتیب داده بود روز پنجشنبه ای بود که برای شب جمعه بود اون موقع من یه پراید داشتم و به اقایون هم گفته بود که برای ساعت 11 که همه مهمونهای خانم رفتند بریم خونه اش بابا و داداشم که نیومدن و من برای اینکه مامانو برگردونم خونه رفتم خونه سمیرا ساعت 11 شب بود زنگ خونه سمیرا رو زدم و رفتم تو وای سمیرا که واقعا خیلی ناز شده بود یه تاپ تنش بود یه ارایشی کرده بود که انگار رفتند عروسی یه دامن تا بالای زانوش پاش بود از دیدن سمیرا تو اون لباس کیف کردم و دلم میخاست بغلش میکردم ازش لب میگرفتم سمیرارو تو پاگرد ورودی خونه اش بغلش کردم یه بوس از لپش گرفتم سمیرا گفت سعید شیطون نشو البته کسی مارو نمیدید چون دید نداشتند به پاگرد ورودی بعدشم دامادمون اومد و باهم سلام و احوالپرسی کردیم رفتیم داخال که دیدم جز چندتا مهمون که خاله و دختر خاله ها بودن و یه خانم دیگه که فقط عکسشو دیده بودم کسی دیگه نبود اون خانمم هم دوست سمیرا بود با همه سلام و احوالپرسی کردم با دوست سمیرا هم همینطور که دستشو به طرف دراز کرد منم بهش دست دادم سمیرا گفت سعید برادرمه اونم گفت بله خیلی خوشبختم از دیدنتون سمیرا جون خیلی ازشما تعریف میکنه دوست سمیرا اسمش نازنین بود ولی سمیرا بهش نازی میگفت اونم واقعا خیلی خوشگل بود ولی نمیشد توی جمع خیلی بهش نگاه کنم دیگه خاله و دخترخاله هام بلندشدن و خداحافظی کردنو رفتند فقط نازی مونده بود و منو مامانم نازی گفت سمیرا جون یه زنگ میزنی اژانس منم برم دیگه خیلی بهم خوشگذشت عزیزم سمیرا گفت عزیزم اژانس چیه یا سعید میبردت یا مجید حالا بشین نازی گفت نه دیگه عزیزم دیر وقته باید برم میدونی که … سمیرا گفت بشین بابا سعید میبردت مجیدم مامانو میرسونه تو دلم واقعا دلم میخاست نازی رو من ببرمش ولی نازی هی میگفت نه عزیزم مزاحم اقا سعید نمیشم هی تعارف میکرد تو دلم گفتم لعنتی اینقدر زر نزن من میبردمت دیگه ههههه تو دلم از دستش عصبانی بودم ولی صورتم خندون بود بلاخره سمیرا موفق شد نازی رو راضی کنه من برسونمش به مامانم گفت توهم نمیخاد بری خونه همینجا بمون منم که ته دلم عروسی بود که میتونم با نازی خانم خوشگل چند دقیقه ای رو تنها باشم دیگه نازی هی از سمیرا و مامانم تشکر میکرد که مزاحم شده از این تعارفها بلاخره راه افتادیم موقعی که از در داشتم میرفتم بیرون سمیرا یه دونه زد در کونم چیزی نگفت و خندید اولش نفهمیدم برای چی زده چون از بودن با نازی خوشحال بودم سمیرا که تو مهمونی اونم با یه پیرهن استین کوتاه بود و یه شلوار چسبون سفید پاش بود واقعا بینهایت خوشگل و ناز شده بود مخصوصا که خودشم خیلی خوشگل بود هیکل فوق العاده ای داشت قدش حدودا 170 میشد از سمیرا خوش اندامتر بود نازی هم مانتوشو تنش کرد و حاضر شد منم که دم در منتظرش بودم بهش گفتم من میرم ماشینو بیارم جلوی در منتظرتونم رفتم ماشینو بیارم اونام داشتند دم در بگو بخند میکردن خلاصه نازی سوار ماشین شد ازش پرسیدم بفرمائید باید کجا برم؟ نازی هم یه جور خاصی نفس عمیقی کشید که بیشتر شبیه یه اه کشیدن بود من راه افتادم چون هوا پائیزی و خنک بود شیشه رو داد پائین و دوباره همونطوری یه اهی کشید که واقعا دیگه کیرم براش داشت شق میشد گفت یه موزیک بزار گوش کنیم ، گفتم نگفتی باید کدوم سمت برم ضبط ماشینو براش روشن کردم داشت یه اهنگ خارجی پخش میشد از Chris rea به اسم جوزفین که من خیلی دوسش داشتم این اهنگو نازی گفت وای این کیه میخونه چقدر صداش گرم و قشنگه گفتم اسمش کریس ریا هست گفت خیلی اهنگش قشنگه گفتم چندتا البوم ازش دارم دوستداشتی برات میریزم رو فلش گفت اره اره خیلی از صداش خوشم اومده وای ادم با این صدا حالی به حالی میشه از حرفهاش میشد به یه چیزهای پی برد و نزدیک پنج دقیقه همینطوری داشتم میرفتم بهش گفتم نمیخاهی بگی باید کدوم سمت برم ؟ نازی بهم یه نگاهی کرد و سرتاپامو برانداز کرد و یه لبخندی زدو گفت سعید میخام امشب یکمی خوش باشم . گفتم مگه مهمونی بهتون خوش نگذشته مولودی زنونه که شنیدم همش بزن برقصه گفت خیلی شیطونیها بهت نمیاد گفتم چرا نمیاد از کجا میدونی زد زیر خنده گفتم خب چکار کنم کجا برم بهت خوش بگذره ؟ نازی گفت نمیدونم خودت معمولا با دوست دخترات کجا میری ؟ خندیدم گفتم از کجا میدونی دوست دختر دارم ؟؟؟؟ گفت پسره با تیپ و قیافه و هیکل تو مگه میشه دخترا بهش گیر ندن دوباره زدم زیر خنده و گفتم مگه فکر میکنی من خوش تیپم؟ نازی هم لبخندی معنی داری زد هیچی نگفت کیرم دیگه میخاست بپره بیرون بهش سلام کنه تا نازی روش به سمت راست بود و داشت بیرونو نگاه میکرد سریع کیرمو سرجاش خوابوندم تا سه نشه ولی نازی خیلی تیزتر از من تا دستم از روی کیرم بلند شد سریع بهم نگاه میکرد منم خودمو زده بودم به کوچه علی چپ گفت خب کجا میبری منو بهم خوش بگذره ؟گفتم والا تا حالا دوست دخترامو بیرون نبردم ولی اگر دلت میخاد میتونم ببرمت یه چایخوری تو یه باغ باهم یه چائی بخوریم دوست داری؟ گفت باشه هرجا تو دوست داشته باشی . مسیرو عوض کردم گفتم فقط یکمی دوره ها برات مشکلی نیست دیر بری خونه؟گفت نه بابا کسی منتظرم نیست گفتم مگه تنها زندگی میکنی گفت اره . گفتم راستش فکر نمیکردم تنها باشی گفت حالا که هستم دلم میخاد از زندگیم لذت ببرم دلم میخاد ازاد باشم رها باشم خوش باشم خوش بگذرونم گفتم عالیه دمت گرم بهش گفتم بزار یه زنگ به سمیرا بزنم خندید و گفت میخاهی چی بگی ؟بگی با نازی هستم ؟گفتم نه بابا مگه خل شدم . تو راه به سمیرا زنگ زدم گفتم من نازی رو میرسونم میرم خونه سمیرا هم گفت باشه مواظب خودت باش گفتم مامان چی گفت خونه ما میمونه گفتم باشه کاری نداری گفت نه فقط … گفتم فقط چی گفت هیچی برو به سلامت ازش خداحافظی کردم نازی گفت خب دیگه ازادی گفتم اره گازشو گرفتم رفتم سمت لواسون یه چندتا باغچه مانند بود که تخت زده بودن الاچیغ داشت هوا اونجا سرد بود نازی گفت وای خیلی سرده منم یه سوئی شرت داشتم دادم بهش تنش کرد و وقتی پیاده شدیم رفتم کنارش که باهم بریم داخل باغ چسبید بهم دست راستمو بغل گرفته بود کامل بهم چسبیده بود منم برای اینکه شبش براش خوش بگذره دستشو گرفتم نازی گفت جای خیلی قشنگیه مرسی که اومدیم اینجا گفتم دوستدارم بهت خوش بگذره با هم رفتیم داخل دیگه ساعت 12 شب بود گفتم چی دوست داری گفت هرچی تو بخوری گفتم کباب میزنی گفت اره سفارش کباب دادم نازی دیگه کامل خودشو توی بغلم رها کرده بود منم از کمر بغلش کرده بودم یه جائی بودیم که خیلی دید نداشت نازی کمی خودشو روی تخت توی بغلم رها کرد منم دیگه دستمو بردم سمت سینه هاشو براش میمالوندمش نازی سرمو گرفت سمت خودش خم کرد لبمو بردم رو لبش از هم لب میگرفتیم دیگه حسابی کیرم زیر کمرش بود شق شده بود یه دو سه دقیقه ای از هم لب گرفتیم وقتی لبشو رها کردم چنان اهی کشید که فکر کنم تختهای کناری فهمیدن داشتیم چکار میکردیم تو چشمای هم خیره شده بودیم میشد از چشمهای خمار راحت فهمید که چقدر حالش خرابه برای یه شب بیاد موندی گفتم نازی خیلی خوشگلی بخدا از همون اول که دیدمت عاشقت شدم گفت سعید هیچی نگو دوباره لبشو گذاشت رو لبم و دوباره از هم لب گرفتیم هی سرمو رو صورتش فشار میداد و محکم بهم لب میداد بزور لبمو از لبش گرفتم گفتم نازی اینجا جاش نیست عزیزم نازی با یه صدای پراز شهوت گفت سعید بریم بریم تورو خدا بهت نیاز دارم گفتم باشه عزیزم بزار یه کباب خوشمزه باهم بزنیم میریم نازی دستش رو کسش بود گفت کباب از این خوشمزه تر میخاهی لامصب ؟بوسیدمش گفتم بلندشو بشین الان یکی میاد بد میشه کمکش کردم نشست تو چشمم نگاهی کرد و خندید منم خندیدم از کاری که یهوئی با هم کردیم دیگه کباب رو هم اوردن و بوی کباب اون حالمون رو عوض کرد نشستیم با هم لقمه گرفتن و خندیدن و خیلی زیبا و جذاب میشد هرکاری میکرد برام دل انگیز بود نفهمیدیم چطوری کبابو خوردیم بلند شدیم و راه افتادیم سمت تهران گفتم خب دیگه بگو کجا باید بریم نازی دیگه همش بهم چسبیده بود توی پراید خیلی سهت میتونستم رانندگی کنم دست راستم که کلا تو دست نازی بود ول نمیکرد ادرس داد و رفتیم خونه اش جلوی در واحدش کلیدو بهم داد گفت تو درو برام باز کن منم در و باز کردم گفت میخام کفشهامو برام در بیاری نشستم جلوی پاش و کفششو براش درش اوردم گفت سعید بغلم کن منو ببر رو تخت خودشو برام لوس کرده بود منم از لوس بازیش خوشم اومده بود با اینکه بنظر سنگین میومد ولی همه زورمو جمع کردم بلندش کردم روی دوتا دستم گرفتمش اونم گردنمو گرفت گفت جووووووووووننننننننننن قربونت بشم عزیزم بردمش تو چراغها همه خاموش بود ولی نور از بیرون کمی خونه رو روشن کرده بود راهی که به اتاق خوابش منتهی میشد پیدا کردم در را با پام بستم بردمش سمت اتاق خوابش نازی هم فقط تو چشام خیره شده بود منو محکم بغلم کرده بود در اتاق خوابشو با پام هول دادم بازش کردم یه تخت یه نفره تو یه اتاق تقریبا 12 متری داشت کلی اتاقش شلوغ بود از وسایل دخترونه و عروسک این جور چیزا رفتم جلوی تخت خودم نشستم رو تخت و نازی توی بغلم بود نازی منو هول داد روی تخت و افتاد روم دیگه امان نمیداد هی بهم لب میداد و اه و اوه میکرد هی میگفت میخامت نفسم دارم میمیرم برات دیونتم سعید جونم منم واقعا دیونه اش بودم نفهمیدیم چطوری همدیگرو لخت کرده بودیم وقتی کمی از شدت هیجانمون کم شد تونستم تنشو ببینم که سینه های خوشگلش افتادن بیرون دارم میمالموشن مکشون میزنم نازی داره نفس نفس میزنه بدن سفیدش از حرارت شهوتش به سرخی تغیر رنگ داده بود خودمم داغ کرده بودم نازی سینه هامو میمالید و چنگ میزد و اه میکشید اصلا حالیمون نبود داریم باهم چکار میکنیم خودمم تا اون موقع چنین حسی نداشتم با اینکه سکس خیلی داشتم ولی نازی یه زن خاص شده بود برام انگار که دفعه اولمه دارم با یه زن هم خواب میشم همه وجودم پر از شهوت و خواستن شده بود نمیدونستم کجای تنشو بخورم یا ببوسم دستم داشت تمام بدنشو نوازش میکرد از گردن گوش پهلو سینه شکم کونش یا رونهاش هرجارو میتونستم نوازش کنم نوازشش میکردم نازی هم مثل چی توی بغلم وول میخورد تنشو پیچ و تاب میداد و هی با صدای پراز شهوتش اه و اوخ میکرد نزدیک شاید 45 دقیقه یا بیشتر فقط داشتیم بالاتنه همدیگرو میخوردیم منکه دستامو به همه تنش برده بودم کونشو براش از زیر شلوراش نوازش میکردم میگرفتم توی دستم چنگشون میزدم نازی هم حالش مثل من خیلی خراب بود هردومون خیس عرق شده بودیم نازی دیگه طاقتش داشت تموم میشد دستشو گذاشت رو سینه من خودشو کشید عقب نشست روی کیرم یکمی کسشو همونطور که تو شورت و شلوراش بود میکشید روی کیرم یه دستش روی سینه اش بود یه دستشم توی موهاش بود سرشو تکون تکون میداد منم شکمشو گرفته بودم و نگاهش میکردم نازی با اه و ناله میگفت سعید جون قربون کیرت بشم کیر میخام کیرررر کیررررر کیر میخام عزیزم یالا بلندشو درش بیار اه دارم میمیرم عشقم جوووووووووووووننننننننن جوووووووووننننننن اهههههههههه اینقدر کسشو به کیرم مالید که داغی کسش قشنگ حس میشد از بین چندلایه پارچه بین کسش و کیرم دیگه با این کارهاش طاقت منم تموم شده بود نفهمیدم چطوری بلند شدم و نازی رو خوابوندمش رو تخت و شلوارمو شورتمو کندم کیرم مثل چوب سیخ سیخ ایستاده بود نازی که رو تخت دراز کشیده بود مثل فرن پرید و کیرمو گرفت گفت وااااااااااااااایییییییییییییییی جوووووووووووووونننننننننننن سعید جون قربون کیرت بشم دیگه مهلت نداد همه کیرمو کرد تو دهنش چقدر حرفه ای میخورد کیرمو صدای اه و ناله منو دراورده بود همه جای کیرمو دقیق محک میزد از سرش تا تهشو میکرد تو دهنش میبرد تا حلقش نگه میداشت میکشید بیرون مک میزد ، کیرم خیس شده بود از اب دهنش اونم هوم هوم میکرد و هی میگفت جون جون جون دیگه داشت حالم خراب میشد و نزدیک بود ابم بیاد که کیرمو از دهنش دراوردم محکم فشارش دادم تا ابم نیاد نازی بهم خیره خیره نگاه میکرد گفتم نزدیک بود ابم بیاد نازی جون اونم خنده ای کرد گفت جون خب میزاشتی میومد دستی به کیرم کشید گفت سعید میخامش گفتم باشه عشقم ولی من هنوز کس خوشگلتو ندیدم بلندشو بلندشد شلوار و شورتشو از پاش دراوردم وای نازی واقعا بینظیر بود از هر دختری که کرده بودم خوش اندامتر بود کسش مثل یه گوله برف سفید و پف کرده وسط پاش بود رونهاش سفید و کمی تو پر و کشیده دیگه کامل لخت لخت بودیم هردو خوابوندمش رو تخت رفتم بین پاهاش گفتم نازی دیونم کردی بخدا من با دختر خوابیدم ولی تو بینهایت خاصی عزیزم نازی گفت وای سعید دیونتم میخامت بخدا منم دیگه سرمو بردم لای رونهاش شروع کردم به خوردن و لیسیدن رونهاش و کسش که نازی دیگه از عمق وجودش اه میکشید اگر بگم تا اون موقع کس به اون تمیزی و زیبائی ندیده بودم دروغ نگفتم هرچی کسشو میخوردم سیر نمیشدم مایع کسش اینقدر شهوتمو زیاد کرده بود مثل دوتا اهن ربا دهن من کس نازی به هم جفت شده بودن فقط صدای اه و اوه و ناله و ملچ ملوچ شنیده میشد نفهمیدم چقدر کس و کونشو براش خوردم که چندین بار صدای نازی تبدیل به جیغهای بلندی میشد و ناله میکرد و هی زیرم تکون تکون میخورد توی موهام چنگ میزد و جیغ میزد دیگه زبونمو جائی نبود که فروش نکرده بودم فکر کنم حتی زبونمو تو سوراخ کونشم فروش کرده بودم اینقدر حشریش بودم که نمیفهمیدم دارم چکار میکنم یا اون دردش میاد یانه فقط هردومون داغ کرده بودیم دیگه منم به نفس نفس افتاده بودم هردو خسته شده بودیم نازی که دیگه جونی نداشت و فقط اروم ناله میکرد موهای منو تو مشتش بود میکشید همه وسط پاش خیس خالی شده بود هم از اب دهن من هم از اب کسش دیگه کسشو نخوردم از جلوش بلند شدم نشستم وقتی بهش نگاه کردم نازی چشماش بسته بود بدنش خیس عرق و سرخ شده بود کسشو دیدم که وای چه بلائی سرش اورده بودم کس خوشگل سفیدش قرمز شده بود پفش بیشتر شده بود حقیقتش دلم براش سوخت که اینقدر کسشو محکم خورده بودم نازی گفت سعید منو کشتی دیونه هلاکم کردی نمیدونم چندبار ارضام کردی خوابیدم کنارش بغلش کردم دست کردم تو موهاش که خیس عرق بود ازش لب گرفتم نازی هم که حشرش تازه بیدار شده بود دوباره محکم بهم لب میداد کیرمو برام میمالید یکمی از هم لب گرفتیم نازی گفت سعید بکن یالا کسمو ترکوندی لامصب کسم کیر میخاد نه زبون گفتم نوکرتم عشقم نازی گفت صبر کن کیرتو بیار میخام بخورمش دارم دیونه میشم رو زانو جلوش نشستم نازی کیرمو کرد دهنش و محکم برام ساک میزد تخمهامو اروم توی دستش فشارشون میداد واقعا کارهائی میکرد تا اون موقع کسی برام نکرده بود دخترهای دیگه ساک میزدن ولی همش با اکراه و ناز افاده ولی نازی برام سنگ تموم گذاشته بود منم اروم با کس بازی میکردم نازی کیرمو درش اورد و گفت سعید یالا منو بگا جرم بده میخام تا صبح کسمو بگائی منم رفتم بین پاش کیرمو با کسش تنظیم کرد نازی چشماشو بست و گفت جووووووووووووونننننننننننننن بکنش تو کسم عشقم وای دلم غش کرده بود براش کیرمو کردم تو کسش انگار بهترین لحظه عمرمو داشتم تجربه میکردم کسش واقعا فوق العاده بود نرم داغ نه اونقدر تنگ که بخام بزور فشار بدم نه گشاد که حالمو بهم بزنه اصلا بهترین کس دنیابود وقتی تا کیرم رفت تو کسش و خوابیدم روش نازی محکم بغلم کرد با پاهاش هم دور رونهامو گرفت و گفت وای سعید عاشقتم دارم میمیرم برات تو کجا بودی لعنتی لبشو بوسیدم گفتم تو کجابودی ؟گفت بکن عشقم کسم دیگه مال توه عشقم همه وجودمو صاحب شو محکم گرفتمش شروع کردم تلمبه زدن تو کسش صدای شلپ شلپ کس خیسش بلند شده بود از هم لب میگرفتیم هر چی از لذتی که از کردن نازی بگم کم گفتم اصلا دلم نمیخاست از روش بلند بشم یا سکسمون تموم بشه اینقدر که نازی بهم لذت میاد معلوم بود نازی هم داره بینهایت حال میکنه نمیدونم چقدر تو کسش تلمبه زدم که دیگه داشت صدای اه و ناله منم تبدیل به فریاد میشد نازی میدونست دارم ارضا میشم البته نازی هم موقع کس دادن چندین بار دیگه به ارضا رسیده بود شدت تلمبه زدنم بیشتر شده بود که دیدم نازی هم داره زیرم ناله میکنه پیچ و تاب میده به تنش یهو جیغی کشید تنمو چنگ زد دیگه منم نتونستم خودمو نگه دارم کیرمو محکم کردم تو کسش ابم ریخت تو کسش و افتاده بودم روی سینه هاش نازی منو چنگ میزد منم کیرم تو کسش هی اب میریخت و ارضا میشدم نفسم بند اومده بود وقتی دیگه کامل ارضا شدم تازه به نفس نفس افتاده بودم دیگه رمقی برام نمونده بود روی بدن خیس نازی ولو شده بودم هردومون یه ارگاسم کاملی رو باهم تجربه کرده بودیم منکه اون موقع حالیم نبود چکار کرده بودم و نباید ابمو تو کسش میریختم فقط همه وجودم پراز شهوت بود و عشق به نازی نازی هم دیگه تنمو چنگ نمیزد زیرم ولو شده بود یکمی که حالم سرجاش اومد از روش بلند شدم کیرمو از کسش دراوردم دیدم ابم داره از کسش میریزه بیرون تازه فهمیده بودم چه غلطی کردم ولی حال نداشتم دیگه بهش فکر کنم افتادم کنار نازی بزور بغلش کردم نازی هم مثل بیهوشها شده بود و فقط نفس نفس میزد جون نداشت هردومون خیلی خسته شده بودیم نازی دستشو گذاشت روی سینه منو اروم میالید منو گفت سعید گائیدی منو گفتم نازی جون منو ببخش عزیزم نمیخاستم اذیتت کنم نازی خودشو کشید روی من لبمو بوسید تو چشام خیره شد گفت دیونه بهترین سکس بود که داشتم گفتم نازی منو ببخش نباید ابمو توش میریختم گفت هیس هیچی نگو فکرشو نکن کارت عالی بود گفتم نازی دیونه اگر حامله بشی چی گفت خر نشو سعید نمیزارم حامله بشم تازه تورو پیدات کردم میخام یه عمر منو همینطوری بکنی عشقم لبشو بوسیدم گفتم نوکرتم خانمی من میمیرم برات عزیزم یکمی باهم دراز کشیدیم البته نازی روی من خوابید بعد بلند شدیم رفتیم حموم یه دوش گرفتیم خودمونو تمیز کردیم اومدیم بیرون و نازی گفت وای بازم کشنمه ساعت دو و نیم صبح بود از یخچال کالباس و و خیارشور داشت اورد ساندویچ کردیم و با هم خوردیم تا ساعت 4 میگفتیم و میخندیدم لخت توی بغل هم بودیم نازی بهم گفت سعید تو خیلی خوبی عزیزم منم چندباری تجربه سکس با مردهای مختلفو داشتم ولی بخدا هیچکدومشون مثل تو نتونستند منو راضیم کنند گفتم مرسی عزیزم هرچی بود بخاطر خودت بود توهم منو جوری به اوج رسوندی که انگار اولین بارمه دارم با یه خانم هم خواب میشم گفت واقعا میگی ؟گفتم اره بخدا منم کم سکس نکردم ولی ووقتی که دست به تنت زدم مثل یه بچه شده بودم که وارد یه دنیای جدید شده شگفت زده بودم نمیتونم حسمو بهت بگم عزیزم نازی گفت سعید قول بده ترکم نمیکنی گفتم سعید باید خر باشه خانم خوشگلی مثل تورو ترک کنه نازی خندید و گفت پس خر نشو گفتم چشم خوشگلم یکمی از هم لب گرفتیم و نازی کیر منو میملید و کیرم تو دستش شق شد منم کسشو میمالیدم سینه هاشو مک میزدم دیگه هردو اه میکشیدیم نازی گفت سعید بازم میخام منم گفتم دیونتم بخدا بلندش کردم بردمش تو تخت و افتادم روش لب خوردن سینه مک زدن کیرمو با کسش میزون کردم گذاشتم تو کسش تلمبه زدن تندتند شروع شد کسش خیس خیس بود نازی زیرم از دفع قبل بیشتر ناله میکرد انگار کسش تنگتر شده باشه نمیدونم چرا ولی فشار بیشتری روی کیرم حس میکردم یا نازی یه کاری میکرد که کسشو تنگتر کنه نمیدونم هرچی بود داشت منو دیونم میکرد حسابی دوباره گائیدمش نازی هم هی بیشتر فریاد و اه میکشید بلندش کردم کونشو قمل کردم از پشت کردم تو کسش دوطرف کونشو گرفته بودم محکم تو کسش تلمبه میزدم کونشو چنگ میزدم سیلی میزدم روش نازی جیغ و داد میکرد هی میگفت جووووووووووووووننننننننننننننن جرم بده جرررررمممممممممممم بدددددددددددددههه اهههههه اااااییییی کسمو پاره کن لامصب منم محکمتر میگائیدمش دیگه ابمم نمیومد بلندش کردم گفتم رو تخت دولا شو ایستاده میخام جرت بدم اونم سریع کونشو داد بالا و خم شد دستاش رو تخت بود کونش قمبل کردم تو کسش هی تلمبه میزدم نازی هی میگفت اخ جون سعید جون بکن منو بگا منو جرم بده پای چپشو گرفتم بلندش کردم رو هوا نازی یه وری تعادل خودشو حفظ میکرد کسشو میکردم البته منم نگهش داشته بودم که نیافته خلاصه هر مدلی که بلد بودیم و میتونستیم انجامش بدیم گائیدمش اخرم که روش خوابیده بودم میکردمش دیگه دوباره ابم اومد و ریختم تو کسش این بار دیگه هردومون مثل جنازه افتاده بودیم نمیتونستیم همدیگرو بغل کنیم همونطوری خوبمون برد ساعت 11 بیدار شدم دیدم نازی چسبیده بهم و رومون یه پتو کشیده نگاهش کردم اینقدر زیبا و معصومانه خوابید بود که حد نداشت باورم نمیشد این همون زن هات دیشبه دستمو از زیر تنش رد کردم گرفتمش توی بغلم نازی هم یه نکونی خورد و خواب و بیدار گفت سعید جون خوابم میاد اونم دستشو دور گردنم انداخته بود و سرشو گذاشته بود رو سینه ام منم خوابم میومد و دوباره با هم بغل تو بغل خوابیدیم پاهمون بهم گره خورده بود کامل به هم چسبیده بودیم یه سه ساعتی خوابیدیم بیدار شدیم و وقتی هردو بیدار شدیم دیدم توی بغل هم هستیم عاشقانه همدیگرو نگاه میکردیم و یکمی با هم لب بازی کردیم گفتم نازی خیلی دوست دارم اونم گفت منم دوستدارم سعید جونم گفتم بریم حموم ترتمیز کنیم نازی گفت نمیخاهی دیگه منو بکنی؟گفتم چرا میخام عزیزم ولی میترسم کست اوخ بشه دیشبم خیلی زیاده روی کردیم نازی خندید و باهم بلند شدیم هرچی بیشتر کنارش بودم بیشتر عاشقش میشدم اصلا دیگه دلم نمیخاست با دوست دخترام باشم نازی منو محکم به خودش جذبم کرده بود .

این ماجرای رابطه منو نازی دیگه تقریبا هر هفته ادامه داشت با هم سکسهای خیلی باحالی داشتیم برای نازی بیشتر وقت میزاشتم دیگه اون دوست دخترام هم کمتر میدیدمشون البته با دوتاشون همچنان سکس داشتم چون اونام خیلی هات بودن نمیشد ازشون گذشت خخخخ ولی نازی از همشون بهتر بود مثل یه زن و شوهر شده بودیم سکسمون که هفته ای یکبار رو حتما داشتیم در طول هفته هم هر روز باهم در ارتباط بودیم . تقریبا یک سالی همینطوری باهم بودیم که متوجه ناراحتی و غصه سمیرا شده بودم البته سمیرا باهام راحت بود ولی خب بعضی چیزهارو هم نمیگفت ولی معلوم بود از یه چیزی ناراحته اینم بگم که شوهر سمیرا ادم مایه داریه خیلی پولداره و سمیراو هم دوست داره ولی یه مشکلی سمیرا داشت این بود که نمیتونست بچه دار بشه برای همین مجید رفته بود و یه زن دیگه را صیقه کرده بود اینارو بعدا سمیرا بهم گفت و ناراحتیش از هم همین بود ولی خب ما نمیتونستیم به مجید چیزی بگیم چون مشکل از خواهرم بود اونم مرد بود و بچه میخاست برای همین تقریبا سمیرا فقط زنش بود شاید اکثر وقت مجید با اون یکی زنش میگذشت برای همین هم سمیرا که یه زمان شاد و شنگول بود یهوئی داشت افسرده میشد منم سعی میکردم که خیلی بیشتر به سمیرا محبت کنم بهش نزدیک بشم تا دچار افسردگی نشه هروقت میرفتم خونش تنها بود و سر شوخی رو باهاش باز میکردم یه کاری میکردم تا خوشحال باشه گاهی هم مثل سابق دست به کونش میزدم کونشو براش میمالیدم سمیرا واقعا خوشش میومد نمیدونم ولی احتمالا شوهرش دیگه باهاش سکس نمیکرده برای همین هی منو به خونه دعوت میکرد خودش سر شوخی و دستمالی رو باز میکرد منم که عاشق هیکلش بودم یه بار که خونه سمیرا بودم سمیرا گفت سعید چندتا لابس خوشگل خریدم دوست دارم تنم کنم تو نظر بدی گفتم باشه بعد گفتم پس من میرم بیرون اتاق تو بپوش بعد نشونم بده سمیرا هم واقعا خیلی شاد بود اونروز چون تنها کسی که بهش بها میداد من بودم من رفتم بیرونو سمیرا چند دقیقه بعد گفت سعید بیا ببین منم درو باز کردم دیدم وای سمیرا چی شده یه تاپ بندی تنش کرده و یه ساپورت خیلی نازک که حتی شورت نارنجیش قشنگ از زیرش پیدا بود خنده ام گرفته بود گفتم اینا چیه خریدی اینطوری میخاهی بری بیرون ؟همه جات که پیداست دختر ؟ سمیرا گفت دیونه چی میگی اینارو تو خونه میپوشم گفتم شورتت پیداست سمیرا اونم شیطونیش گل کرده بود گفت شورتم خوش رنگه گفتم اره مخصوصا با این ساپورتت خخخخ هردو زدیم زیر خنده گفتم برو عوض کن من میرم بیرون کیرم براش راست شده بود هرکی اینطوری میدیدش براش راست میکرد گفت باشه برو یکی دیگه بپوشم ببین اومدم بیرون دست به کیرم کشیدم گفتم وای سعید سمیرا عجب تیکه ای شده اینطوری بره بیرون میکننش باید هواستو جمع کنی تو فکر خودم بودم که سمیرا گفت بیا رفتم تو دیدم سمیرا یه لباس یه سره کوتاه تنش کرده سینه هاش که نصفش قشنگ تو چشم بود دامنشم تا وسط رونهاش بود گفتم این خیلی قشنگه ولی تو کدوم مهمونی میخاهی اینو تنت کنی اینم که همه جات پیداست سمیرا گفت خوشت میاد سعید جون یه چرخی زد گفتم منکه نباید خوشم بیاد گفت چرا سعید جون من با کلی ذوق شوق برای تو اینارو خردیم گفتم مرسی عزیزم خیلی خوشگل شدی بعد برگشت پشتشو بهم کرد گفت سعید میتونی زیپشو باز کنی ؟وای یه حس خیلی خاصی به سمیرا داشتم رفتم پشتش و کنار لباسو گرفتم تا زیپو براش باز کنم بدن سفید سمیرا داشت دیونم میکرد ذره ذره که زیپ رو میدادم پایین و کمر زیباش رو میدیدم همزمان هم کیرم با پایین اومدن زیپ میومد بالا تا نصف کمرش زیپو داده بودم پایین و از سوتین خبری نبود هردومون داشتیم اروم نفس نفس میزدیم وقتی همه زیپ باز شد سمیرا لباسو از تنش انداخت زمین و دیدم کاملا لخت بوده شورت هم پاش نکرده داشتم از دیدن بدن برهنه سمیرا دیونه میشدم کیرم بدجور سیخ شده بود دست بردم روی گردن و شونه هاش سمیرا یه اهی کشید یه ذره اومد عقبتر تا چسبید بهم منم با دست چپم از روی شکم گرفتمش گردنشو داشتم هی میبوسیدم سمیرا دیگه داشت ناله میکرد دستمو بردم پائینتر و کسشو گرفتم براش میمالیدمش هردومون اه و ناله میکردیم و من هی کمر و گردن و بازوهاشو میبوسیدم میخوردم بعد نشستم زمین رو زانوهام سرمو بردم لای کون سمیرا که سالها دیونش بودم زبونمو میکشیدم به سوراخ کونش سمیرا میگفت جوووووووووووونننننننننن سعید جون عاشقتم خودشم پاهاشو بیشتر باز کرد و دولاشد رو تخت منم دیگه چسبیده بودم به سوراخ کون سمیرا داشتم میلیسیدم مکش میزدم وای بینهایت زیبا و خوش بو و خوردنی بود کونش سمیرا هی میلرزید و ناله میکرد و کسشو هم از همون زیر کمی خوردم دیگه سمیرا به ارگاسم رسید و نمیتونست وایسه خودشو انداخت رو تخت سمیرا دمر دراز کشیده بود من بلند شدم سریع همه لباسامو کندم رفتم بغل سمیرا خوابیدم دست به کمر کونش میکشیدم سمیرا نمیدونم چرا ولی داشت گریه میکرد محکم بغلش کردم هی میبوسیدمش سمیرا نمیتونست بهم نگاه کنه هی میخاست صورتشو ازم برگودنه میدونستم نمیتونم بهش حرفی بزنم و فقط باید بهش با رفتارم بفهمونم که عاشقشم و این طبیعیه که باهم سکس کنیم چون واقعا از بچگی منو سمیرا یه جور خاصی بودیم باهم برای مین لبمو گذاشتم رو لبهای سیمرا و یه لب طولانی و عاشقانه ای ازش گرفتم که سمیرا هم دیگه تو لب دادن همراهیم کرد دستمو بردم روی کسش اروم براش میمالیدم سمیرا هم پاهاشو بازتر کرد تا راحتتر با کسش بازی کنم دیگه هوم هومم میکرد محکم بهم لب میداد چشماشو باز کرده بود و یه نگاهی پر از خواهش تنما و عشق و نگرانی تو چشام داشت منم دستمو از لای رونهاش و کسش برداشتم اروم دستمو کردم تو موهاش گردنشو لاله گوششو براش نوازش میکردم لبمو از لبش برداشتم سمیرا گفت سعید … انگشتمو گذاشتم روی لب خوشگلش گفتم هیس سمیرا چیزی نگو من میخامت سمیرا من عاشقتم من دیونتم سمیرا وقتی اینارو شنید طاقت نیاورد زد زیر گریه سرشو به سینه ام چسبوند و هی اشک میریخت و هق هق میکرد منم نوازشش میکردم سمیرا خوب گریه هاشو کرد گفت سعید من خیلی بدبختم اگر تورو نداشتم خومو میکشتم تو فقط به دادم میرسی گفتم سمیرا جون دیگه به هیچی فکر نکن عزیزم میدونی که من بینهایت دوست دارم عزیزم تو برام بیشتر از یه خواهر هستی من همیشه عاشقت بودم بخدا سمیرا گفت مرسی سعید جون ببخش منو نباید تورو وارد مشکلاتم میکردم ولی بخدا دیگه طاقتم تموم شده بود تو تنها کسم بودی تنها پناهم هستی سعید گفتم عشقم من همیشه پیشتم دیگه از هیچی نترس عزیزم سمیرا سرشو بلند کرد لبشو گذاشت رو لبم یه لب باحال از هم گرفتیم دستشو برد رو کیرم برام میمالیدش گفت سعید میخامت میخام مال تو باشم احساس میکنم هیچکسی مثل تو منو دوسم نداره گفتم سمیرا بخدا عاشقتم دلم میخاست از اول هم تو مال من میشدی سمیرا اومد روی من سینه های خوشگلشو براش مک میزدم سمیرا از بین شکممون کیرمو با کسش میزون کرد گذاشت لای کسش گفت سعید سمیرا دیگه مال توه کیرمو کرد تو کسش و یه اهی کشید که جیگرم حال اومد کیرمو تا ته کرد تو کسش که چقدر داغ و تنگ بود معلوم بود خیلی وقته کس نداده یکمی خشک بود هنوز ولی هی که سمیرا کسشو رو کیرم عقب جلو میکرد نرمتر و خیس تر میشد و سمیرا داشت دیونه میشد هی تندترش میکرد محکمتر کس میداد سمیرا همینطوری که عقب جلو میکرد چندباری همه تنشو منقبض میکرد و تکون نمیخورد نفس نفس میزد و دوباره شروع میکرد معلوم بود به ارگاسم میرسیده منم که دیونه اش بودم اصلا فکر ارضا شدنو نداشتم سمیرا دیگه خواهرم نبود نمیشه اسمشو خواهر یا پرتنر یا دوست دختر گذاشت یه چیز خیلی متفاوتی بود برام رسیدن به وصال دختری که همیشه عاشقش بودی سمیرا هی جووووووووووووووننننننننننننن جوووووووووننننننننننن میگفت و منم میزاشتم هرجور دوست داره حال کنه بعد از حدود یک ربع که سمیرا خسته شد از روم بلندش کردم خوابوندمش طاقباز تازه میتونستم کس بینهایت زیباشو راحت ببینم اگر نگم از کس نازی قشنگتره باید بگم عین هم هستند دوتا کس بینهایت زیبا سرمو بردم لای کسش و شروع کردم براش خوردن و لیسیدن همون چندتا لیس اول که زدم سمیرا چنان جیغهائی میزد که نگو با دستش سمرو محکم به کسش فشار میداد با رونهاش سرمو محکم گرفته بود هی ناله و جیغ میزدهی ارضا میشد منم دیدم که سمیرا اینطوری انگار داره اذیت میشه دیگه کسشو نخوردم سرمو از بین رونهاش دراوردم سمیرا مچاله شده بود دستش رو روی کسش محکم گرفته بود گفتم عزیزم چیه چی شده اذیتت کردم دردت اومد سمیرا میلرزید نفس نفس میزد با یه دستش دستمو گرفت فشار داد نوازش کردم تا ارومتر بشه گفت سعید وای چکارم کردی تو گفتم چرا عزیزم مگه چکارت کردم گفت سعید کسمو خوردی گفتم خب اره مگه چیه عزیزممگه مجید نمیخورد برات گفت اون توله سگ فقط میکرد یبارم کسمو نخورده بود تو دیونم کردی با لیسیدنت داشتم میمیردم سعید وای کسم دیونه شده سعید کسمو دیونه کردی دارم میمیرم از شهوت بلندشو بکن تو کسم بلندشو جرم بده عشقم گفتم حالت خوبه سمیرا دست گداشتم رو کسش گفتم درد نمیکنه بکنم ؟گفت بکن سعید جونم منو بکن یه ساله کیر نیدیم اون عوضی بهم دست نزده دیگه نمیخام بهم دست بزنه دیگه تو منو میکنی بلند شدم پاهاشو از هم باز کردم کیرمو گذاشتم لای کسش یکمی روی لبه های کسش بازیش دادم کردم توش که سمیرا بلند گفت وای عاشقتم سعید جونم دیگه من محکم تو کس خوشگلش تلمبه میزدم سمیرا دیونه کننده شده بود اه و ناله هائی میکرد که فکر کنم همسایه ها متوجه سکسش شده بودند دیگه منم ارضا میشدم و میدونستم سمیرا نازاست همه ابمو ریختم تو کسش افتادم روش سمیرا هی نوازشم میکرد ازم تشکر میکرد هی میگفت دوست دارم سعید جون دوست دارم عزیزم تو مال منی نفسم ، اون روز پنج بار با سمیرا سکس کردم کونش دیونم کرده بود دلم میخاست از کون بهم بده ولی روم نمیشد بهش بگم چون تازه باهم خوابیده بودیم ولی فکر کرنم هفت هشت بار از ارضاهاشو با کون خوردن تجربه کرد دیگه هم باید به نازی میرسیدم هم به سمیرا سمیرا هم دیگه از اون حس افسردگی اومده بود بیرون خیلی شاد شده بود از شوهرش تا میتونست پول میگرفت کلی طلا و جواهرات و خریده بود خونه رو از مجید گرفته بود بنامش زده بود دیگه اصلا با مجید سکس نمیکرد مجید شاید در هفته دو یا سه روز پیش سمیرا بود و بهش دست نمیزد مجید از اون زنش دوتا پسر داشت فقط به سمیرا کمک مالی داشت یه جورائی از هم صوری طلاق گرفته بودن من جاشو پر کرده بودم دیگه وقتتش بود تا سمیرا از رابطه منو نازی با خبر بشه یه روز بردمش خونه نازی اونجا همه چیز رو گفتیم منو نازی سمیرا هم اصلا ناراحت نشد و برعکس خیلی هم خوشحال شد و دیگه اکثر مواقع سه تایی با هم سکس میکنیم هردوشونو از کون کردم همه این اتفاقات در عرض سه سال پیش اومد من تا 36 ساگلی با دوتا عشقم همیشه حال میکردم که مادرم هی میگفت چرا ازدواج نمیکنی هی گیر میداد نمیدونست الانشم دوتا زن خوشگل دارم ولی بلاخره دیگه اینقدر دخترای خوشگل خوشگل بهم معرفی میکرد که از یکی واقعا خوشم اومد دلم میخاست باهاش ازدواج کنم دیگه منم بچه دار بشم دختری بود 30 ساله اونم واقعا دختر آثی بود از همه لحاظ عالی بود باهاش ازدواج کردم .
با سارا زنم واقعا خوشبختیم . سارا زن واقعا فهمیده و با درک بالا هست و فکر میکنم که از رابطه پنهانی منو نازی و سمیرا هم یه بوهائی برده ولی اصلا بروم نیاورده چون از همه زندگی من اطلاع داره .
ببخشید که طولانی شد باروتون بشه یا نشه ، مهم اینه که من تجربه اش کردم هنوزم با سه تا عشقم در کمال خوشبختی داریم زندگی میکنیم . هرچقدرم دوست دارید فحش بدید مشکلی نیست .

نوشته: سعید

دکمه بازگشت به بالا