داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

خواستگاری که منو کرد

همین اول بگم کاملا واقعیه و هروقت یادش میوفتم کصم خیس میشه
من نوشینم۱۹ سالمه و حدودا ۳ ساله که پسر دایی بابام خواستگارمه
همه شرایطش خوبه ولی بخاطر اختلاف سنیمون قبول نکردم البته بابامم راضی نشد چون ۱۵ سال بزرگتره.
داستان ازین قراره که مامانم نذر آش رشته داشت همه خونمون جمع بودن پختنو تو محلم پخش کردیم و اخرشم هرکس ی قابلمه پرکرد خداحافظی کردنو رفتن.
داییِ بابام خیلی مریضه مشکل قلبی داره بخاطر همین تو جمعا نمیان اکثرن اون روزم مامانم به زندایی بابام زنگ زد بهش گفت که نذر داریمو بیاینو… که معذرت خواهی کرد گفت بابای مهدی زیاد حالش روبراه نیست نمیتونن بیان. مامانمم گفت پس میگم براتون بیارن آشو. وقتی همه رفتن مامانم قابلمه ای ک پر کرده بود داد بمن گفت ببر براشون منم تاکسی گرفتم رفتم در خونشون زنگو زدم که مهدی جواب داد گفتم بیا دم در نذری بگیر گفت نه باید بیای تو زشته و این حرفا
دیگه درو باز کرد منم رفتم داخل گفتم بابا مامان نیستن؟گفت بابا یه خورده قلبش درد داشت با مامان رفتن بیمارستان به منم گفت بمونم خونه زشته میخواین آش بیارین برامون پشت در نمونین هم اینکه به کسی نگفت که نگران نشن گفتم اها خدا کنه مشکل خیلی جدی نداشته باشه. تعارف کرد منم نشستم رفت شربت درست کرد اومد نشست کنارم یکم بحث دانشگاه کردو اینا بعد گفت نوشین چرا هر بار به مامان میگم بحث خواستگاری رو مطرح کنه مخالفت میکنی؟از خصوصیات اخلاقیم بدت میاد یا ظاهری یا موقعیت اجتماعی یا بحث سن و ساله؟
منم دیدم خودش هست گفتم رُک حرفمو بزنم. گفتم مهدی تو اتفاقا هم اخلاق بدی ازت ندیدم هم موقعیتت خوبه ولی من میترسم اختلاف سنیمون باعث اختلاف بشه چون طرز فکرامون خیلی فرق داره…
گفت بخدا من خیلی ازت خوشم میاد و دوست دارم باور کن حاضر نیستم تو زندگی یه ثانیه حتی ناراحت بشی ازمو قول میدم
خلاصه کلی صحبت کردیم منو راضی کرد که اجازه بدم یبار دیگه بیان خواستگاری و من خوووب فکر کنم.تا اون موقع خود مهدی در مورد خواستنش حرف نزده بود ولی حالا که گفته بود من نرم شده بودم یکم.چون کنارم نشسته بود دستشو انداخت دور گردنم گونمو بوسید دستمو گرفت منم فقط لبخند زدم ی چن دقیقه فقط بوسم میکرد کم کم کنار آی لبمو میبوسید که یهو کامل لبشو گفت رو لبم وی من بوسش نمیکردم دستشو انداخت پشتم نوازش کرد رونامو فشار میداد کصمو نوازش میکرد لبشو برداشت گفت نوشین من واقعا دوست دارم وگرنه این همه سال اصرار نداشتم ک فقط با تو ازدواج کنم اجازه میدی بیشتر پیش بریم؟منم گفتم باشه فقط احتیاط کن که خودش منظورمو گرفت.
مانتومو خودم دراوردم شلوارمو اون. ی دستش رو ممه هام بودم ی دستشم از رو شورت کصمو میمالوند تاپمو داد بالا سوتین گلبهی داشتم اونم داد پایین ممه رو ک دید گفت اوووف چ سفیدن اینا چه نوک خوشکلی شروع کرد همزمان ممه خوردنو کصمو مالیدن منم خیس خیس شده بودم فقط ناله میکردم بلند شد پایین پام نشست شورتمو دراورد کاملا اتفاقی شب قبل شیو کرده بودم بدنم صاف صاف بود(بگم ک من نسبتا تپلم وزنم ۸۰ قدم۱۷۵)یه دست کشید لاش گفت اوووف چقد کصت سفیدو تپلو نازه دلم میخاد بخورمش دو طرف پاهامو گرفت کامل باز کرد زبون کشید بین کصم ک کمرم از مبل جدا شد جیغ زدم(خیلی حس خوبیه کصتو بلیسن منم اولین بارم بود)شروع کرد ب لیسیدن کصم با چوچولم بازی میکرد میکش میزد وای منم رو ابرا بودم اصن که دیگ لیس نزد شلوارو شورتشو در اورد کیرش کلفتیش بد نبود فکنم۱۶ یا۱۷ سانتی میشد گندمی رنگ بود ولی تخماش بزرگو سیاه یکمم مو داشت. کیرشو میمالید لای کصم چون خیس بود ی صدای خیلی سکسی ایجاد میکرد منم داشتم حال میکردم با کس ، که خیسش کرد حسابی بردش طرف سوراخ کونم فشار داد ک درد گرفت(کلا۲بار کون داده بودم اونم تو۱۸سالگیم به دوست پسرم)بجاش با انگشت کرد تو که درد نداشت داشت حال میداد ناله مبکردمو با کصمو میمالیدم اونم کیرشو میمالید کم کم کونم باز شد کیرشو فشار داد که نصفش رفت تو درد داشت گفتم صبر کن درد داره که یکم صبر کرد شروع کرد ب تلمبه زدن اولاش هنوز میسوخت ولی کم کم حال داد اون از گلوش صدا در میاورد هی می گفت چقد داغی سوختم منم ممه هامو میمالیدم میگفتم کیرتو دوست دارم کلی حرف سکسی میزد تا ارضا شد ریخت رو شکمم منم فکنم دوبار ارضا شدم اون وسط خودمو خودشو تمیز کرد بلندم کرد رفتیم حموم چون بو گرفته بودم ضایع بود تو حمومم یکم انگشتم کرد لاپایی زد ارضا شد. لباسامو پوشیدم که برم چسبوندم ب دیوار ازم لب گرفت گفت این بار جواب مثبت بده تا کصتم بکنم منم خندیدم گفتم حالا بذار فکرامو کنم که از رو شلواز کصمو فشار داد گفت غلط کردی باید زنم شی. رفتم خونه مامانم گفت چرا دور اومدی که گفتم زن دایی نذاشت زود بیام. رفتم تو اتاقم
بیادش تو اتاقم مسواکمو کردم تو کونم جق زدم.
۴ روز بعدش زن دایی زنگ زد گفت اجازه خواست بیان واسه خواستگاری که من گفتم عیب نداره بگو بیان مامانمو بابام تعجب کرده بودن که چی شده من قبول کردم ک بیان.
هفته آینده خواستگاریمونه و مهدی بهم گفته شب خواستگاری تو اتاق که رفتیم حرف بزنیم میخواد کونم بزاره

نوشته: Ninosh

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها