داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دوش آبگرم با دخترخاله

سلام . من عارف  هستم، بیست وسه سالمه و تنها فرزند خانواده هستم. خاطره ای که میخوام واستون بگم مربوط میشه به چند سال قبل
تابستون بود. مهمونی رفته بودیم خونه خاله ام ،اونها سه نفر بودند. خالم و شوهرش و دختر خالم. اینم بگم که ما به خاطر شغل بابام توی یه شهر دیگه زندگی میکنیم که البته از شهر خالم اینا فقط 200 کیلومتر فاصله داره. نمی دونم روز دوم بود یا سوم؟ یه روز صبح که از خواب بیدار شدم صبحونه خوردیم و شوهرخالم که رفت سر کارش. بابام  هم از خونه زد بیرون. ما 4 نفر توی خونه موندیم. بعد از چند دقیقه دختر خاله ام که شونزده سالش بود رفت دوش بگیره ،ده پونزده  دقیقه ای که توی حمام بود ومن فقط منتظر بودم بیاد بیرون تا اون مهناز خوشگلم رو بعد حموم ببینم آخه خیلی وقته که عاشقشم،، تو همین افکار بودم که دیدم اومده پشت در حموم ومامانشو صدامیزنه. رفتم  پشت در و گفتم: چی میخوای؟ . گفت: ببین باز این آبگرمکن لعنتی چشه؟ آب سرد شده.،،،رفتم دیدم سویچش خاموشه باعجله روشنش کردم و بعد از یه مدت کوتاه گفتم که حالا باز کن… گفت دستت درد نکنه. الان خوبه من هم آهسته درو باز کردم وای چی میدیدم مهناز خوشگلم داشت سرشو شامپو میزدبعد از یکی دو دقیقه که با سرش درگیر بود رفت زیر دوش. با پایین اومدن آب گرم رو روی بدنش لذت میبرد و همینجور کفها رو از رو سرش  میشست  دیگه  سرش خوب شسته شده و هیچی کف نمونده بود که چشمهای نازش رو باز کرد با دیدن من نزدیک بود سکته کند  همینجوری جلوش وایستاده بودم و به او نگاه میکردم. یه دستم به کیرم بود. (البته از روی شلوار). یه جیغ زد و یه دستشو گرفت روی سینه هاش. یه دستشم  جلوی کسش. همینجوری که  جیغ میزد. گفت اینجا چیکار میکنی؟ زود برو بیرون. بی شعور. بهت میگم برو بیرون. مامان! مامـــــــــــــــــــــــــــــــــان!. دوباره با صدای جیغ مانند گفت: عارف  برو بیرون. الان مامانم میاد می بینه که اینجایی. یه دفعه مثل اینکه از خواب بیدار شده باشم به حرف اومدم و گفتم: نترس هیچکی خونه نیست. مامانم و مامانت همین الان رفتن بازار. مونده بود که چیکار کند! ازم خواهش کرد که برم بیرون ولی من با شهوت شروع کردم به حرف زدن و گفتم: ببین مهناز! تو میدونی من چند ساله که دوستت دارم؟ من هیچکی رو جز تو نمیخوام. حتی اینو به مامانم هم گفتم. من حاضرم جونمو فدات کنم عشقم،،، غرقِ حرفام بود که متوجه شدم دستاشو از روی سینه هاش و کسش برداشت. دهنش قفل شده بود. اصلا تمام بدنش بی حرکت بود. نه میتونست چیزی بگه و نه می تونست کاری کند همین جور که حرف میزدم شروع کردم به در آوردن لباسام. تا به خود اومد  با یه شورت جلوش واستاده بودم  و دستامو گذاشته بودم رو شونه هاش. (دستامو از پشت به هم قلاب کرده بودم).  کشیدمش و نشستیم لب وان. هنوز داشتم حرف میزدم که دوستت دارم وخیلی زیبایی وعاشقتم وووو آخرش هم محکم شونه هاشو فشار دادم و گفتم: مهناز عزیزم، دوسِتت دارم… و سرمو آوردم طرفش. او هم ناخودآگاه این کارو کرد و شروع کردیم به لب دادن و لب گرفتن از هم.  تمام لباشو کرده بودم توی دهنم و اونا رو میخوردم. حس کردم بدنش داره میلرزه ولی به روی خودم نیاوردم چون خودم از اون بدتر بودم. چند دقیقه همینجوری گذشت. تا این مدت با دستهایم پشتشو  نوازش میدادم . حالا آورده بودم روی سینه های سفت و کوچیکش  و هر چند لحظه یکی رو می مالیدم مهناز هم داشت دیوونه میشد و لبامو محکم میخورد. بعد چند لحظه  حالا دیگه لبامون از هم جدا شده بود و داشتم گردنشو می بوسیدم و می لیسیدم و هر لحظه پایین تر میومدم وقتی رسیده بودم به سینه های بلورین وخوش تراشش و شروع کردم به خوردن مهناز با ناخنهایش اروم به پشتم چنگ میزد وخودشو تکون میداد و اروم ناله میکرد همینجور که سینشو میخورد با یه دستمم اون یکی سینشو فشار میدادم. کم کم از روی سینه هاش اومدم پایین و شروع کردم شکمشو لیسیدن.اففف عجب شکم دست نخورده و سفیدی داشت با اون ناف گرد کوچکش چند دقیقه شکمش را لیس زدم  همینطور یواش یواش اومدم پایین تا رسیدم به کسش .وای کسش که تازه اصلاحش کرده بود زبونمو لا چاک صورتی رنگ کسش میکشیدم و مهناز هم بلند ناله میکرد کسشو حسابی لیس زدم وخوردم،،،کیرم داشت میترکید ،،،یکباره مهنازو بغلم کردم و از حموم اومدم بیرون بردمش تو اطاق خواب مامانش انداختمش رو تخت وخودم هم افتادم روش و شروع بخوردن لبهایش کردم  چند دقیقه که اینکار ادامه پیدا کرددوباره رفتم سراغ سینه هایش سینه هاشو خوردم و با کسش  بازی میکردم همینجور که به  پشت خوابوندمش  و سرمو آوردم  لای پاهاش و شروع کردم به خوردن کسش. همینجور که اونجا رو لیس میزدم، کم کم میچرخیدم و زاویه مو با او تغییر میدادم تا اینکه کاملا بر عکس (سر و ته) شدیم.
حالا زانوهامو گذاشته بودم دو طرف سرش و داشتم کسشو میخوردم. یواش یواش بدنمو آوردم  پایین تا اینکه کیرم جلوی صورتش بود. منظورمو فهمید و کیرمو گرفت چشماشو بست و گذاشتش توی دهنش. خودمم آروم آروم کیرمو بالا پایین میکردم که ازمن خواست اینکارو نکنم چون وقتی زیاد کیرم تو دهنش میرفت حالش میخواست به هم بخوره. یه مدت کوتاه همینجوری کیرمو لیس میزد. بعدش بلند شدم  و وایستادم و گفتم حالا بخور او هم راحت تربود هر اندازه که میخواست کیرمو توی دهنش میکرد و اونو لیس میزد. خیلی خوب بود. حس عجیبی داشتم. مهناز ازین این کار لذت می برد و من هم صدام در اومده بود و داشتم آه و اوه میکرد. حالا دیگه از خوردن کیرم بدش نمیومد. یکی دو دقیقه بیشتر نبود که داشت کیرمو میخورد و سرعت این کار رو هم بیشتر کرده بود که یه دفعه داشت آبم میومد گفتم : دیگه بسه و کیرمو از دهنش در آوردم چند تا آه کشیدم  و آبم رو ریختم روی بدنش. بعدش رفتیم حموم  همدیگرو بغل کردیم و لب تو لب دوش گرفتیم و رفتیم بیرون.یک ساعت بعد دیدم مهناز  توی اتاقش جلوی آینه بود و داشت موهاشو شونه میزد  از پشت محکمش گرفتم و موهاشو بو میکردم . راست بودن کیرمو که داشتم به کونش فشار میدادم رو حتی از روی لباس هم میتونست تشخیص بده. بعدش  بغلش کردم و خوابوندم کف اتاق. خیلی زود شلوار و شورتشو درآوردم و شروع کردم به خوردن کسش  با اینکه حال میکرد بمن گفت عارف  بسه اگه مامان اینا الان بیان چی؟ گفتم تو نترس ، نمیان. این بار هم خیلی زود لخت شدم و تی شرتشم  درآوردم و ازش  خواستم تا واسم ساک بزند. او هم  اینکار رو کرد ولی خیلی زود بلند شدم وگفتم عزیزم برگرد و به خاست .چهار دست و پا نشست و قمبل کرد. من هم رفتم و از روی میز قوطی کرم رو آوردم و به کونش زدم. همینطور که کرم میزدم یواش یواش یه انگشتم رو کردم  توی کونش اروم گفت عارف جوونم درد داره گفتم خودتو شل کن عزیزم یه کم که انگشتمو توی کونش چرخوندم، اونو درآوردم  و دوباره کرم زدم این بار دو تا از انگشتامو  توکونش کردم  ولی این بار هم  دیدم اذیت نشد. دو تا انگشت شد سه تا و بعد چند دقیقه فهمیدم کون مهناز حسابی جا باز کرده بعد شروع کردم به کیرم کرم زدن وآروم  گذاشتم دم  کونش . آروم فشار دادم یه کم رفت تو مهناز خودشو کشید جلو دوباره کیرمو در آوردم وکونش را کمی بیشتر کرم زدم گفتم مهناز باز کن در حالیکه سوراخ کونش راشل گرفته بود گذاشتم دم سوراخش و یهو فرستادم توش کیرم رفت جلو ومهناز هم تکونی نخورد پرسیدم مهناز جوونم اذیت که نشدی گفت  جلو رفتن کیرتو توی کونم احساس میکنم کم کم دردش به یه دردِ خوشایند تبدیل شده. حالا دیگه  داشتم آروم آروم کیرمو جلو عقب می کرد و مهنازم  با کسش بازی میکرد. من هم  گاهی مکث میکردم و  گاهی حرکتمو سریع میکردم . پشتشو می بوسیدم  و می لیسیدم هر کدوم از این حرکتام یه جوری بهش حال میداد. بعد از چند دقیقه حرکت کیرمو  خیلی تند کردم  و محکم میکردم  توی کونش. گفت عاررف عزیزم  یواشتر ، دردم میاد. گفتم  الان تموم میشه. همینطور که تند تند میکردم  یه لحظه آروم شدم. کمرشو گرفتم و محکم فشار دادم و آبمو توی کونش خالی کردم . بعد همینطور که کیرم توی کونش  بود ازش خواستم که آروم بخوابد. او هم  همین کار رو کرد و من هم رویش خوابیدم. هنوز هم کیرم رو توی کونش عقب جلو میکردم ولی معلوم بود که مثل چند لحظه قبل کیرم سفت نیست. یه مدت کوتاه هم بدون هیچ حرکتی روش دراز کشیدم . بعدش کیرمو درآوردم  و رفتم توی حموم و دوش گرفتم. مهنازم خودشو تمیز کرد. لباساشو پوشید و رفت واسه ظهر یه چیزی درست کند.

نوشته: عارف

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها