داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

خانوما ساکت 49

شما مردا همه تون مثل همین . فقط به خودتون فکر می کنین . دوست دارین با همه زنا باشین ولی همسر شما زن شما فقط به شما فکر کنه .. -فرزانه خانوم . اولا من که زن ندارم … می خواستم بگم به توچه مربوطه که داری در کار هام دخالت می کنم فوری چفت دهنمو بستم و لبای پایین و بالا رو به هم فشار دادم چون اگه این حرف رو می زدم تمام کار ها خراب می شد و امکان داشت که اون دیگه از  این جریان ها حرفی به میون نیاره . راستش یه  چند تا تیکه از این نمایش و کس شعرات حفظ کرده بودم که مخ این زنه رو بزنم همه یادم رفته بود -فرزانه جان این جوری که می فر مایید نیست . من الان با این دخترا قرار داد بستم . تازه اینا که خصوصی پیش من نمیان .. ولی اینو دروغ می گفتم که حداقل گند کار رو بپوشونم . دیدم که این خانوم شجره نامه من زیر دستشه . فکر کنم رنگ شورتهای منو هم می دونست . چون اسم چند تا دختر رو برد که در بست میان پیشم کلاس . -فرزانه جان .  دخترا که فر مودید من میرم خونه شون مادرشون هست . داداش یا یه خواهرشون خونه هست . تازه مگه قراره خدای نخواسته من به این خواهرا جسارتی کنم ;/; نکنه شما هم گول حرفای یه عده ای رو که پشت سر من شایعه کردن خوردین . خدا بگم این خانوم مدیر رو چیکارش کنه . دلم می خواد با همین دو تا دستام بگیرم خفه اش کنم . همون بهتر که شوهرش اونو طلاق داد . -ولی تا اونجایی که من خبر دارم این اون بود که شوهرشو طلاق داد . نمی دونستم دیگه با چه بهونه ای به حرفام ادامه بدم . هر چی هم به این مخم فشار می آوردم دیگه یادم نمیومد این فر هاد و فرشته چی گفتند . -اگه دوست داشته باشین یه خورده در مورد طرح پرسشهای جزوه با هم حرف بزنیم چند تا نکته هست که باید بهش اشاراتی بکنم . -ببینم شما با مادر دخترا هم کلاس خصوصی میذارین ;/; .. یه لحظه بدنم لرزید . یعنی یکی از این خانوم سن دارایی رو که گاییده بودم دوست فرزانه بوده با هم درددل کردن ;/; ..سعی کردم خونسردی و بی خیالی خودمو حفظ کنم .. -فرزانه جان اگه منظورت مشاوره روان شناسی هست من یک دفتر دارم باهاشون صحبت می کنم و در مدرسه هم برای اونا وقتی در نظر دارم و می تونم باهاشون حرف بزنم . -شما تدریستون در زمینه های تئوری و عملیه ;/; -متوجه نمیشم . تا حالا دخترا شایعه می کردند حالا مادرا ;/; -ببینم چرا حالا این قدر دستپاچه میشین . طوری رفتار می کنین که انگاری هم شایعه مادرا درسته و هم حرفای دخترا . -من نمی دونم مشکل شما چیه . یه نگاهی  به عمق چشاش انداخته از این نگاه شیطنت وسرزنش همراه با هوس رو خوندم . می دونستم که سرزنش و شماتت رو می تونه ببخشه . شیطنت که ادامه داره و من با استفاده از همین خصلتش و مخ زنی  و حشری بودن اون می تونم اونوبه دام بندازم ولی باید توپو مینداختم توی زمین اون . -با اجازه خانوم فراست ..-کجا ;/; -درست نیست که من و شما اینجا تنها باشیم . ببخشید اگه تا حالا احساس صمیمیت می کردم و شما رو با اسم کوچیکت صدا می کردم . حس کردم که بغضش در حال ترکیدنه و  می خواد گریه کنه ولی به زحمت بر خودش مسلط شد -من که حرفی نزدم . دیگه منو فرزانه صدا نمی کنی ;/; -برای شما که اهمیتی نداره خانوم فراست . اتفاقا این جوری بهتره . شاید شما این جوری فکر کنین که من کمی ادب و تر بیت سرم میشه . و به ناموس دیگران نظر ندارم . -حداقل یه چیزی میل کنین . اگه ازتون عذر بخوام چی .. یه لحظه دستمو گرفت . کاری به عمدی یا سهوی و رفلکس بودن کارش نداشتم ولی منم  همون دستو نگه داشته داشتم که خودشو ول کنه . چشامون  به چشای هم دوخته شده بود . انگاری با نگاه داشتیم با هم حرف می زدیم . می دونستم چی داره بهم میگه و چی می خواد . کتاب عشق یا هوسشو می خوندم . ولی نمی دونستم این کتاب رو تا کجا ها نوشته . فرقی هم نمی کرد . کافی بود صفحاتی از این کتاب رو بخونم و بهش بگم که این کتاب رو زیبا نوشته اون وقت می تونست ادامه اونو خیلی زیبا تر و هوس انگیز تر بنویسه . چرا هیشکدوم از ما کاری نمی کردیم . زنا منتظرن که مردا کاری کنن و در این شرایط برای مردی که وارد خونه مکانی و قلبی زنی میشه که متعهد به خونه و زندگیشه  سخته که ریسک کنه و  اون زنو به ناگهان ببوسه یا در آغوشش بکشه . ولی فرزانه تلاشی نکرده بود که دستشو از دستم جدا کنه . کف دست چپ من کف دست راست اونو قفل کرده بود .کمی به دستش فشار آوردم . اونو به سمت خودم کشوندم . هر چه بادا باد تصمیم خودمو گرفته بودم . نگاه فرزانه همون نگاه شیطنت بارش بود .حالا به جای سرزنش با نگاهش داشت می گفت که زود تر اونو ببوسم . هوس هم هنوز در نگاهش موج می زد . چند بار چشاشو باز و بسته کرد . لبامو گذاشتم رو لباش . لحظه به لحظه فشار لبهامو بر روی لبهای تشنه فرزانه بیشتر می کردم … ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها