داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

خانوما ساکت 43

حالا من در فضای دفتر مدرسه دیگه اون احساس غربت اولیه رو نداشتم . انوشه رو که گاییده بودم . اکی خدمتگزار رو که واسه خودش یه پا پرنسس بود تر تیبشو داده بودم و رو مخ این فرزانه فراست هم داشتم کار می کردم .ازم انتظار همکاری داشت و تنظیم یه سری جزوات و از این حرفا . ولی این که بخوام به طور مشترک  دانش آموزا  رو درس بدیم یه کار خنده داری بود . هنوز خانم سیما سروش و درسا دین زاده به طرز عجیبی نگام می کردند . انگاری که با ورود من دستشون رو خراب کرده بودم . این درسا خانوم  که مدام  داشت واسه بقیه تبلیغات مذهبی می کرد . فداش بشم من . اون صورت سفید و تپلش وو واقعا خدا چی خلق کرده . اون که این قدر داخل چادر و مقنعه خوشگله و منو تحریکم می کنه وای به حال این که یه زمانی لختش کنم . فقط خانوم مدیر مجرد بود که با یه من عسل هم نمی شد خوردش . فکر گاییدن اونو از سرم به در کردم . نه تنها نمی تونستم خودشو بکنم بلکه یه چوب لاچرخی می شد واسه کردن بقیه . اونم تازه اگه آبروم محفوظ می موند و یه جایی گند کار در نمیومد . انوشه و اکرم هی بهم علامت می دادند . اکی که وقتی چایی می آورد اول به من تعارف می کرد . هر جا که نشسته بودم اول میومد سراغ من . بر خلاف قبل که به ترتیب از همون اول شروع می کرد .خاموم مدیر یه نگاه چپی بهش مینداخت که من یکی مو بر تنم سیخ می شد . راستش من از این سیماهه خیلی حساب می بردم . شاید راست میگن اگه یه جاهایی زور حاکم باشه کارا بهتر پیش میره . ولی خب نه برای من . این به درد همون خانم سروش می خوره . چون بقیه هم زیاد دوستش نداشتند . خیلی خشک بود . سیما : همکاران عزیز فقط این توجه رو داشته باشین که هدف از تعلیم و تعلم یادمون نره . ضمن این که این  جوانان این خواهران که باید الگوی زن اسلامی باشن درساشونو بخونن اخلاق اسلامی رو هم باید رعایت کنند . هیچ استثنا و پارتی هم نداریم . گاهی وقتا که اون حرف می زد سرمو مینداختم پایین . سعی می کردم تو چشاش و صورتش خیره نشم مگر این که مجبور شم ولی چند بار که حواسش جای دیگه ای بود خوب که نگاش کردم حس کردم جذابیت خاصی درش وجود داره که در هیشکدوم از این زنا نیست . شاید سفید تر از بقیه نبود ولی انگار آدمو به خودش جذب و توجه رو جلب می کرد و اگه من ازش فراری بودم شاید به خاطر دی سیپلین خودش بود و این که حس می کردم باید با سیاست خودش با اون بر خورد کنم . -آقای هوشیار وقتی خواهرا تشریف بردن کلاساشون من چند کلامی با هاتون حرف داشتم .. دلم هری ریخت پایین . باز کی چغولی منو کرده . حس می کردم که باید در مورد همون داستان روابط صمیمانه من و دخترا باشه . یعنی این شایعات که  من یه خورده جنسم خرده شیشه داره یکی رو گاییدم به گوشش رسیده ;/; بهتره بی خود به دلم بد راه ندم و در بند این مسائل نباشم . خودمو آماده کردم که در مقابل هر سوالش چه جوابی بدم . در قبال این افراد باید شمرده شمرده و حق به جانب صحبت کرد . خالی بندی رو به اوج رسانید . این طایفه چیکار دارن که تو برای حرفات مدرک داری یانه . وقتی که ناراحت شدی صداتوببر بالا . کی به کیه . طرف جا میره . مخصوصا اگه زن احساساتی باشه . برو تو اشک و حس و حال .. وای که می تونی یه عاشورای حسابی براش درست کنی . غرق در این افکار بودم که اصلا نفهمیدم کی من و این سیما جون که فدای کس دست نیافتنیش بشم تنها موندیم -آقای هوشیار خیلی خلاصه میرم سر اصل مطلب ما تا حالا از شما خلافی ندیدیم . حرکتی که مغایر با شئونات اسلامی و. نظام باشه مشاهده نشد . خانواده ها از شما راضی هستند و همکارا هم اذعان می کنند که شما ادب و نزاکت و رفتار و اخلاق اسلامی رو به خوبی پیاده می کنین . ولی از چند تا از این دخترا زمزمه هایی بر خاسته که شما گرایش هایی به بعضی از اونا دارین که خارج از مقوله درسی و کلاسه و من چه جوری به عرض برسونم -خانوم سروش می فرمایین من در مقابل این شایعه یا تهمت چیکار کنم . شما از تک تک این دخترا تحقیق بکنین . اتفاقا این باید یک دلیلی باشه برای شما که من بر نفس خودم تسلط دارم . شما باید لحظه ای به این فکر کنین که ممکنه همون چند نفر از این نظر که من توجهی بهشون ندارم با من پیچیدن و به این صورت دارن انتقام خودشونو می گیرند . من هرگز اخلاقمو اونم در محیط کاری زیر سوال نمی برم . تازه در این روز گاری که کار گیر آوردن کار حضرت فیله اون وقت من بیام و این جوری آبروی خودمو به خطر بندازم ;/; خدا رو خوش نمیاد که به یه مسلمون تو هین کنین . صدامو بردم بالا ..-خانوم سروش شما به جای این که به حرفای احمقانه مشتی احمق گوش کنین برین از تک تک دخترا تحقیق کنین . و اگه نتونین خلاف این مطلبو ثابت کنین من هر گز شما رو نمی بخشم . .. وووووویییییی در همین لحظه از اون دور اکی رو دیدم که بازم به بهانه چایی داره بهمون نزدیک میشه دستشو گذاشته بود رو لبش و برام بوس فرستاد . …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها