داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

خانوما ساکت 36

داشتم به این فکر می کردم که اگه می تونستم کاری کنم که شاگردام خودشون میومدن خونه مون و  به اون آپارتمان دربستی من بهتر بود . این جوری وقتم تلف نمی شد ولی از اونجایی که خیلی از مامانا می خواستند منو ببینند و شایدم بعضی ها یعنی دو نفرشون خصلت منو می دونستند می ترسیدند . ولی وقتی که به آزاده گفتم بیاد آپارتمان من اون با کمال میل قبول کرد . به تنها چیزی که فکر نمی کردم این بود که بخوام با اون رابطه داشته باشم . چون اون رومن حساب دیگه ای باز کرده بود . برای من زن و دختر که کم نبود . با آزاده و خونواده اش چند سالی بود که آشنایی داشتم . ولی اون حتما یه چیزایی می دونست . واقعا کی رفته با این دخترا صحبت کرده . آبروی من در خطر بود . نباید این قدر بی گدار به آب می زدم . از این که با آزاده روبرو شم استرس داشتم . نمی دونستم چی می دونه . از کی شنیده . با این حال وقتی اومد خونه مون سعی کردم خونسردی خودمو حفظ کنم . حس کردم یه تغییراتی در چهره اش به وجود اومده . طوری که انگاری می خواست خودشو بزرگتر و خانوم تر نشون بده . روژغلیظی هم به لباش زده بود به رنگ قهوه ای ملایم و خیلی خوشرنگ که لبای کوچولوشو خیلی بر جسته و هوس انگیز کرده بود .. بی خیالش شده بودم . می دونستم که تو خط این حرفا نیست . ولی روسریشو داده بود عقب تر ..اونم در لحظه ورود . هر چند بعدا برش می داشت ولی دوست داشت از همون اول خودش خیلی امروزی  نشون بده . یه مانتوی جدید و خیلی خوشگل هم تنش کرده بود که قدشو بلند تر و اندامشو کشیده تر نشون می داد . یه مانتویی به رنگ روژش .. -ببینم اومدی درس بخونی یا بری مهمونی ;/; -چیه من که کاری نکردم .. باهاش خیلی صمیمی بودم که این بر خوردو داشتم . -آزاده قبل از این که بریم روی درس می خواستم یه چیزی ازت بپرسم . راستشو بگو .. این دخترا ی مدرسه رو اگه تو کوکشون بری خیلی شیطون تر و زبل تر از پسران . بیچاره اسم پسرا بد  در رفته …… نذاشت به حرفم ادامه بدم -مطمئنید که این قضاوت شما درسته ;/; البته من دخترم ولی نباید فکر کنین که قصد دفاع از اونا رو دارم .. -نمی دونم چی باعث شده که این جور حرف بزنی آزاده .. می خواستم ببینم دخترا در مورد من چی میگن .. مگه من کار اشتباهی کردم . با یه دید دیگه ای بهشون توجه کردم ;/;  آزاده  مردمک چشاشو می گردوند . یه بار هم بردشون بالای چش و ثابت نگهشون داشت . هر وقت بیان یه مطلب واسش سخت بود و نمی خواست چیزی بگه این حرکت ازش سر می زد -آزاده خجالت نکش . حرف بزن . من و تو دیگه این حرفا و رو در بایستی ها رو نداریم . -راستش میگن آقای هوشیار ….-چی بگو -روم نمیشه ..-آزاده اگه نگی دیگه نه من نه تو .. درس بی درس .. من با تو یه احساس صمیمیت دیگه ای می کنم . حساب تو از بقیه جداست -اینو مطمئن نیستم -جدی میگم -حتی جدا تر از آدمای خاصصصصصصص .. قلبم لرزید و رنگم پرید . بدنم سست شد . اون چی می دونه . شده بودم عین جانی داستان جنایت و مکافات داستایوسکی که نمی دونست جواب پلیسو چی بده . ترجیح دادم بحثو عوض کنم و از صحبت مرگ دوباره برسم به صحبت تب -داشتی می گفتی اونا چی میگن -میگن اگه پا بده استاد هوشیار از اون دختر بازاست و با یکی دونفر بوده -تو که حرفشونو باور نکردی . ببینم اسم کسی رو هم بردن ;/; -آقای هوشیار شما چرا ناراحت میشین . مگه کسی هم هست که بابتش باید این قدر اعصابتون خرد شه -نه من نمی خوام با تهمت بیجا آبروی کسی بریزه .. -آها .. پس فرمودید تهمت بیجا . -آزاده من ازت توقع دیگه ای دارم . الان چند ساله که منو می شناسی . در این مدت هیچ حرکت بدی ازم دیدی  ;/; کار ناشایستی کردم ;/; جسارتی کردم ;/; -ببینید اصلا بحث این چیزا نیست . حتما منم یه دختر خوبی بودم و هستم که شما هم رفتار عاقلانه ای داشتید -چرا ازم دفاع نکردی -شما از کجا می دونین که من این کارو نکردم . . اگه دوست ندارین بهم درس بدین بگین . من دیگه نمیام . نمی خوام . وقتی دخترای ترگل ورگل تر از منی هستند که می تونن با فتنه گری خودشون  ایمان شما رو زیر سوال ببرن من چیکار می تونم بکنم . اونایی که از خونواده های خیلی بالاتر و پولدار تری هستند .. -آزاده تو امروز چته -من چیزیم نیست . شما دارین همش سوال پیچم می کنین . -این به خاطر اعتماد و علاقه ایه که به شما دارم .. -علاقه ;/; -خب یه دوستی یه محبت .. البته سوءتعبیر نکن ..-آقای هوشیار متانت در هر جایی ارزش نداره . باعث عقب موندگی آدم میشه . شما از همون چند سال پیش تا حالا با من بودین . یه احترام خاصی براتون قائل بودم .. -حالا دیگه نیستی ;/; دیگه اون احترامو نمی تونی بهم بذاری ;/; -می دونی  بعضی از دوستام بهم میگن که تو دوست دختر آقای هوشیاری باهاش رابطه داری ;/; واسشون قسم می خورم که این طور نیست . ولی باور نمی کنن …. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها